معلوم بود دلش اينجا نيست. بعداز شهادت محسن، آرام و قرار نداشت. چيزي در سينه اش سنگيني مي كرد. مي گفت :«داغي كه بعد از عمليات فاو بر دلم نشست، هنوز شعله مي كشيد كه بعضي از دوستانم راه خودشان را گرفتند و رفتند. ما از قافله عقب مانديم حاجي! سينه ام دارد منفجر مي شود. مي ترسم آخر عقب بمانيم و به خيل اين شهدا نرسيم.
مي ترسم فردا، فرمانده گردان امام رضا (ع)راست راست بين خانواده هاي شهدا قدم بزند و آب هم از آب تكان نخورد. آه... رضا جان! قربان غريبي ات آقا.....» و بعد، بغض غريبي گلويش را گرفت و يك قطره اشك داغ، روي گونه هايش غلطيد و آب پاكي روي دستش ريخت. آهي كشيد و در چشمانم خيره شد. از يك طرف چشم به عمليات فردا دوخته بود و از طرف ديگر دل و جانش در زير گنبد طلايي امام رضا (ع) پرپر مي زد. مي گفت: «چندين ماه است كه سعادت خاك بوس آقا را نداشته ام. دلم براي زيارت ضريحش يك ذره شده است. خاك جبهه هم كه هزار ماشاءالله از سر و شانة آدم بالا مي رود. عجب دامنگير است اين خاك غریب.».
انگار همه حرفهاي او را فرشتگان آسمان، واژه واژه براي خدا نوشته بودند وگرنه خاك فاو، حداقل براي ما كه يك چشممان به دنيا و چشم ديگرمان به عقبي بود آنقدرها هم كه او مي گفت دامنگير نبود. فرداي عمليات اولين خبري كه مثل موج انفجار توي منطقه پيچيد، خبرِ شهادت «ابراهيم »بود.
تلاش بچه ها براي پيدا كردن پيكر مطهرش بي نتيجه ماند، به گمانم باز مثل دفعة پيش، پلاكش را دور انداخته بود. اما چند روز بعد، ناگهان همه چيز تمام شد؛ خبر ابراهيم را از مشهد آوردند.
... بگذار خيلي ها خودشان را به نديدن و نشنيدن بزنند. بگذار چشمهاي ظاهر بين خيلي ها اين امدادها و اين كرامات را ناديده بگيرند. باور كنيد بچه هاي ستاد «معراج» خودشان هم باورشان نمي شد كه تابوت فرماندة گردان امام رضا (ع)را با شهداي مشهد مقدس اشتباه بگيرند. به هر حال اشتباه يا درست تا به خودشان آمدند، پيكر چاك چاك ابراهيم، به مشهد مقدس رسيده و ضريح مطهر آقا را هفت بار طواف كرده بود و شايد اگر پي گيري بچه هاي لشكر نبود ابراهيم براي هميشه در جوار شهداي گمنام مشهد آرام مي گرفت.
آري اينگونه در ناباوري تمام، ابراهيم بعد از زيارت آقا به دوست ديرينه اش شهيد محسن خسروي و ديگر شهداي جان بركف كازرون پيوست.
سردار شهيد «ابراهيم باقری پور» در سال 1337 در كازرون به دنيا آمد. تحصيلاتش، در مدارس مجتهد، ادب و هنرستان دكتر شريعتي تا سطح ديپلم ادامه يافت. در عين حال در كنار درس و مدرسه، جهت امرار معاش و تأمين هزينه تحصيل به كارهاي مختلفي اشتغال ورزيد. با شروع جنگ تحميلي آن وجود سرا پا اشتياق، تولدي دوباره يافت و با عنوان يك بسيجي جان بر كف به ياري مردان حماسه آفرين هويزه شتافت.
وي با اندوه جان فرسايي كه از شهادت همرزمان شهيدش از جمله شهيد «احمد داوري»و شهيد «صمد نحاسي»در دل داشت، در بحراني ترين روزهاي جنگ به خيل سربداران سبز پوش سپاه پيوست و بعد از گذراندن دوره هاي مختلف آموزش، بار ديگر راهي عرصه هاي خون و آتش گرديد و از همان ابتدا مسئوليت آموزش عقيدتي لشكر 19فجر را به عهده گرفت.
هر چند مسؤوليت خطير وي در پادگان آموزشي شهيد دستغيب كازرون، او را از درگيريهاي رويارو با دشمن بعثي معاف داشت اما به هر تقدير به دفعات در عرصه هاي نبرد حضوري فعال يافت و با قبول فرماندهي گردان امام رضا (ع) از لشكر 19 فجر، در چندين عمليات از جمله والفجر 8 و كربلاي 4و5 شركت كرده و حماسه ها آفريد، در عين حال، برنامه ريزي هاي بنيادين و سياست گذاريهاي اساسي وي در پادگان شهيد دستغيب، تغييرات شگرفي را در كيفيت آموزش به وجود آورد كه هنوز بعد از سالها، خدمات ارزندة آن شهيد گرامي زبانزد همرزمان اوست.
