کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
14:03
عبدالکریم محصلی

عبدالکریم محصلی

فرزند حسن

تاریخ تولد
1341/04/01
تاریخ شهادت
1365/01/21
محل شهادت
فاو عراق
تحصیلات
ابتدایی
محل تولد
فارس- کازرون
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
رزمنده
نحوه شهادت
ترکش
نوع خدمت
بسیج
عضویت
بسیجی
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد عبدالرکيم محصلي
پاسدار شهيد عبدالکريم محصلي در تيرماه 1345 در يک خانواده مذهبي ديده به جهان گشود از همان دوران کودکي عشق و علاقه اش به اسلام عزيز در چهره اش و حرکاتش نمايان گر بود تا اين که در سال 1360 همانند ديگر سلحشوران اسلام عشق و علاقه اش به جبهه و جنگ او را وادار کرد به اين که روزها همراه با پدر در باغ و به شغل کشاورزي مشغول شود شب ها در ستاد مقاومت مسجد بسر برد. پاسدار شهيد از زماني که به مسجد پا گذاشت آن قدر شيفته کارش شده بود که در عرض چهار پنج سالي کهي مي گذرد به جرات مي توان گفت به تعداد انگشتان دست شبي در خانه بخوابيد. بسيار اتفاق مي افتاد که از صبح تا غروب در باغ کار مي کرد و با دست هاي پينه بسته اش شب هم اسلحه را بدوش مي گرفت و تا صبح پاسداري مي داد با وجود اين که هم شغلش و هم موقعيت خانوادگش اش(علاقه وافر خانواده به شهيد) ايجاب مي کد که در پشت جبهه به توليد و کشاورزي بپردازد ولي به خاطر عشق به اسلام عزيز در سال 1362 دوره آموزشي رزمي را در اردوگاه شهيد چمران کازرون بسر برد و بعد از آن راهي جبهه هاي نور عليه ظلمت گرديد شهيد عبدالکريم با وجودي که در ميان خانواده و اقوام و آشنايان بسيار عزيز بودولي طبعي بالا و روحيه اي عظيم داشت و هيچ گاه از اين عاطفه(عزيز بودن) استفاده نکرد بلکه همواره فردي زحمت کش وشجاع و فداکار بود با هر کس کمتر آشنايي پيدا مي کرد آن طرف شيفته و مجذوب او مي گرديد.
حسن تو هميشه در فزون باد رويت همه ساله لاله گون باد
او بسيار متواضع بود و هميشه خود را در برابر ديگران ناچيز و کوچک مي شمرد بطوري که اين مسئله حتي براي بچه ها و کودکان هم واضع گرديده بود و کودکان هم او را دوست مي داشتند. شهيد عزيز براي ديگران ارزش و اهميت خاصي قائل بود و همواره مي کوشيد که دل ديگران را به هر طريق که شده بدست آورد هميشه در کارهاي خانه و مسجد و بيرون از دوستان پيش قدم بود و آرزو مي کررد فردي کاري داشته باشد تا برايش انجام دهد از خصوصيات برجسته اي که داشت اين بود که کمترين اوقاتش بخواب و استراحت مي پرداخت بلکه هميشه در حال کار کردن و پاسداري بود کمتر اتفاق مي افتاد که نمازش را فرادا بخواند در ماه مبارک رمضان با وجود گرماي شديد و طاقت فرسا با زبان روزه به کار و فعاليت شبانه روزي مي پرداخت اگر در جبهه نبود شهيد قهرمان عبدالکريم محصلي در ايمان و اعتقاد به خداي خويش سخت پاي بند بود بطوري که در نامه هايش هميشه اين جمله را تکرار مي نمود: نگران من نباشيد زيرا خدا با من است براي آخرين بار که راهي جبهه شده بود از همه دوستان و آشنايان خداحافظي نمود و به خانواده گفت که در تاريخ 25/ 1/ 1365 به کازرون مي آيم از آن جا که معبودش به ندايش لبيک گفته بود در شب فروردين ماه 1365 در منطقه فاو- ام القصر به درجه رفيع شهادت نائل گرديد و درست در تاريخ 25/ 1/ 1365 پيکر پاک و مطهرش تشيع نمودند.