بسمه تعالي
زندگينامه پاسدار وظيفه شهيد غلامعلي محمدي : شهيد غلامعلي محمدي فرزند کاکاجان در سال 1346 در دودج زرقان متولد گرديد هنوز زبان نگشوده بود که پدر خود را از دست داد . ايشان در دامن مادري دلسوز و مهربان رشد کرد . شهيد در نبودن پدر زندگي را به سختي مي گذارند تا اين که به سن مدرسه که رسيد مادر او را به مدرسه فرستاد و مشغول درس خواندن گرديد کمي که بزرگتر شد بارها مي گفت من مي توانم که بايد من کار بکنم تا زندگي و مشقت خانواده را کم کنم . تا اين که در حالي که در کلاس پنجم دبستان درس مي خواند با برخورد بدي که مربيان مدرسه با وي داشتند مدرسه را ترک نمود و همانطور که خودش قصد کرده بود به کارهاي کارگري و ساختماني مشغول شد کار سخت بود . ولي ايشان کار را ترک نمي کرد . اين گونه تشخيص داده بود که بايد خانواده را در امرار معاش ياري داد . فردي متين بود هر چه بزرگتر مي شد اخلاقش نيکو و کردارش خوب تر مي شد در ميان خويشان و دوستانش او را خوش برخورد و خوش اخلاق مي دانستند . در زمان وقوع انقلاب اسلامي سن کمي داشت . اما در زمان جنگ و هشت سال دفاع مقدس در گروه مقاومت مسجد محل نام نويسي کرد و در جلسه هاي گروه به طور منظم مخصوصاً آموزش هاي عقيدتي و نظامي شرکت مي کرد . در حفظ و حراست در نگهباني گروه مقاومت شرکت مي نمود . شهيد غلامعلي محمدي بارها تصميم به شرکت در جنگ تحميلي نمود ولي به خاطر گرفتاربهاي که خانواده با آن روبرو بود نتوانست اما بالاخره در تاريخ 16/1/1363 که اعزام به جبهه انجام مي گرفت ايشان خود را معرفي به بسيج زرقان نمودند و بعد از اين که به مدت يک ماه در شهرستان کازرون آموزش نظامي ديدند به جبهه حق عليه باطل اعزام شدند و به مدت 3 ماه در جبهه هاي قصر شيرين و سر پل ذهاب وظيفه هاي محوله را به خوبي انجام داده بودند حالا که برگشته بود با خاطره ها و دوستان تازه و عزمي راسخ تر به فعاليت در گروه مقاومت محل شرکت مي نمود . ناگفته نماند که کار کردن را فراموش نکرد و اگر روزي بيکار مي شد مادرش مي گفت که از بيکاري ناراحت و تب مي نمود . مي گفت که جوان بايد کار بکند بيکاري براي مرد يک فاجعه است . حال هيجده سالگي را پشت سر مي گذاشت تب جنگ بالا گرفته بود جبهه ها احتياج به افراد دردمند و درد آشنا داشتند . خانواده هم خود را سهيم مي دانستند در جبهه و پشت جبهه شرکت مي نمودند . زمينه ديگر مساعد بود که دوباره شهيد غلامعلي محمدي به آن وادي پا بگذارد ولي اين مرتبه پخته تر و مسئوليت پذير در اين موقع جهت تشخيص عزم ايشان گفته شد خانواده به شما احتياج دارد . ولي او گفت مگر نمي شنويد که رهبر بزرگوار از جوانان مي خواهد که به جبهه ها هجوم ببرند و دشمن ديوانه را سر جاي خود بنشانند . ايشان اين مرتبه خود را جهت گذارندن دور? مقدس سربازي معرفي نمودند هنوز وقت قانوني خدمت وظيفه عمومي او نبود ولي با اصرار و احتياجي که آن روزها بود ايشان را در دي ماه 1365 براي آموزش نظام به شهرستان آباده فرستادند و به عنوان پاسدار وظيفه آموزش دادند ولي او خود به جبهه رفته و آموزش ديده معرفي کرده بود و به همين خاطر به مدت 45 روز آموزش ديدند و بعد از کمي مرخصي به جبهه هاي جنوب اعزام گرديدند و در تعاون سپاه يکي از گردان هاي تيپ المهدي مشغول شدند شهيد يک مرتبه هم از جبهه به مرخصي آمدند . در اين موقع بود که سيماي شهيد و شهادت در ايشان مشخص گرديده بود و خودش هم به دوستانش گفته بود که با بودن در جبهه و ديدار سيماي شهيدان انسان نارحت مي شود که چرا ما خودمان جز اين شهدا نباشيم . بعد از عيد سال 1365 بود که شهيد مدت مرخصي را نا تمام گذاشت و به جبهه رفت 8 فروردين بود که از منزل رفت و رسيدنش به وسيله نامه ما را خبردار کرد اما چند روز بيشتر در جبهه نتوانست بماند دوستانش گفتند شهيد با يکي از يارانش در حالي که قصد آوردن شهيد يا مجروحي بودند با مين برخورد کرده بودند و ضمن اين که از ناحيه پا و دست جراحت فراواني ديده بودند به لقاء الله رسيد و در روز 10/1/1366 به شهادت سيدند و در روز 18/1/1366 در گلزار شهداي دودج زرقان به خاک سپرده شد . روحش شاد و راهش پر رهرو باد .
كسانى كه در راه خدا كشته ميشوند مرده مپنداريد بلكه زنده اند و در نزد خدايشان روزى مى خورند با درود و سلام فراوان به درگاه خداوند متعال وبا سلام به رهبر كبير انقلاب اسلامى امام خمينى اينجانب غلامعلى محمدى فرزند كاجان به شماره شناسنامه 16 تاريخ تولد 1346 بنا به وظيفه شرعى هر مسلمان عازم جبهه هاى حق عليه باطل ميشوم و از خداوند ميخواهم كه مرا در اين راه يارى فرمايد تا بتوانم خدمت كوچكى به اين ملت و كشورم بكنم و بنا به دستو رامام كه ميگفت جبهه ها را خالى نگذاريد وظيفه من اين است كه به جبهه بروم و بر عليه ظلم و فساد قيام كنم و در پايان هم سخنى چند با مادرم دارم مادر اگر من شهيد شدم بردبار و شكيبا باش و در مرگ فرزندت شيون مكن كه باعث خوشحالى دشمن بشود از شما ميخواهم كه مرا حلال كنيد و از برادرانم ميخواهم چنانچه از من بى احترامى ديده اند ببخشند و در پايان از همه دوستان و آشنايان خود مى خواهم اگر از من بدى ديده اند به بزرگى خود ببخشند خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار والسلام مورخه 16/3631 غلامعلى محمدى فرزند كاكا جان