کنگره ملی پانزده هزار شهید استان فارس

تصویر شهید

شهید مهدی رزاق زادگان

دلیل شهادت: خودزنی(سهوی)

اطلاعات شخصی

تاریخ تولد: 1343/01/01

تاریخ شهادت: 1360/01/03

محل شهادت: اردوی آموزشی خفر

محل دفن: (مسیر یابی و بازدید آنلاین)

تحصیلات و سمت

تحصیلات:

سمت :

زندگی‌نامه

بسم الله الرحمن الرحيم زندگي نامه شهيد مهدي رزاق زادگان : شهيد مهدي رزاق زادگان در خرداد ماه سال 1343 در خانواده اي متوسط در جهرم ديده به جهان گشود دوران کودکي اش را با حرارت و جوش فوق العاده اي گذراند بارها تا نزديکي مرگ رفت اما خواست خدا اين بود که او زنده بماند و مرگي شرافتمندانه و زندگي ساز را با افتخار پذيرا شود پس از طي دوره دبستان (دهباني داريوش) و دوره راهنمايي اميرکبير سال بعد وارد هنرستان ابراري شد که بعلت عدم حضور در کلاس و فعاليت در سپاه موفق نشد. خصوصيات اخلاقي او نه تنها خانواده بلکه آشنايان و همسايگان را نيز شيفته خود ساخته بود و به زندگي مرفه هيچ علاقه اي نداشت هميشه کفش و لباسش ساده بود همانطور که چند هفته قبل از شهادتش مادرم به وي گفت برو اين کت و شلوار را بدوز اما در جواب به مادرم گفته بود : بود آن روز بر ما عيد مطلق .... که در جنبش در آيد پرچم حق .آري روح پر تحرک و کمال جوي وي نمي گذاشت که او لحظه اي از زندگيش را به بيهودگي بگذراند کار و تحصيل دو قطب جاذبه اي بود که اين مرحله از زندگي او را تحت الشعاع قرار داده بود آنچه که در حرکت تکاملي او به دو قطب جاذبه علم و عمل تبديل شد و سرانجام در ميانه خطوط طيف آن خود خطي ابدي گشت. با آغاز اولين زمزمه هاي انقلاب در افواه مردم او نيز هر چه بيشتر در جستجوي راهي براي فعاليت دامنه دار بر عليه رژيم شروع نمود و همگام با ساير خواهران و برادران مبارز و مسلمان ايراني در راه پيشبرد انقلاب سهم بسزايي داشت آري در اوان انقلاب شبها مي بايست احوال او را روي پشت بامها در حال شعار دادن و يا درکوچه ها و خيابانها گرفت او در راه انقلاب اسلامي ايران فداکاري و از خود گذشتگي اش آنقدر زياد است که قلم از نوشتن آن همه رشادتها ناتوان است . شهيد مهدي از وقتي که نور حضور خود را در کميته براي حفظ انقلاب و تداوم آن احساس کرد در آن ارگان آغاز کار کرد لذا تصميم گرفت که وارد ميعادگاه عاشقان راه حسين عليه السلام سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بشود و از اسلام و دستاوردهاي انقلاب دفاع نمايد و با روحي مملو از عشق وارد سپاه و عضو بسيج گرديد و به عهد و پيمان خود وفادار و لحظه اي آرام نداشت وي بعد از آمدن از مدرسه و انجام دادن کار خانه از لحاظ خريد (خواهر - خاله - مادر و ....) به سپاه رفته و اغلب وقتها در همانجا پاسداري مي داد و کم اتفاق مي افتاد که با خانواده اش غذا ميل نمايد و بيشتر غذاي سرد (مانده) دوست داشت مهدي با سن کمي که داشت به سرعت خود را به مراحل عالي انسانيت رساند شبها در مساجد به دانش آموزان اسلحه مي داد و گاهي اوقات آنها را به کوهنوردي برده و دعوت به اسلام مي نمود در روزهاي جمعه به حفاظت از نماز جمعه به اتفاق ديگر دوستانش مي پرداخت در موقع راي گيري همراه با صندوق به دهکده هاي اطراف جهرم رفته و پيرمرد ها و پيرزنها را راهنمايي مي نمود او مي گفت براي اينکه انقلاب پيروز شود هر کاري از دستم بر آيد با جان و دل قبول مي کنم اغلب اوقاتش در حول و حوش جاسوسانه مي گذراند و بخاطر همين پاسداري نتوانست سال گذشته در امتحانات موفق گردد و سال آينده تا چهار ماه تحصيل را رها نمود و مشغول فعاليت در سپاه بود که خانواده اش از اين کار بي اطلاع بود و از طريق دوستانش خبر يافتند که بعد از رجوع خودش گفت در اين موقعيت حساس (جنگ عراق) بايد به کمک رهبر شتافت .