کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
14:00
رضا مزارعی

رضا مزارعی

فرزند صفدر

تاریخ تولد
1350/03/07
تاریخ شهادت
1364/06/18
محل شهادت
اشنویه
محل تولد
فارس - روستای خانیک
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
تیربارچی
نحوه شهادت
مفقود-تفحض
نوع خدمت
بسیج
عضویت
بسیجی
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد رهيده از دام دنيا و رسيده به جنت عقبي شهيد رضا مزارعي . آنگاه که خداوند امر فرمود : به ملائکه و ستودن عظمت انسان را بر آنان فرض نمود ، گرچه تقدير بر آن بود که شيطان اجتناب کرد ، اما هيچ بعيد نبود که انساني که داراي استعداد و نبوغي است که مي تواند جانشين خداوند بر زمين باشد . شايسته ستودن و فخر فروختن حتي به ملائکه هم باشد . وقتي اذن اطاله معنويت بشر را گرفت و طول عمر براي گمراهي بشر خواست . خداوند عليم و حکيم سرنوشت بشر را براي هر گونه تغير و تبديل خصائل و کردار به سمت ظلالت و سعادت را به دست خودش داد تا هم مجري رسالت الهي باشد و هم ضامن خليفه الهي خود باشد و اين چنين بود که از حضرت آدم تا به امروز سرمنشا جوانمردي ، دينداري ، رشادت ، صبر ، ايثار و خلاصه تمام گفتارها و برداشتهاي نيک و پسنديده ، فرزندان حضرت آدم بودند . گرچه نمي توان از غفلت و سهل انگاري بخشي از جمعيت بشري در طول تاريخ چشم پوشيده اما آنچه ماندگار بود و بر صحنه زندگي بشريت نقش معنويت و تعهد مزين نموده ، همت و رسالت جاودان انبياء ، امامان ، شهداء و علما و بزرگ مردان نيک انديش بوده است . و اينک جرعه اي از چشمه هميشه جوشان زندگي فرزندي ديگر از حضرت آدم بر لبان خشکيده اذهان و افکار خودمان جاري مي کنيم ، باشد که حکمتي باشد از معرفت الهي براي اثبات حقانيت خاصان و مقربان زميني خداوند ، که اميد است چراغ راه پر خطرمان باشد بسيجي شهيد رضا زارعي فرزند صفدر متولد دوم دي ماه 1350 بود . وي چهارمين سرو راست قامت خانواده بود که مهر و دين و صبر را از دامن والدين روستاييش آموخت . رضا رضايت خالق بود براي خانواده اي که سختي فقر و زحمت و تلاش را با ذکر و سپاس ادا مي کردند و راضي به خشنودي معبود خويش بودند که شايد فرزندشان مايه سربلندي و عزت باشد . کشاورزي و مزرعه داري منبع در آمد خانواده بود . آنچه براي رضا مايه خشنودي بود اکرام والدين ، احترام همنوعان ، اهتمام در رفع مشکلات روستاييان و اطاعت از دين امامان و جلب رضايت خداوند سبحان بود . شهيد رضا مزارعي تولدش مصادف با وزش نسيم انقلاب و انقلابيون بود . وي مصداق عيني سربازان پيرو خمين بود که در پاريس وعده داده بود که ياران من اينک يا در شکم مادر هستند و يا شير خوارند . سرباز کوچک اسلام ، رضا مزارعي در آغاز انقلاب اسلامي يعني در سال 57 قدم به مدرسه اي گذاشت که اولين جمله آموزشي که آموخت مدرسه شهيد قلي مزارعي بود . بله شهيد قلي مزارعي برادر بزرگ شهيد رضا مزارعي و فرزند دوم خانواده بود . رضا به جاي آب خون آموخت و بجاي مدرسه سنگر را کلاس درس خود مي ديد . رضا بزرگتر از آن بود که محصور به سن بماند چرا که دوم راهنمايي آخرين فرصتي بود که به کتاب و مدرسه و مشق و معلم داد . خاطراتش مي گويد نام شهيد چمران بر سر در مدرسه روستايي نوجين تکميل کننده دانش اين دنيايي اش بود . شهيد رضا مزارعي ديگر مي دانست که هل من ناصراً ينصرني نداي 1400 سال پيش مولايش حسين عليه السلام ديگر بار به گوش مي رسد و بايد اطاعت کند . رضا آگاه بود که رهبرش استخوان در گلو و تير در قلب از تيره روزي کوردلان دنياي اسلام و شهوت پرستي دنياي غرب سرزميني نبوت و رسالت جدش را تباه نموده اند . ايشان تفسير ولايت را در طاعتش و معناي اطاعت را در تعهدش از حفظ بود و اينهمه را از دستان پينه بسته پدر و قامت رنجور مادر آموخته بود که خون جوشان برادر شهيدش راز سير الي الله را تسهيل کرده بود . درست است که در تفسير عاميانه ، رضا از نوجواني بيش نمي دانند ، اما غافلند از اينکه شهيد رضا مزارعي فراتر از اذهان عبادت مي کرد و سخن مي گفت و خطيب توانمند مجالس و محافل اجتماعي بود . به گفته دوستان و هم شاگرديها در مدرسه سخنران مدرسه بود و دعاها و مناجاتهاي صبحگاهي را با لهني دلنشين قرائت مي کرد . خصوصيات اخلاقي نيک و پسنديده و رتبه اول مدرسه و همچنين محبوبيت اجتماعي رضا باعث شده بود که تا نسيم دلنشين انسان فراتر از زمان و اذهان به مشام برسد . و اين