بسمه تعالي . شهيد در خرداد ماه سال 1345 در خانواده اي مذهبي در روستاي گازرگاه ديده به جهان گشود محمد از حافظه عجيبي برخوردار بود 6سالگي به مدرسه رفت سه سال اول ابتدائي را در گازرگاه گذراند و کلاس چهارم در ياسوج گذراند . اوقات فراغت را در کلاسهاي قرآن شرکت مي کرد و همواره شاگرد ممتاز بود و در رابطه با همين کلاسها به اخذ جوايزي قائل آمد به نورآباد برگشت و سال 5 را در مدرسه فروغي ادامه داد دو سال بعد در مدرسه راهنمايي فردوسي ادامه تحصيل داد سال راهنمايي وي با اوج گيري انقلاب اسلامي همراه بود در اين موقعيت خود را مسئول مي ديد بر فعاليت هاي او افزود بعد همراه با اردوهاي حزب جمهوري اسلامي براي بازديد از جبهه هاي جنگ عازم سوسنگرد شد و سرانجام پس از فرمان امام براي مقابله با قواي کفر صدام راهي جبهه هاي جنگ شد و همواره مي گفت تا جنگ هست و من هم هستم در جبهه جنگم . و به همه ياران و مسلمانها اين پيام را مي داد که در هر شرايطي که باشيد از امام اطاعت کنيد و تا جنگ است جبهه ها را فراموش نکنيد شهيد رشيدي در عمليات طريق القدس بستان و فتح المبين شوش شرکت داشتند و در عمليات فتح المبين مجروح شد و در اينجا يکي از خاطره هاي شهيد محمد رشيدي را ذکر مي کنم . راه و رسم زندگي را از اين عزيزان فراگيريم هنگامي که از ناحيه زانوي راست مجروح مي شود و به پزشک مراجعه مي کند وقتيکه همرزمانش به وي مي گويند که چرا به بيمارستان مراجعه نمي کني جواب مي دهد که چون نيروهاي اسلامي حمله بزرگي کرده اند و مجروع تا اندازه اي زياد است و من هم مي توانم مدتي درد را تحمل مي کنم اينکار را مي کنم به برادران مجروح ديگر بهتر رسيدگي مي شود ولي بعد از اصرار زياد برادرانش به بيمارستان مراجعه مي کند و مدتي در يکي از بيمارستان هاي تبريز و بعد در شيراز تحت معالجه قرار مي گيرد . هنوز بهبود نيافته بود و دکتر معالجش گفته بود بايد دوباره زانويش را جدا کنيم ولي اين شهيد بزرگوار نپذيرفت و دگر بار عازم جبهه شد ما بايد درس فداکاري و ايثار را از ايشان بياموزيم . و سرانجام اين پرنده آزاد جبهه ها در تاريخ 30/2/61 در شملچه هنگام عمليات بزرگ بيت المقدس پر کشيد و بسوي معشوقش شتافت . روحش شاد و راهش مستدام و پررهرو باد .
بسم الله الرحمن الرحيم
و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل اله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون مپنداريد کساني که د راه خدا کشته شده اند مرده اند بلکه آنها زنده اند و در پيش خدا روزي مي گيرند . وصيتنامه محمد رشيدي در تاريخ 10/8/60 من چند روز قبل از اينکه به جبهه بروم قصد ثبت نام داشتم تا اينکه در روز 8/8/60 ثبت نام نمودم ما در راه خدا بايد کشته شويم .کسي که در راه خدا شهيدشده است زنده است و خداوند از همه گناهان او در گذشته و در بهشت روزي مي گيرد من راهي است که خود انتخاب کرده ايم و در اين راه ان شاء اله به درجه شهادت نائل مي گردم .سلام من را از ته قلب به پدر و مادر و خواهران و برادران مسلمان خود برسانيد من اين راه را به تمام جوانان مسلمان پيشنهاد مي کنم . پدر و مادر و غيره برادران در سوگ شهيد گريه نکنيد بلکه خوشحال باشند که فرزندي را در راه خدا بزرگ کرده و در راه خدا از دست داده اند .مردم انقلابي ايران تنها خواهشي که دارم اين است که مردم دور رهبر بزرگوارمان را که مانند کوه ايستاده است خالي نکنند که اين جمهوري که ما داريم از مبارزه اين رهبر و نائب امام زمان به دست آمده .ديگر برادران را دردسر نمي دهم پدر و مادر و برادران و خواهران را سلام مي رسانم .هر بدي از من ديده ايد ببخشيد والسلام .تا جنگ هست من هستم و در جبهه مي جنگم.
