بسم رب الشهداء و الصديقين : به نام آن کس که همه هستي ما از اوست : خلاصه اي از زندگي نامه معلم شهيد نعمت الله الياسي . شهيد نعمت الله الياسي در سال 1347 در شهر صغاد آباده از توابع استان فارس در خانواده اي زحمت کش و مسلمان به دنيا آمد و تحصيلات خود را از دوران ابتدائي تا اخذ ديپلم در زادگاهش طي نمود و وارد دانش سراي مرکز تربيت معلم شهيد مطهري شيراز شد و در سال 1357 وقتي انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام ( ره ) پيروز شد نامبرده در کلاس دوم دبيرستان طالقاني شهرمان مشغول به تحصيل بود با شروع جنگ تحميلي و به فرمان حضرت امام ( ره ) به جمع ارتش بيست ميليوني ثبت نام نمود و شبانه روز فعاليت خود را در بسيج شهرمان آغاز نمود و در حالي که سال سوم دبيرستان بود از طريق بسيج ثبت نام نمود و راهي جبهه هاي جنگ شد پنج بار به طور داوطلب به جبهه ها رفت و يکي دو مرتبه هم زخمي شد و مرتباً در زندگيش يک برنامه ريزي خوبي داشت درس مي خواند - در بهداري شهرمان در مواقع ضروري در قسمت تزريقات خدمت مي کرد در تمام برنامه هايي که از طرف بسيج اجرا مي شد شرکت مي کرد با مسجد جامع شهرمان زياد در ارتباط بود واقعاً با خدا بود مؤمن بود با مردم خوش رفتار و خوشرويي مي کرد به طوري که به جرأت مي گويم همه و همه او را دوست داشتند به اقوام و خويشان خيلي زياد سرکشي مي کرد و خدمت کردن او به افراد فقير و مريض که توانايي آمد و رفت را به بهداري نداشتند چشمگير بود و بدون کوچک ترين مزدي و فقط به خاطر رضاي خدا به موقع سراغ بيماران در منازل آنها مي رفت و آمپول آنها را تزريق مي کرد از پنج باري که به جبهه ها رفت در 4 عمليات شرکت کرده بود ولي يک بار اعزام او که به مدت سه ماه طول کشيده بود عمليات نشد و وقتي از جبهه ها برگشت خيلي ناراحت بود و مي گفت که من اين بار لياقت شرکت در عمليات را نداشتم و حسرت مي خورد انساني ساکت و آرام بود و وقتي به کتاب هاي درسي او نگاه مي کردم در تمام آن ها نام عمار به چشم مي خورد و من پيش خودم اين طوري فکر مي کردم که نام عمار را براي خود انتخاب نموده است به داشتن چنين برادري افتخار مي کردم به مادرم افتخار و به پدرم افتخار مي کردم که چنين جواني را تحويل جامعه داده اند ولي با تمام اين تفاصيل از يک موضوع حسرت مي خورم که انسان آينده را نمي تواند پيش بيني کند يعني اگر پيش بيني مي کردم که اگر روزي چنين برادري را و به اين زودي از دست مي دهم دوربين فيلمبرداري به دست مي گرفتم و از تمام لحظه هاي زندگي او فيلم برداري مي کردم و آن را در معرض نمايش قرار مي دادم ولي افسوس و صد افسوس . آري نمي خواهم زياد در وصف برادر عزيزم نامه نگاري کرده باشم دلم مي خواست خودتان زحمت مي کشيديد و از دوستان هم کلاسي - از دوستان هم رزمش از مردم محل درباره خصوصيات او سؤال مي کرديد و مي ديديد که آن ها چه مي گويند از او خاطرات زيادي دارم که يکي از يکي ديگر جالب و شنيدني تر است .