چنين بود که کوله بار رجعت و معرفت را بر بست و چنان راست قامت و آگاه از جمع انسانهاي وامانده در زمين رست که فراقش براي هر آشنايي ظلمتي بيش نيست . شهيد رضا مزارعي بنا به وصيت برادر بزرگترش شهيد قلي مزارعي که برداشتن سلاحش را براي پاسداري از دين و امام و انقلاب فرض کرده بود . اوج تيز هوشي ، سن تقويمي اش را در شناسنامه افزايش داده و با نهايت ادب و به والدين ، شرکت در امري عمومي را بهانه کرد و به اتفاق پسر عمويش ، آزاده سرافراز علي مزارعي پاي در رکاب مرکب صعود گذاشتند . ايشان اذعان کرده بود که چون وظيفه شرعي خود مي داند که اجابت امر رهبري و نائب الامام کند ، به جبهه اعزام شده و ماندگاريش بستگي به انجام تکليفش دارد . رضا به گفته معلمان ، دوستان و هم کلاسيهايش از نظر اخلاق ، تعبد ، اخلاص ، درس ، ادب ، پشتکار ، کمک ، مهرورزي ، نزاکت شاگرد اول بود و بلکه مدرس و نمونه اي از واقعيات خصايص انساني بود و لذا در مکتب ايثار و شهادت هم مي بايست خودي نشان دهد که خداوند خوبان را براي خود بر مي دارد و اين شد که رضا را برداشت . رضا در سال 1364 استوارتر از کوههاي کله قندي و باصلابت تر از سنگلاخهاي کردستان به اتفاق جمعي از دوستان و آشنايان که از طرف سپاه پاسداران فراشبند فيروز آباد اعزام شده بود آماده عمليات گرديد . وي که بي صبرانه مشتاق ديدار روي حسين عليه السلام بود از خداوند طلب حضور امام حسين عليه السلام را در لحظه جان دادن مي کند و به عنوان کمک آر پي جي زن گردان ابوذر گروهان 2 در عمليات سرفرازانه قادر را شرکت مي کند . شهيد رضا مزارعي در آن عمليات مفقود که بعد از 12 سال يعني در سال 1376 جسم نازنين به زادگاهش بر مي گردد و در آغوش برادر و مادرش آرام مي گيرد و اين بزرگ مردي که تاريخ از بيان همه توانش ناتوان است ، سپري شد براي آزادي و آزادگي ملت ما و بلکه ملتهاي جهان که زندگي در سايه نامش و مردن به اميد عنايتش ارزاني شده است . وسلام .
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيت نامه شهيد رضا مزارعي . الحمد الله الذي خلق السموات و الارض و الذي جعل الظلمات و النور . ثم الذين کفروا بربهم يعدلون . بنام الله پاسدار حرمت خون شهيدان . پروردگار عزيزم با دلي پر خون و باري از گناهان کبيره و بزرگ به درگاه تو طلب عفو و بخشش مي کنم و از تو مي خواهم که تا مرا نبخشيده اي و گناهان مرا نيامرزيده اي مرا به جهان آخرت انتقال ندهي . زيرا از فشار قبر و عذاب جهنم هراسانم . پروردگار عزيز از تو مي خواهم که مرا از ياران و عاشقان حسين عليه السلام قرار داده و مرا در جهان آخرت که نمي دانم چند روز ديگر به آنجا مي روم و ممکن است در همين عمليات پيروزمندانه باشد با شهداي کربلاي حسين عليه السلام محشور گرداني . و اي پروردگار عزيز از تو مي خواهم که به خانواده شهدا و اسراء و مفقودين و صبر اجر عنايت فرمايد و پدر و مادرم را از من راضي گرداني و زيرا من در اين دوران عمرم خيلي با پدر و مادر خود بدفتاري کردم و آنها را از خود رنجاندم خداوندا از تو مي خواهم که تا بخاطر همين خوني که از من روي زمين ريخته شده است پدر و مادرم را از من راضي گرداني زيرا پيامبر (ص) مي فرمايد که از خصوصيات يک مومن اول خواندن نماز اول وقت است و سپس نيکي کردن به پدر و مادر و پس از آن جهاد در راه خدا تا مرز شهادت است . اي پدر و مادر عزيز از شما مي خواهم که مرا ببخشيد و زيرا هر چه باشد من فرزند شما هستم . پروردگارا مرا از مومنان درگاه خودت قرار بده و مرا از ياران حسين زمان قرار داده و علامات مومن را در باطن و ظاهر من قرار بده و سپس به لقاء خودت برسان . اي پروردگار عزيز اميدوارم که اول خود و دوستان و ياران خود را شناخته و پس دشمنان تو و خودم را بشناسم و پس از آن شهيد شوم . پروردگارا شهادت چقدر زيبا و شيرين و چه پر معناست ولي اي پروردگار بزرگ ما لياقت آن را نداريم . پروردگار عزيز خيلي دلم براي شهيدان بخصوص سرور شهيدان تنگ آمده است . و خودت مي داني که الان که اين مناجات را خوانده و مي نويسم اشک از چمشانم جاري شده است . خدايا بخاطر سيدالشهدا و حسين شهيد مرا ببخش و بيامرز اي پروردگار عزيز با چشمي پر از اشک استغفار مي کنم و از گناهاني که دانسته يا ندانسته انجام داده ام . اي پروردگار عزيز من عاشق امام زمان (عج) هستم خدايا و بار الها در آن وقتي که سر خود را از تن جدا مي بينم مرا بدون ديدن مهدي از دنيا مبر .