بسم الله الرحمن الرحيم
در سال 1339در يکي از روستاهاي جاويد به نام جوزار در7 فرسخي شهريستان نورآباد ممسني در خانه اي که سر تا پا در فقر و محروميت از ماديات بود. اما مملو از اميدوراري و محبت بود در دامان مادري سيده مملو از عفت و پاک دامني چشم مبارکش را گشود.هنگامي که به دنيا آمد پدر و مادرش از نداشتن اسباب زندگي و معاش روزمره بسيار رنج مي بردند. از سال هاي سال پيش قبل از اين که مجيد به دنيا بيايد پدر و مادر .و فاميلش زير يوغ و چکمه خاني و کدخدايي منشي به کار رعيتي مشغول بودند و در آمد حاصله را به کيسه خان هاي کثيف واريز مي نمودند .مجيد دوره تحصيل ابتدايي را تا سال آخر گذراند. اما در پايان دروه ابتدايي چون خرج پول لباس و ثبت نام او را در شهر نداشت و برادرش هم به سربازي رفته بود دست ا زتحصيل کشيد و به چوپاني براي دايي خود مشغول شد. و اما در اين کار هم ا ز وقتي که دايي او در منزل نبود مشکلاتي بسيار داشت.امادر سال آينده به مددرسه راهنمايي ثبت نام کرد و بعد از اين که برادرش از سربازي برگشت سرپرستي او را به عهده گرفت.اما دو سال مانده به پايان دوره متوسطه دوباره برادرش دنبال کار ديگربي به تهران رفت و مجيد دوباره بي سرپرست شد و پدرش با سختي به او رسيدگي مي کرد ولي مجيد با شرافتي که داشت روزها تعطيل و جمعه را در گوشه و کناري از شهر که او را نمي شناسند به کار گري ساختمان مشغول مي شد. و با اين عمل خود به هيچ کسي روي نمي زد ودست درازي نمي کرد شب ها پيش مي آمد که با پنج ريالي خوراک خود را مهيا مي کرد و کسي باخبر نمي شد .در اوج گيري انقلاب اسلامي که امام خميني در پاريس پيام هاي خود را براي قيام مردم عليه ظلم مخابره مي فرمودند .مجيد هم روزهاي تعطيل و تظاهرات را از شهر به محل زادگاهش انتقال مي داد و با نوجوانان و ساير جوانان و همرزم خودش در خاموشي هاي شب به اميدواري خدا در ميان بوته هاي جنگل بلوط با در دست داشتن سنگ بر عليه طاغوت شيطان زمان خود که از خوانين کفار کثيف محل بودند قيام و شورش نمودند. که خان هاي خدا نشناس و شيطان صفت ناچار زراعت زحمت کشيده مردم برخود حرام دانستند و بيشتر از گريختند. و مثل روباه پنهان شدند مجيد در سال 1358به اخذ ديپلم در رشته اقتصاد در دبيرستان شهيد يزدي نائل آمد. در75 بهمن ماه همان سال به خدمت مقدس سرباز به کرمان اعزام شد بعد از 2ماه دوره شيراز آمد و در مرکر زرهي مشغول به خدمت شد. مدتي در ستاد فرماندهي تيپ امور دفتري را انجام مي داد اما بعدا رفت اين کار براي من کوچک است. و مدتي در دارنگون به آموزش تانک و خمپاره رفت .در اين اوائل جنگ حق از طرف کفار عراقي شروع شد به جبهه خوزستان اعزام شد .مجيد در دروان خدمتش در مناطق شوش ،پادگان ،انديمشک،ذزفول ،سوسنگرد ،دارخوين،فکه شب و روز جنگيد و در جبهه نهايي در نورجاده ماهشهر آبادان در سحر گاه روز 4/5/1360با 4 تن از ياران پاک و باوفايش به شهادت رسيده به لقاءالله پيوستند.افسوس که دست و قلم خسته شد و چکيده اي بيشتر در زندگي نامه مجيد عزيز نتوانست بنويسد خدايا مرگي افتخار آميز مثل مجيد نصيب ما بفرما .والسلام.روحشان شاد و يادشان گرامي باد.