بسم الله الرحمن الرحيم : وصيت نامه نعمت الله الياسي فرزند علمدار شهرستان آباده - صغاد : و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون : آل عمران 164 : گمان نکنيد آنان که در راه خدا کشته شدند مرده اند بلکه زنده و نزد پروردگارشان روزي داده مي شوند و قاتلوا في سبيل الله و اعملوا ان الله سميع عليم . بقره آيه 264 و جهاد کنيد در راه خداوند و بدانيد که خداوند شنوا و داناست . به نام الله که جانم در قبضه اوست و با سلامي خالصانه خدمت قائم آل محمد مهدي موعود برپا دارنده عدالت و برادري در سراسر جهان و فرمانده کل سربازان جبهه حق - و با درود بر کفر ستيزان اسلام که ادامه دهنده راه خونين حسين هستند و با سلام بر شهيدان گلگون کفن که با قطره هاي خود درخت اسلام را سيراب کردند و با درود و سلام خدمت پير جماران بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران و نايب بر حق امام زمان ( عج ) سپاس خداوندي که زندگي مرا در زماني قرار داد که انقلابي رخ دهد که هر لحظه اش حماسه اي جهت آموزش انسان بوده است انقلابي که بزرگترين امواج طاغوت را درهم شکست و جامعه اي را که به طرف فساد و انحطاط رفته بود نجات داد . حمد و ثناي خداي را که به من توفيق در زماني باشم که در جهاد بين حق و باطل شرکت کنم و سپس قطره خون ناقابل خود را در راه قرآن و درخت اسلام و آزادي بريزم . حمد بي نهايت خداي که مرا به راه راست هدايت و توانستم به دستور قرآن عمل کنم و در جهاد شرکت نمايم و بالاخره به آرزوي ديرينه خود که مدت ها به دنبال آن سرگردان بودم مانند تشنه اي که به دنبال آب مي گردد برسم و از خداوند متعال خواهانم که اين قطره خون ناقابل را در راه رضاي خود از حقير بپذيرد . خدا را شکر که افتخار شهادت را نصيب من کرد و خدا را شکر مي کنم که اين تاج افتخار را بر سر خانواده من گذاشت و خدا را شکر مي کنم که توانستم راه سالار شهيدان حسين بن علي را ادامه بدهم . آري ابا عبد الله در ظهر عاشورا هنگامي که تمام يارانش شهيد شده بودند و خودش تنها مانده بود وقتي که وارد صحنه نبرد شد صدا زد هل من ناصراً ينصرني آيا کسي هست که مرا ياري کند منظور حسين اين بود که آيا کسي هست که دين مرا ياري کند و راه مرا ادامه دهد . بلي اگر ما حسرت مي خوريم که چرا در کربلا با حسين نبوديم که او را ياري کنيم الان واقعه کربلا زنده و برجاست از امت قهرمان ايران مي خواهم که جبهه ها را خالي نگذارند و در جهاد راه خدا شرکت کنند که رسول الله آن را بهترين اعمال نزد خداوند شمرده است و اگر نمي توانند به جبهه بروند در پشت جبهه فعاليت کنند که خداوند در قرآن کريم مي فرمايد . ان تنصر الله ينصرکم و يثبت اقدامکم اگر خدا را ياري کنيد خدا هم شما را ياري مي کند . و هم چنين دست از ياري امام و انقلاب برندارند و اتحاد و يگانگي را که موجب پيروزي ماست در بين خود حفظ کنيد . از کليه امت شهيد پرور به خصوص خانواده گراميم مي خواهم در کليه مصائب و سختي ها صبر را پيشه خود کنند زيرا که صبر ستون دين و تقويت کننده ايمان است و قرآن سختي ها و مصيبت ها را براي آزمايش افرادي که ايمان آورده اند آورده و کسي که صبر را پيشه کند موفق مي شود و خداوند در عوض آن بهشت جاويد را قرار داده است . اي خواهر صبر را از زينب و اي برادران صبر را از علي بن حسين و اي مادر صبر را از ام البني بياموز که چگونه در شهادت فرزندانش صبر و استقامت کرد و شما هم در شهادت فرزند خود صبر کنيد . خانواده گراميم اگر چه براي برگشتن من لحظه شماري مي کنيد اما بايد بدانيد که مرگ براي همه است و چه بهتر که انسان مرگ با عزت را انتخاب کند و اي پدر و مادر : مرا حلال کنيد و اگر نتوانستم حق شما را ادا کنم و براي شما فرزند لايقي نبودم مرا به بزرگواري خودتان ببخشيد و دعا کنيد که خداوند مرا با شهداي کربلا محشور کند و از خداوند بخواهيد که اين قرباني را از شما بپذيرد . و اي امت قهرمان و هم شهريان عزيز اگر از من خطايا يا اشتباهي ديده ايد و يا اگر من براي شما موجب ناراحتي شده ام مرا به بزرگواري خودتان ببخشيد و براي حقير دعا کنيد . در آخر از خانواده گرامي خواهانم که در مرگ من گريه نکنيد اگر مي خواهيد گريه کنيد به ياد مظلوميت حسين گريه کنيد اگر جسد من دستان رسيد که هر شب جمعه به ديدار من بيائيد و اگر جسدم به دستتان نرسيد کنار قبر ديگر شهيدان بيائيد و برايم فاتحه بخوانيد . در سنگر خويش پاسداري مي گفت جان دادن و کربلا نديدن سخت است . به اميد پيروزي و زيارت کربلا طنين نعره ام برپاست مادر تفنگم بر زمين تنهاست مادر غريبانه نمردم در بيابان سرم بر دامن زهراست مادر ما تشنگان شربت شهادتيم ما عاشقان راه خدا و سعادتيم ما دل به اين دو روز دنيا نبسته ايم ما در هواي زندگي بي نهايتم تقديم به هم وطنان عزيز 15/12/63 اي امام اي جانم اي روح و روانم تو را مي خواهم زيرا که تو خدا را مي خواهي تو را مي خوانم زيرا که تو خدا را مي خواني تو را دوست دارم زيرا که تو خدا را دوست داري به يادت هستم زيرا که به ياد خدا هستي به دستورت عمل مي کنم زيرا که به دستور خدا عمل مي کني نعمت الله الياسي فرزند علمدار لشکر 8 نجف اشرف گردان حضرت قمر بني هاشم گروهان شهيد مطهري دسته يک 15/12/63 وصيت نامه نعمت الله الياسي فرزند علمدار متولد و ساکن شهر صغاد از لشکر 8 نجف اشرف گردان قمر بني هاشم گروهان شهيد مطهري دسته يک يا الله پيروزي يا حسين کربلا من سرباز جانباز حسينم سرافرازم که سرباز حسينم . تاريخ وصيت نامه 15/12/63 محل لشکر 8 نجف اشرف - گردان حضرت قمر بني هاشم .