بسم الله الرحمن الرحيم
برادر شهيد داريوش مير شکاري در تاريخ يکم شهريور ماه 1343 در يکي از روستا هاي اطراف کازرون به نام روستاي هتک در خانواده اي متوسط و داراي اصالت مذهبي ديده به جهان گشود. سپس در سن 7 سالگي به يکي از دبستان هاي عشايري که در اين روستا بود روانه گشت ايشان فردي بود بسيار با استعداد و با ابتکار و ابتکارات اين شهيد در دبستان باعث پيشرفت کار معلم و دانش آموزي مي گشت وي در دوان ابتدايي به مطالعه کتب درسي علاقه فراوان داشت دوران ابتدايي هميشه رتبه اول بود و سال چهارم و پنجم را هم پيش مرحوم عمويش محمد ميرشکاري که معلم وي بود درس خواند او چون خود شخصص مبارز و مخالف با رژيم پهلوي بود .شهيد را هم از همان موقع هم چون خود به ياري آورده بود وي در اين موقع مطالعه زيادي داشت شهد در تابستان 54 پس از تعطيل شدن از آن دبستان براي پيشرفت کار خود دو ماه از خانه دور شد پيش معلم ديگري رفت که شبانه در آن جا درس مي خواند که هميشه هم در منزل همان محل بود وارد دشمن او در آن دبستان باعث اقتخار آن معلم در آن منطقه گرديد و پيشرفت آن دانش آموزان .وي اخلاق و رفتار خاصي داشت برادر شهيد دوران تحصيلات ابتدايي را در شرايط زندگي عشايري با گرفتاري هاش پشت سر گذاشت او از همان کودکي با نيازمندي هايي اجتماع آَنان شده بود شهيد پس از اتمام رساندن دوره ابتدايي و با شرکت نمودن به دبيرستان عشايري و با احراز معدل قابل توجهي به عنوان دانش آموزان نمونه وارد دبيرستان عشايري شرکت گرديد. و تحصيلات دوران راهنمايي خود را با کوشش هر چه بهتر و با جديت سريع تر در دبيرستان عشايري به پايان رساند .شهيد براي تامين معاش خانواده خود هميشه به کمک پدر مشغول کار مي شود از اين رو با درد و رنج و مشکلات زندگي هم آشنا شده بود .زجرهاي زيادي مي کشيد هميشه خاموشي بود و در برابر سختي ها مي جنگيد .شهيد علاوه به کتب مذهبي و درسي که علاقه زيادي داشت به ورزش علاقمند بود هميشه در تيم هاي فوتبال و والبيال دبيرستان شرکت مي کرد .برادر شهيد رتبه اول کلاس بود وي پس از پايان دوره راهنمايي از طرف اداره آموزش عشايري تعداد 60نفر از آن ها که از نفر اول آن ها بود به هنرستان آب باريک برند با آغاز شدن انقلاب جمهوري اسلامي ايران شهيد مبارزات اسلامي و انساني خود را نسبت به جمهوري اسلامي ايران به رهبري قائم اعظم خميني بت شکن به هر صورت فعاليت هاي اسلامي خود را گسترش داد و در جلسات بحث و گفتگو در نماز جمعه ها و راهپمايي ها هميشه شرکت مي کرد . در درگيري هاي که در خيابان ها و دانشگاه ادبيات همه شرکت داشت صبح از خانه بيرون مي شديم از 1 به بعد به خانه مي آمديم و عصرها هم هميشه دوباره مي رفتيم هنگامي که هم به خانه مي آمد برادران را جمع مي کرد و تا آن جا که مي توانست آن ها را راهنمايي مي کرد هميشه با کساني که به خانه آن ها مي آمد با آن ها بحث و گفتگو مي پرداخت که ما بايد چه نقشي در انقلاب داشته باشيم. مبادا شايعه دشمنان انقلاب در شما اثر بگذارد و شما را خداي ناکرده نسبت به امام و انقلاب سست کند. او هميشه مطالعه زيادي داشت به خصوص از قرآن ،رساله امام ، نهج البلاغه ،تفسيرقر آن ،و کتاب هاي زيادي او هميشه در سخنراني ها مساجد ،نماز جمعه ها ،دعاي کميل هميشه شرکت مي کرد . سال اول و دوم را در هنرستان عشايري در آب ياريک گذارند فعاليت هاي زيادي داشت او هميشه هنگامي که ديگر از مدرسه تعطيل مي شد براي امرار معاش خانواده خود با پدر خود مشغول کار مي شود او هميشه مي گفت : ناموس از همه چيز براي انسان مقدمتر است بايد مبارزه کنيم بايد با سختي ها بجنگيم .