کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
05:16
رضا زارع

رضا زارع

فرزند علی

تاریخ تولد
1349/04/08
تاریخ شهادت
1365/10/30
محل شهادت
شلمچه
محل تولد
فارس - خرامه - قشلاق درنیان
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
رزمنده
نحوه شهادت
ترکش
نوع خدمت
بسیج
عضویت
بسیجی
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگينامه شهيدرضا زارع -شهيد حميد زارع در سحرگاه روز 08/05/1348 درماه رجب با فجر صادق وشفاف در حالي که حدود شش ماه از مرگ پدرش مي گذشت در روستاي ؟؟؟ ديده به جهان گشود مادرش نام پدرش را براونهاد و به عنوان سرپرست دو وظيفه رامتقبل گرديد يعني هم پدربود وهم مادر از اين پس حميد رضا تک شمعي بود که محفل خانواده را روشن مي کرد خواهران ومادرش چون پروانه گرد اين شمع ميچرخيدند و زندگي را با رنج ومشقت اما بادلي آکنده از محبت خدا و اهلبيت اطهار به سر ميبردند حميد رضا درس شش سالگي باپشتکار مادر وخواهرش به مدرسه رفت ووارد اجتماع بزرگتر گرديد کلاسهاي ابتدائي را در دبستان ؟؟؟ باموفقيت به پايان رساند کلاس اول راهنمائي را درروستاي سفلي دوم راهنمائي را در خرامه وسوم راهنمائي را بازدر سفلي گذراند در اين مدت تمام خوب وبدهاي دنيا را چشيده وشناخته بودديگر در قالب يک تن نبود ديگر فکرش به پيروي اسلام جهاني شده بود از اخلا ق ورفتارش همين بس که در کمترين سن به شهادت رسيد و مصداق گفته رسول خدا شد که فرمودند در عصر صاحب الز مان شهادت خوبان است من را در برميگيرد حميد رضا در مدرسه در منزل در کوچه ودر راه همه فکر مي کرد فکر درباره مسئوليتي که نسبت به خانواده دارد درباره انقلاب و درباره پيروزي رهبر و صداقتش درباره ملت و شهدايش خود رامسئول احساس مي کرد او سن کم داشت اما عقلي بزرگ عقلي به اندازه دنيا چنانچه عملش از دنيا بالاتر واعلاتر بود او دائماً به فکر جبهه وجنگ بود به فکر مبارزه با دشمنان اسلام او تفنگ را در دستان کوچک خود مي فشرد ونگهباني مي داد و چگونگي درکمين دشمن بودن را در ذهن خود طراحي مي کرد ازابتداي تشکيل گروه مقاومت در روستاي ؟؟؟ عضو گروه شد و فعاليت هاي خود را در جلسات و کارهاي گروه شکل بخشيد چندين بار در اردوهاي بسيج شرکت کرد وبراي نگهباني بر سر پل مي رفت وي در دعاها و جلسات مذهبي شرکت فعال داشت براي اولين بار جهت آموزش واعزام به جبهه در تاريخ 09/02/1365 به کازرون رفت پس از آموزش براثر اسرار خانواده وقومان از رفتن به جبهه منصرف گرديد چندين بار جهت اعزام به جبهه به بسيج مراجعه نمود ولي هر بار باز مي گشت اما يک لحظه فکر مبارزه بادشمن از سرش بيرون نمي رفت مگر ميشود روح بزرگ را درجايي کوچک نگه داشت مگر مي شود شير را با ريسمان بست حتي يکبار به ارسنجان رفته اما اورا اعزام نکرده بود تو جزء بخش خرامه هستي .بالاخره درتاريخ 10/10/1365 جهت تشييع جنازه قاسم عليايي ملقب به ؟؟؟ مي کند وپس از تشييع جنازه بدون خداحافظي با خانواده و قومان خود رااعزام نيرو مراجعه مي کند وپروازش را به طرف سرزمين مبارزه ا ز؟؟؟ تا از اهواز عطرآگين جبهه هاتنفسي بنمايد تا اينکه در عمليات کربلاي ؟؟؟ 19/10/1365 به درجه رفيع شهادت وخواسته خويش نائل مي گردد.شهيد در هربار که خواهران ومادرش او رااز رفتن به جبهه منع مي کردندمشخصاتي داد سخناني ؟؟؟ وشناخت وديد اسلامي اوست او دلي سوخته دارد و سخناني از دل کبريا مي گويد نشنو ا ز ني نواي بينواست -بشنو از دل دل حريم کبرياست -ني بسوزد خاک و خاکستر شود -دل بسوزد خانه داورشود .سخن شهيد بامادروخواهرنش :بايد بروم به راه اسلام شما بايد من رافدا کنيد فداي راه امام حسين اگر براي شما يکي بيشتر نيستم خدا يگانه است ويکيها را بيشتردوست دارد اين بهتر دل را ميسوزاند مگر خون من از ديگر شهدا ورنگين تر است تا بگويند اين گل پرپر زکجا آمده از سفر کرببلا آمده او خطاب به خواهرانش مي گويد شما در نزد حضرت فاطمه زهرا (س) چه مي گوئيد آيا مي خواهيد پيش او شرمنده شويد هر گاه صحبت از جبهه ميشد ايشان از رفتن وشهادت سخن مي گفت و مي گفت مادر نگو خدا مرگم بدهد براي شهيدان و مادر شهيدان چون خدا به مادر آنها داده است از آنها نگرفته است شهيدان به دست مي آيند ازدست نمي روند شهيد حميد رضا خطاب به خانواده مي گويد قطره خون شهيد که برزمين مي چکد اولينش گناه شهيد را مي ريزد و بقيه جهت شفاعت است .
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيت نامه شهيد رضا زارع
پدر و مادر عزيز و مهربانم از شما به عنوان يک گدا و خواهش کننده مي خواهم که مرا پيش سيد عبدالرشيد بسپاريد که لااقل بتوانند چند نفري هر شب جمعه برايم فاتحه بخوانند شايد به وسيله فاتحه خواندن ها گناهانم پاک گردد شما را به مقام محمد و بزرگي خدا قسم مي دهم که اين تقاضا را رد نکنيد و مرا در جلو سيد عبدالرشيد دفن کنيد شما را قسم مي دهم که حرفم را قبول کنيد.اگر مي خواهيد زندگينامه مرا بدانيد به دوستانم مراجعه کنيد. به اميد ديدار در روز قيامت روز چهارشنبه ساعت 10 صبح 4/9/1365 اين شعر را با درست کردن قاب و نوشتن آن با خط تقريباً درشت بر بالاي سرم نصب کنيد خواهش مي کنم عمل کنيد:
درشت بر بالاي سرم نصب کنيد:
آن که بر کوي اميدت بسته جان و دل منم،آنکه ديد رخسار تو در آرزو از دل منم. آنکه از چشم دلش صد چشمه اميد يافت،ياد تو هر دوستان بر وفاي دل منم.آنکه هر رنج و ستم را از دل و جانش خريد،بي صدا در رنج ها در رازهاي دل منم.آنکه از سوداي عشقت گوشه اي جايش شده،سوخت و ساخت با صبر جان و دل منم. حالبا ديدار تو جسم و جانم آرزوست،زارع مي گويد سخن در ياد تو از دل منم.
و اين قطعه را بر سنگ مزارم حک کنيد:
وطن مهر من ماه من مام من صفاي وطن باشد و کام من
فداي وطن گر شود جان من بماند نشاني به بوم نام من