آنقدر دلسوز و مهربان و وفادار نسبت به انقلاب بود که در جريان تير خوردن خواهرش در نماز جمعه بخاطر لطمه وارد نشدن به انقلاب مسئوليت تير خوردن خواهرش بعهده گرفت و در همان موقعيت 500سي سي خون به خواهرش اهدا کرد .چند روز قبل از شهادتش با جمع آوري چندي از دوستانش چند سي سي خون براي پشت جبهه اهدا نمود او بطور مدام و بدون وقفه در تمام جلساتي که ترتيب مي دادند شرکت مي نمود و تجارب و دانشي که در مسير توحيدي اش آموخته بود به ديگران منتقل مي کرد مهدي همه نيرو و توانش را وقف اسلام و خدمت به مردم کرد او صادقانه در اين راه قدم گذارد "راه خدا" .بله همه نيرو و توانش وقف مردم بخصوص خواهر و خاله نهاده بود که تا ابد بايد سوخت و ساخت او هرگز نمي خواست که اقوام و آشنايان در صفوف کوپن .. مواد غذايي و سوخت نباشد تا حد امکان اين کارها مي بايست به کمک خودش صورت گيرد در کمک به مستضعفان نظير نداشت از جمله يک مستضعف در خيابان ديده او را به منزل آقاي آيت اللهي برده واز بودجه بيت المال براي او حقوق معين نموده بود . از طرف ديگر بعد از شهادتش از قول مردم به ديگر فداکاريها و از خود گذشتگيها و رشادتهاي وي بازگوش فرا مي دهيم شب هنگام مستضعفان در خيابان ديده او را در يکي از مساجد برده و از پول خودش غذا و پوشاک براي وي آماده نهاده و به بچه هاي اطراف سپرده که تا فردا او اذيت ننمايند و از آن شخص خواسته بود که فرداي آن شب به منزل آيت الهي بروند که ديگر بخاطر اردو رفتن موفق نگرديه بود بعلت صداقت و ايمان و شوخ طبع بودنش در ميان بچه هاي خانواده همه به او علاقه خاصي داشتند زمانيکه جنگ عليه باطل شروع شد همان روز اول جنگ به خانه عمويم آمد و گفت مادر سپاه آمده باش اعلام نموده و شايد در صورت لزوم ما را به جبهه اعزام دارند که مادرم احساس ناراحتي نمود و در جواب مي گفت مردن راهي است که همه آن را مي پيمايند اما مرگ سرخ و با شرف زندگي کردن وحقيقت را زنده نمودن و شهيد شدن افتخاري است که نصيب هر کسي نمي شود . از آن زمان روح بر تحرک وي نمي گذاشت که او لحظه اي آرام بنشيند چند بار آمادگي خود را به سپاه اعلام نمود اما در جواب به وي مي گفتند امام خميني فرموده "مدرسه سنگر است " خلاصه مطلب قول داده بودند که اول تابستان او را به جبهه بفرستند او همواره از خدا طلب شهادت مي نمود و مي گفت از شما مي خواهم پس از شهادتم هيچگونه گريه و زاري نکنيد بلکه خوشحال باشيد زيرا من پيروز شدم و به آرزوي خود رسيده ام يکي دو هفته قبل از شهادت مي گفت عکس با اسلحه در روابط عمومي دارم که مي بايست آن را براي جلو جنازه ام بزرگ نمايم تا اينکه روز اول فروردين عازم اردوي خفر شد هنگام خداحافظي به مادرم گفته بود که اردوي ما 15 روز بطول مي انجامد اما من بخاطر ديدار با شما همراه با ماشين تغذيه سپاه مي آيم و در روز دوم فروردين ماه سال 60 برگشته و همراه با بچه هاي بسيج در حاليکه تير بار بر دوش داشت در ميدان شهدا رژه رفته و با روحي مملو از عشق به خدا به اردو رفت و در آنجا بعنوان فرمانده نونهالان و مامور اسلحه خانه و پيش نماز بچه ها انتخاب شده بود که در روز سوم فروردين در اردوي خفر به تاريخ 3/1/60 نداي حق را لبيک گفت و شربت شهادت را نوشيد و خون خود را با خون شهداي اسلام پيوند ناگسستني زد تا در نسلها و عصرها نشستگان را به قيام بخواند همه ما افتخار مي کنيم که فرزندمان در راه مکتبش به شهادت رسيده است . روحش شاد و راهش پر رهرو باد .

وصیت‌نامه

گالری تصاویر
QR Code

برای مشاهده این صفحه QR کد را اسکن کنید

دیدن شهدای بیشتر