او هر وقت که به شهر مي رفت آمد عده اي از ولگرده هاي که در چهار راه ها و در خيابان هاي مي ديد و به آن ها خيره مي شد و مي گفت اي کاش نيروي داشتم تا در مقابل اين ها استقامت کنم . به همين دليل به ورزش کونگ فو علاقه زيادي پيدا کرده بود .او بايد هميشه عصرها از ساعت 5 از آب باريک به شيراز بيايد و دوباره تا ساعت 12 شب با چه زجرهاي که بايد بکشد دوباره برگردد. شهيد براي اين که بتواند فعاليت بيشتري داشته باشد رشته تحصيلي خود را عوض کرد و به دبيرستان عشايري شيراز باز گشت او در اين سال با کمک برادران انجمن فعاليت هاي زيادي داشتند .شهيد سال سوم دبيرستان عشايري شيراز درس خواند او در اين سال با برادران انجمن اسلامي دبيرستان کلاس کونگ فو را در دبيرستان تشکيل داده بودند که شهيد هم مربي آن کلاس بود شهيد در اين باره زحمات زيادي مي کشيد او هميشه صبح که براي نماز از خواب بيدار مي شد بعد از نماز بايد تا ساعت 7 با آن عده که در آن ورزش شرکت داشتند براي تمرين مي کرد بعد از ظهرها هم از ساعت 5تا 10شب در خود باشگاه تن و روان تعليم مي داد. و از ساعت 10تا 12 هم بايد خودشان کار کنند شهيد غير از کونگ فو در تيم هاي فوتبال و واليبال عشايري هم شرکت داشتند که وي يکي از چهرهاي درخشان تيم هاي دبيرستان بود که خود مربي در تيم فوتبال دبيرستان بود و کاپيتان تيم گروه ديگري هم بود که خود در آن شرکت داشت. شهيد هميشه در کلاس هاي عقيدتي شرکت مي کرد او تابستان را که ديگر از کلاس تعطيل شد تماما در خود دبيرستان به کلاس ايدئولوژي مي رفت و فعاليت هاي زياد مي کرد که همه ما شاهد آن هستيم شهيد در اول مهر ماه در مجتمع ورزشي سپاه پاسدارن و در دانشگاه شيراز شروع به کار کرد .پس از مدتي براي اين که خدمت بيشتري بکند با عده اي از دوستان خود که در مدرسه حاج قوام درس مي خوانند تيم تشکيل داده بودند که هر روز در نقطه اي از شهر براي جلو گيري از آن کردند که در گيري هاي زيادي هم با آن ها به وجود مي آمد ولي با اين وجود دست از کوشش خود برنداشتند .شهيد ميرشکاري فردي از نعمت داده شدگان الهي بود که با درد و رنج جامعه بزرگ شده بود و نور ايمان و اسلام تمام وجودش را فرا گرفته بود از شوق خدا در پي يافتن راه اصلي نجات انسان هاي مستضعف بود او راه نجات اسلام عزيز را شناخت و آن را ادامه داد برادر شهيد در تاريخ 4/3/61 به وسيله بسيج شيراز عازم کازرون شد و کازرون مدت 22روز پادگان شهيد دستغيب دوره مي ديد و در اين مدت او مطالعه زيادي داشت شهيد پس از دوره مدت 3 روز به آن ها مرخصي دادند که هر کدام به محل و خانواده خود بروند شهيد از اخلاق و رفتار دوست داشتي برخوردار بود خوش رو خوش زبان ،احترام خاصي به اقوام و خويشان و دوستان و ديگر خانوادها داشت طرز برخورد وي و اخلاق و رفتار او هيچ وقت فراموشي نشدني است روز 27/3/61 بود که آن ها را به پادگان شهيد باهنر اهواز بردند مدتي هم آن ها را به اميديه برگردانند شهيد تعليم نرمش هاي برادران بسيج به عهده او بود . دعاي توسل در پادرگان و جاهاي ديگر هم به وسيله او قرائت مي شد .در اين مدت کتاب هاي فراواني مي خواند شهيد دلاورانه رفت و با مزدوران بعثي جنگيد تا در حمله گسترده ماه مبارک رمضان حمله تهاجمي سپاه اسلام عيله رژيم خصم بعثي براثر گلوله دشمن اسلام در تاريخ 23/4/61 در شلمچه به درجه شهادت نائل گشت و به سوي خدا شتافت.روحش شاد و يادش گرامي باد .
