بسم الله الرحمن الرحيم
ولا تحسبي الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون.جلال در سال 1331در شهر لار متولد شد دوره ابتدايي و دبيرستان و هنرستان در همين شهر گذارند. و پس به خدمت نظام رفت که مدتي در تهران و سپس شيراز خدمت مي نمود از دوره نظام در صندوق کار آموزي وابسته به وزارت کار استخدام شد و جهت ديدن دوره به مدت 6ماه به اصفهان رفت و پس ازاتمام دوره به مدت چند سال در استان سيستان و بلو چستان از جمله بخش سربازيان شهر و زابل مشغول به کار بود. سپس به زند کرمان منتقل شد و پس از آن تا دوره انقلاب به شهر ميناب آمد و در صندوق کار آموزي آن شهر مشغول به خدمت شد و پس از انحلال صندوق کار آموزي در ميناب به زادگاهش لار آمد و کار خود را با علاقه و جديت خاص شروع نمود به طوري که صندوق کار آموزي در لار رونقي بخشيد. و به صورت فعال در آمد تا اين که در تاريخ 29 اسفند پس از اعلام احضار منقضي خدمت هاي سال 55 جهت شرکت در جبهه نبرد حق عليه باطل با وجود اين که برادرش جمال هنوز در جبهه هاي نبرد بود عازم شرکت در جنگ بگرديد. که پس از چند روزي که در کرمان بودند ايشان را به آبادان فرستادند و در آن جا نيز ماموريت در گردان تانک المهدي در کنار برادران بسيجي گرديد که به عنوان رداننده تانک خدمت مي نمود .مدت 5 ماه در گردان تانک المهدي در جبهه هاي ايستگاه هفت و فياضيه گذراند. و هر بار که به مرخصي مي آمد با شوق بيشتري به جبهه بر مي گشت و در گرماي سوزان تير و مرداد کوير خوزستان با ديگر هرزمانش علاوه بر نبرد با دشمن خود نيز نبرد مي نمود و روز ماه مبارک بعد از 10روز که در ماموريت در جاي ديگر بودند به جا مي آورند. و عاي کميل در جبهه ها را فراموش نمي کرد تا اين که در غروب روز 19/5/60با اصابت ترکش خمپاره به سه ناحيه سرش مجروح و سپس در اوائل ساعات روز 20/5/60در بيمارستان نفت آبادان به شهادت رسيدند. جنازه اش را به لار منتقل شد و طبق وصيتش در گورستان در کنار پدر بزرگش که يک روحاني بود و البته ايشان او را نديده بودند اما عينا علاقه شديدي به پدر بزرگش داشت در روز 24/5/60به خاک سپرده شد. و زندگي يک انسان فراز و نشيب و خاطرات بسياري دارد به نظر من از شهيد جلال دو خاطره بيشتر جلب توجه مي کند يا به عبارت ديگر دو خصيصه يکي از اين خصلت ها ي و رئوف و رقت قلبي بود که جلال داشت .فوق العاده مهربان و با محبت نسبت به ضعفا و مستمندان و بيچارگان بود به طوري که اثر به يکي از آن ها مي رسد بي تفاوت از کنارشان بگذرد و حتي اگر نمي توانست کاري براي ايشان انجام دهد با قطره اشکي افسردگي دروني آن ها را همراهي و ياري مي نمود. به طوري که اين خصلت شهيد جلال هيچ وقت از خاطرمان بيرون نخواهد رفت. که حتي وقتي ؟؟؟سالي بيش نداشت و پدرمان روزانه ده شاهي با يک ريالي به ايشان مي داد همان پول ناچيز به جابي اين که برود يا خود چيزي بخرد اگر به فقيري مي رسيد به او مي داد و خود که بچه کوچکي بيش نبود از آن چشم پوشي مي کرد. و اين مسئله بارها و بارها پيش مي آمد .دوم خوش رويي و برخورد شاد وي يا دوستان و آشنايان بود به طوري که دوستانش هيچ وقت از مصاحبت شهيد جلال حتي ساعت ها خسته نمي شدند. و ايشان همواره سعي داشتند که خنده بر لبان مصاحبانش بياورد و از اين لحاظ بسيار مورد توجه دوستان و نزديکانش بود و با رفتن به دنياي باقي بسياري از اين خنده ها و لبخند ها از لبان بسياري به فراموشي رفت .خداوند يار و ياورش باد و راهش مستدام باد.
