بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه مجاهد في سبيل الله شهيد عبدالرضا ميرزائي از واحد مهندسي رزمي سپاه پاسداران
احسب الناس ان يترکوا ان امنا وهم ؟؟؟ و لقد ؟؟؟ الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا و ؟؟؟ الکاذبين : و ما امتي که بيش از اينان بودند با امتحان و آزمايش آورديم تا دروغگويان را از راستگويان کاملاً معلوم کند . آيا آنانکه کار زشت و اعمال ناشايسته مرتکب مي شوند پنداشتند که بر ما سبقت گيرند ؟؟؟ (جاهلانه ) حکم مي کنند . هرکه در اين بزم ؟؟؟ است ، جام بلا ؟؟؟ مي دهند . پرتو جهانتاب اسلام براي نور افشاني بر جانهاي مرده انسانيت از قلب خط سرخ خونين ياران الله مي گذرد و بر اين مردگان نويد مي دهد که برخيز وقت طلوع است اين طلوع به بهاي لاله هاي پرپر شده عزيزاني است که حاضر شدند خون مقدسشان بر روي ديگر ؟؟؟ داغ ريخته شود و بدنهاي نازنينشان قطعه قطعه شد . هر قطره خون اين بزرگواران پيروي مي آوردند . انشاءالله اينان بدينگونه اين مصائب و مشکلات را بر جان خود مي خرد که به امانت الهي (وجود خود ) ارزشي قائل شده باشند با اين وجود فرداي هستي در نزد ؟؟؟ درگاه الهي قرار گيرد و روزي را از نزد اين محبوب بگيرند يکي از اين لاله هاي خونين شهيد عبدالرضا ميرزائي بود که نداي فرزند زهرا (س) حضرت امام را لبيک گفت و تا مرز شهادت پيش رفت . شهيد عبدالرضا ميرزائي در سال 1346 در خانواده اي مؤمن به دين مبين اسلام در روستاي عشاير نشين روستاي معزآباد جابري ديده به جهان گشود در دامان مادري دلسوز پرورش يافت در سن هفت سالگي به مدرسه رفت شهيد در مدرسه با کنجکاوي به تحصيل پرداخت و پس از گذراندن دوران ابتدايي در مدرسه راهنمايي اين روستا به تحصيل پرداخت . سال اول را با موفقيت به اتمام رسانيد . با شروع سال تحصيلي پس از مدتي تحصيل به همراه يکي از برادرانش که او نيز محصل بود راهي جبهه هاي نور عليه ظلمت شدند و مدت چهارماه در جبهه عين خوش به نبرد عليه مزدوران بعثي پرداخت و پس از اتمام مأموريت مراجعت کرد و به مدرسه رفت ولي باز شوق ديدار با راهيان کربلا و همياري آنان کرد اين بود که عازم جبهه شد و مدت سه ماه به همراه يکي ديگر از برادرانش (پاسدار ) به محافظت از ميهن اسلاميمان در جبهه هاي عين خوش ( منطقه زبيدات ) و ( تپه هاي کله قندي ) مشغول شدند اين مأموريت نيز به پايان رسيد و به دامان خانواده برگشت ولي او شور ديگري داشت و به دنبال گمشده اي مي گشت . اينبار با تني چند از دوستان به کردستان عزيمت نمود تا به مبارزه با خود فروختگان شرق و غرب در اين قسمت از ديار اسلاميمان بپردازد بعد مدتي از انجام دادن مأموريت به مرخصي آمد هنگام اتمام مرخصي وقتي عازم جبهه بود بر اثر منحرف شدن ماشين مجروح شد و در بيمارستان بستري شد پس از بهبود يافتن از بيمارستان به خانه آمد شهيد مادرش را دلداري مي داد و به او مي گفت که خدا را شکر کند که از اين حادثه جان سالم بدر برده است تا شايد در جبهه شهادت نصيبش شود . او مي گفت که اين حادثه يک امتحان الهي است که مرا براي شهادت آماده مي کند . شهيد بعد از آن با وضعي که هنوز بهبود نيافته بود براي ادامه مأموريت و ياري همرزمان و همسنگرانش به کردستان عازم شد پس از اتمام مأموريت در کردستان ضمن مراجعه به خانواده بعد از مدتي دوباره تصميم گرفت که به جبهه برود . براي اين منظور مدتي آموزش مهندسي رزمي را در سپاه پاسداران انقلاب اسلامي منطقه 9 گذراند . شهيد علاقه زيادي به انجام اين مأموريت داشت و اين علاقه وافر او باعث سرعت يادگيري در اين آموزش شد . شهيد با اتمام آموزش عازم جبهه هاي حق عليه باطل گرديد و به همراه شهيد حاج علي رحيمي مسئوليت سنگين محافظت و پوشش گيري رزمندگان براي ساختن خاکريز و سنگر به عهده گرفت . مدت اين مأموريت شش ماه بود که پس از يکماه انجام مأموريت شهيد به همراه چندين تن از ايثارگران مهندسي رزمي از حمله همسنگر شهيدش حاج علي رحيمي در شب 23/12/62 در حال انجام مأموريت در منطقه کوشک هدف خمپاره هاي دشمنان بعثي قرار گرفتند و همانگونه که بي صبرانه انتظار مي کشيد به لقاء الله پروردگارش شتافت ناگفته نماند که در اين مأموريت نيز برادر ديگرش ( پاسدار) همگام با وي در جبهه مشغول نبرد بود . روحش شاد و راهش پر رهرو و مستدام باد . والسلام