بسم الله الرحمن الرحيم. الهى به صلاح تو: يا ايها الذين آمنوا خذوا حذركم فانفروا ثبات اوانفروا جميعا (70 نساء). فليقاتل فى سبيل الله الذين يشرون الحيوه الدنيا بالاخره و من يقاتل فى سبيل الله فيقتل او يغلب فسوف توتيه اجرا عظيما (نساء 74). با اميد به عنايت خداوندى جهت تعجيل در ظهور امام و مولاى ما صاحب الزمان (عج) و عنايت طول عمر به نائب بر حقش خمينى كبير تا انقلاب جهانى سيد و آقا سخن را آغاز مى نمايم هر چند حقير كوچكتر از آن هستم كه بتوانم سخنانى تحت عنوان وصيت نامه بگويم اما برادران و خواهران اشتباهاتى در متن مى باشد به بزرگى خودتان مى بخشيد. نخستين سخنم با تمامى كسانى است كه شايد اين وصيتنامه به گوش آنها برسد و آن اطاعت از خداوند و بندگى كردن او بخاطر او و اطاعت امر امام خمينى بت شكن اين تبلور واقعى اسلام و اين ياور و رهبر مستضعفين وارثين بحق زمين. امروز ما ملتى هستيم كه 2500 سال مورد ظلم بوده و امروز ما بپا خاسته ايم تا بتوانيم اين آيه شريفه را در دنيا گسترش دهيم و آن آيه مباركه لاتظلموا و الا تظلمو است و جهت رسيدن به اين مقصود بايد خون داد. اسلام با خون رشد كرده است و قرآن عزيز در جويبار خون اززمان پيامبر به دست ما رسيده و ما وظيفه داريم با خون خويش اين جويبار را تداوم بخشيم تا اين قرآن گرانبها به دست نسلهاى بعدى برسد. برادران و خواهران خداوند به اين خونها احتياج ندارد، ما هستيم كه به اين خون دادن ها محتاجيم و اگر جهاد مى كنيم به خاطر خودمان است و هيچگاه منتى بر هيچكس نداريم. وصيتم به برادران: سروران عزيز اطاعت از امام، تقوا، تقوا، تقوا در تمام امور و نظم در كارهاست و هيچگاه امام را تنها نگذاريد و اگر مى خواهيد به گودالهاى چپ و راست سقوط نكنيد تنها به دنبال وجود نورانى امام راه رويد و آن موقع بدانيد كه بر همه چيز به حول قوه خدا پيروزيد. وصيتم به خواهران: گذشته از همه اينها عفت و پاكدامنى و الگو قرار دادن زينب (س) در راه رسيدن به الله است و خودتان يك يك الگو باشيد براى زنان دنيا. از پدر و مادر و برادران مهربان عذر مى خواهم از اينكه عمرى را برايم زحمت كشيدند ولى هيچگاه نتوانستم حتى لحظه اى دينم را نسبت به آنها ادا نمايم و از اين لحاظ شرمنده ام و بخشش از بزرگان است از تمامى برادران و خواهران عاجزانه مى خواهم اگر بدى ديده اند ببخشند. در پايان وصيتم به تمامى ملت ايران پيروى از امام است و دعا به جان ايشان است. والسلام. برادر كوچك شما داريوش ميرشكارى 21/4/61.