سردار شهيد «ابراهيم باقرزاده» سرانجام در تاريخ نوزده دي ماه 1365 و در مرحله دوم از عمليات كربلاي 5 ديدار كعبه جمال را احرام خون بست و در گلستان اشك و آتش، ره به وادي سبز سلامت برد. پيكر آن عزيز كه به اشتباه به مشهد مقدس انتقال يافته بود، بعد از زيارت ضريح منّورِ ثامن الحجج حضرت رضا (ع) به كازرون انتقال يافته و طي مراسمي با شكوه تشييع و به خاك سپرده شد.
بسم الله الرحمن الرحيم
بنام خداوند عزیزمان و باد رود به رهبر کبیر انقلاب و قائم مقام رهبری و شهدای عزیزمان وصیتنامه خود را
شروع میکنم :
اشهد ان لا اله الله و اشهدان محمدا عبده و رسول و اشهد ان علی ولی الله ، خدایا اینبار با دلی پاک و قلبی شکسته و دلی خسته ) شروع به نوشتن وصیت نامه میکنم امید اینکه این آخرین وصیت نامه ای باشد که مینویسم ، خدایا سالها است که در آرزوی شهادت بسر میرم و هر بار که به شهر و دیار خود میروم و چهره پدران و دران و فرزندان معصوم و حمران و خواهران شهد امپیشم تاب و تحمل ماندن برایم نمی ماند ، خدایا چگونه بینم این همه ایثار این است را و باز هم درخانه بمانم و کاری نداشته باشم ، البته نگوئید نه ما از دنیا سیر شده ایم نه بله میدانیم جای ایشان و هدف خلقت انسان خیلی والاتر از این دنیا فانی زودگذر است ، ملت عزیز حزب الله بدانید که دفاع شما نه تنها فقط برای مظلومیت ایران است بلکه این دفاع مقدس برای بیرون آوردن همه مظلومین جهان از زیر بار مستکبرانی که میگویند فقط ما هستیم که باید حکومت کنیم. ای است عزیز مبادا از هدف - مقدس یک قدم هم عقب روید و یا سست شوید با کمبودها باعث شود سرد شوید بقول امام است بزرگوارمان کار برای خداد لسردی ندارد. دنیای مستضعف چشم بشما دوخته و آنها همه دیدند که بندست پرتوان شمار رزمندگان ) کاخهای شرق و غرب بلرزه افتاده و ریگان رو سیاه به التماس و در یوزگی افتاده ما
راه و د هدفمان مشخص است . مولا علی (ع) میفرماید یا باید به دشمن سازش کنیم و موافقت نامه امضاء کنیم که این همان خواسته دنیا طلبها و رفاه طلبها است و راه دوم شمشیر را برکشید (سلاح ) را بردارید و بر سر دشمن خدا فرود - بیاورید هدف بگیرد ) و این نه آتشی است که شما روی آنها میریزید بلکه آتش غضب خد است که بدست شما روی دشمنان خدا ریخته میشود . امیدوارم که ملت ما همراه با امام عزیزش تا آخر همین ان سفارش مولا علی (ع) که میفرماید که سلاح را بگیرید و بر سر دشمن فرود آورید در نظر داشته باشد . و اگر لازم باشد که تمام ما جوانان فدای اسلام و هدف امام بشویم ولی اسلام زنده بماند و ما نباشیم ما بسوزیم تا به دنیا نور و روشنایی بدهیم و مانند اصحاب امام حسین (ع) که تا آخرین نفر جنگیدند و شهید شدند ما هم باید تا آخر محکم و استوار باشیم و گوش به فرمان امام عزیز باشیم من حقي نمیدانم که افرادی که هنوز بیدار نشده اند و کاری بکار انقلاب و ملت خود ندارند شرم نمیکنند آپاکسانی که هنوز از صبح تا به شام فقط بفکر جمع کردن از هر طریق ) گران فروشی - احتکار - ) خون ، این ملت مظلوم میکنند ، کم کاری در اداره جات و ۰۰۰، شرم نمیکنند از این طفلاتی که زیر - آوار حملات دشمنان اسلام هر روز دست و پای میزنند آیا شرم نمیکنند به آنهایی که زیر شکنجه های بحثيون دست و با میزنند شرم نمیکنند از این همه شهدایی که هر روز پیکر پاکشان از شهرهای سراسر ایران تشیع میشوند فردای قیامت چه جواب امام حسین و شهدا و .... میخواهید بدهند بیائید تا دیر نشده دست بردارید و توبه کنید و بیائید با است محصد او همفکر شوید و دست بدست هم بدهید تا ریشه ظالمین از بیخ و بن بر کنیم ولی اگر هم نیائید خدا شاهد است که چه بیائید و چه نیایید ما پیروزیم و حق پی روز است. همیشه ولی شما خودتان را بد بخت و به چاره میکنید و به ضرر خودتان است