از موقعي که پاسدار شهيدمان عبدالکريم در پايگاه مقاومت مسجد صاحب الزمان(عج) ثبت نام بعمل آورد چهره نورانيش مجلس ما را منور تر نمود و او مشغول به فعاليت شد بسا شب هايي که غير از گشتو نگهباني در پخش عکس هاش شهدا و اعلاميه هاي شهيد کوشش زيادي بخرج مي داد و از هر خطري در اين مورد استقبال مي نمود و گاهي روزها ديده مي شد که شهيد عبدالکريم کار شخصي خود را رها کرده و به خانه نمي رفت و در کنار ديگر برادران عضو پايگاه مقاومت به فعاليت خود ادامه مي داد و شب ها هم تا ديروقت در راه به ثمر رسانيدن اهداف الهي انقلاب و آن وظيفه اي که پايگاه برايش تعيين کرده بود مجدانه تلاش مي کرد. شهيد عبدالکريم به راهنمايي و ارشاد افراد نا آگاه مي پرداخت و مخصوصا با منافقين و افرادي بي تفاوت از طريق امر به معروف و نهي از منکر مبارزه مي کرد بالاترين صفاتي که دروجود شهيد عزيز نمايان بود اخلاص و خلوص در کارهايش بود هر کاري که مي خواست انجام دهد بدون اين که کسي بگذارد متوجه آن شود انجام مي داد از اخلاص و محبت خاصي برخوردار بود به طوري که کليه برادران عضو پايگاه مقاومت را به خودش جذب کرده بود تا آن جا که اگر يک روز شهيد عزيز ديده نمي شد برادران به هر طريقي که شده دنبال او مي گشتند و او را زيارت مي نمودند اگر پايگاه کاري مي خواست انجام دهد اولين کسي بود که در اين کار قدم بر مي داشت در همه مجالس خصوصا مجلس هاي شهدا که از طريق پايگاه برقرار مي شد شرکت مي نمود و در دعاها و نماز جماعت ها و نماز جمعه ها و در پاسداري و نگهباني شب و حتي نماز جمعه هميشه پيش قدم بود در سختي ها و گرفتاري هائي که برادران پيدا مي کردند شهيد عبدالکريم آنها را راهنمايي مي کرد و آنها را از گرفتاري نجات مي داد هميشه با چهره اي خندان و شاداب به مسجد مي آمد شبي نبود که به پايگاه نيايد و اين را چندين مرتبه گفته بود که اگر اين حقير نيايد و در اين جا پاسداري ندهد پس وظيفه چه کسي مي باشد و اين حرف را با جديت مي گفت و عملش را هم مي کرد شايد برايتان باور نکردني باشد که پايگاه مقاومت خانه عبدالکريم شده بود. پاسدار شهيد علاقه زيادي به جبهه داشت و در راه کمک رساني به جبهه فعاليت چشم گيري داشت او چندين بار به جبهه رفت و موقعي که به خانه و شهر خود بر مي گشت براي نوبت بعدي اعزام به جبهه لحظه شماري مي نمود با وجود علاقه و محبت و آرزوهاي زياد خانواده اش که اين خود بخوبي درک کرده بود رفتن به جبهه را بر ماندن در کنار خانواده و عزيزان و دوستان ترجيع مي داد تا اين که شهيد عزيز براي انجام خدمت مقدس پاسداري در تاريخ 6/ 12/ 1364 رخت سفر بربست و مدتي در پادگان امام خميني اهواز با ديگر دوستان بسر برد. شهيد عبدالکريم محصلي زماني که در پادگان بود مرتب در نامه هايش پدرومادر را به مقاومت و صبر دعوت مي کرد و دوستان و آشنايان را به حمايت از روحانيت و اطاعت بيش از پيش امام خميني دعوت مي نمود با وجود مدت کمي که در پادگان بود تمام ساعات غصه مي خورد و همين طور مي گفت مگر ما آمده ايم که در اين پادگان بمانيم و از بيت المال مسلمين استفاده کنيم با توجه به اين که در آن جا هم آرام نمي نشست و با ديگر برادران ؟؟؟ در پادگان زدند که هنوز جاي دست شهيد عزيز بر روي سنگ هاي اطراف باغچه نقش بسته است و نمايان است اما عشق به خدا و اباعبدالله الحسين(ع) او را نمي گذاشت که يکجا راحت باشد و هميشه براي رفتن به خط مقدم جبهه لحظه شماري مي کرد در پادگان حتي لباس هاي بعضي از دوستان را مي گرفت و برايشان مي شست و مي گفت من افتخار مي کنم که اين کار را انجام دهم بالاخره لحظه انتظار بپايان رسيد و ساعت حرکت بخط؟؟؟ اعلام گرديد شهيد عبدالکريم از خوشحالي و شوق رفتن در پوست خود نمي گنجيد و چهره نورانيش بيش از پيش نوراني و شاداب بود آري زمان وصال رسيد و شهيد عبدالکريم در ساعت 5/ 10 شب 21/ 1/ 1365 همانند هميشه با صبوري و ايثارگري بيش از حد بدون اين که سر و صدايي بدهد بخاطر حفظ جان ديگر همرزمانش آهسته يا حسين و شهادتين را بر زبان مبارکش جاري نمود و شربت گوارا و شيرين شهادت را قهرمانه و جوان مردانه نوش جان کرد.والسلام روحش شاد و يادش گرامي باد
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيت نامه شهيد عبدالكريم محصلي
ان تنصر الله ينصركم و يثبت اقدامكم.با درود و سلام بيكران به رهبر كبير و عظيم الشان و با سلام گرم به كفر ستيزان لشكر توحيد و خط شمنان نبرد حق عليه السلام باطل و با درود و سپاس به امت حزب الله و شهيد پرور ايان.بار ديگر نصرت و وعده حق باعث شد كه اين چندكلمه حقيرانه را بنويسم و هم اكنون كه اين خط را مي نويسم با دلي آكنده از عشق بخدا و ميهن اسلامي خود و بنا به وظيفه شرعي و در پاسخ به نداي"هل من ناصر ينصرني"امام امت وظيفه اسلامي و ؟؟؟خود دانستم كه با اندك خون و جاني كه در بدن دارم در دفاع از اسلام و وطن عزيزم به نداي حسين زمان خميني بت كشن لبيك گويم.اميدوارم كه همچنانكه من با شور و عشق حسيني به نبرد ظالمين رفتم شما نيز بتوانيد در سنگر سازندگي و با رسالت زينب گونه اي كه بر يكايك ملت واجب است از همسنگران و عزيزان خود نهايت پشتيباني را نموده و هرگز امام و ملت و كشور عزيزمان را تنها بگذاريد.و قلب امام را نشكنيد.از برادران و خواهران عزيز بعنوان يك بسيجي و يك عاشق كربلا و شهادت تقاضا مندم كه هرگز از پشتيباني ولايت فقيه دريغ نفرمائيدو هميشه و در همه حال حافظ اسلام و طن اسلاميان باشيدو از آنها نصرت حق ميطلبم و تا جايگزين شدن حكومت حق در سراسر عالم به مبارزه خويشتن ادامه دهندوپدر و مادر و خواهران وبرادران عزيزم:تقاضا دارم اگر شهيد شدم اصلا نگران نشويدو برايم گريه نكيند تا روح من شاد باشدو من نيز براي يكايك شماآرزوي طلب آمرزش دارم و بعد از من وصي و عهده دار اندك مالم پدرم مي باشد.كه بهر گونه كه خواست از آن جهت امور خيريه و بنحو احسن استفاده نمايد.ضمنا وصيتم اين است كه اگر شهيد شدم در سيد محمد نور بخش در كازرون بخاكم بسپاريد.والسلام خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار. جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم عبدالكريم محصلي.