الله اكبر بنام خدا وند يارى دهنده مستضعفين وصيتنامه جلال منيرى خانواده عزيز و محترم و مهربان اكنون كه در جبهه حق عليه باطل و عليه صداميان كافر هستم هر لحظه اگر قابل باشم احتمال شهادت مى باشد، البته بنده قابليت اين كلمه عزيز و بزرگ ندارم چون شهيد، شاهد است و عادل و پاك كه بنده فاقد همه اينها هستم به هر صورت اميدوارم كه هر بدى در حق شما كردم مرا عفو بفرمائيد بخصوص مادر مهربان و بزگوارم مرا حلال بفرمائيد از همه شما التماس و دعا دارم. امشب كه وصيت نامه مى نويسم پب جمعه است و با برادران دعاى كميل خوانديم، خانواده عزيزم مى خواستم در چند مورد از زندگى و بدهكارى و هر چه است تكليفشان مشخص كنم كه البته از مال دنيا چيزى ندارم ولى خورده جزئى كه است بهتر است كه عرض كنم اول پول لباس كه از آقاى فائضى گرفته و موفق به پرداخت آن نشدم كه هر چه پولش مى شود به آقاى رحمت الله طاهرى بدهيد تا به ايشان بدهد، پول مصالح ساختمان استاد قربان هم بدهيد در ضمن با قاسم آقا جزئى وسايل لوله كشى از مغازه اى پهلوى زمين من كه اسم صاحب مغازه نمى دانم خريدارى نموده كه موفق به پرداخت آن نشدم لطفا هر چه است بدهيد و ديگر فكر نكنم بدهكار باشم كه اگر بودم و كسى گفت پرداخت نمائيد. خانوداه مهربانم در مورد وسايل از جمله ماشين و پول نقد و زمين و هر چه به متعلق است متعلق به خودتان و به صلاح خودتان، در مورد نامزد عزيزم بهجت خانم اسدى عرض كنم كه وسايل خيلى ناچيز و بى قابليت كه به عنوان كادو نامزدى بوديم متعلق بخودشان و خواهش مى كنم كه اين هديه نا قابل قبول بفرمائيد البته بايستى بنده را عفو بفرمايند كه در مورد كادو بى قابل عرض مى كنم فقط مى خواستم ابهامى در كار نباشد. بهجت خانم عزيزم در مسئله ازدواج و كارهاى در مورد زناشوئى هر چه خودشان صلاح ديدن همان كار كنند اگر خواستى ازدواج كنند هيچ اشكالى ندارد اميدوارم كه بجهت عزيزم بنده حلال بفرمايند. خانواده عزيزم در صورتى كه جسد بنده به دستتان رسيد در صورت امكان در قبرستان كوريچان و پهلوى مقبره پدر بزرگ عزيزم جناب آقاى حاج ميرزا على آقا منيرى دفن بفرمائيد اگر جا نبود هر جا كه خودتان خواستيد. در پايان به تمام اقوام و برادران و دوستان سلام عرض مى نمائيم و اميدوارم كه بنده را عفو و حلال بفرمائيد و از تمام برادران التماس دعا دارم و اميدوارم كه از آتش دوزخ همگى در امان باشيم از خداوند براى همه سعادت و ايمان و تندرستى خواهانم، خانواده عزيز و مهربانم، پدر و مادر مهربانم برادران و خواهران عزيزم، نامزد عزيزم و تمام اقوام و دوستانم تمام شما به خدا مى سپارم خدا يار و ياورتان