بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد محمد علي رضانيا
شهيد محمد علي رضانيا وي در اول فروردين ماه سال 1343 در يکي از محلات آباده به دنيا آمد تحصيلات ابتدايي خود را در مدرسه قشقايي آباده خيابان خيبر و تحصيلات راهنمايي را در مدرسه شريعتي و سال اول دبيرستان را در دبيرستان امام خميني(ره) و سال دوم و سوم را در دبيرستان شهيد رجايي در رشته اقتصاد مشغول تحصيل بود که در سال سوم قبل از امتحانات نيمه اول يعني دي ماه سال 1360 تحصيل را رها نمود و با عضويت در بسيج جهت آموزش نظامي به شيراز اعزام و پس از طي دوره آموزشي به جبهه جنوب خوزستان اعزام گرديد من خودم جبهه جنوب بودم و در عمليات طريق القدس که منجر به آزاد سازي بخش زيادي از سرزمين هاي اشغالي در منطقه سوسنگرد و شهر بستان گرديد شرکت داشتم و در آن عمليات شکست سنگيني به دشمن وارد شد و فشار زيادي از سوي نيروهاي عراق براي باز پس گيري اراضي از دست داده مي آوردند من مطلع شدم تعدادي از برادران بسيجي از آباده به اهواز اعزام شده اند بعد از عمليات طريق القدس يک روز به اهواز و به مقر آنها در دانشگاه جندي شاپور پايگاه شهيد بقائي رفتم شهيد محمد علي رضانيا هم با آنها بود شب را با آنها بودم و فرداي آن روز مجددا به خط برگشتم و مطلع شدم به خط پدافندي تنگه چزابه منطقه بستان اعزام شده اند با توجه به نزديکي محل استقرار ما در خط مقدم با آنها يک روز براي ديدار برادران آباده اي به آنجا رفتم آتش دشمن آنقدر شديد بود که از فاصله يک کيلومتري خط جلوتر نتوانستم بروم آتش آنقدر شديد بود که وجب به وجب خاک چزابه با انفجار گلوله هاي دشمن زير و رو شده بود برگشتم بعد از 12 روز آنها را به پشت خط در اهواز منتقل کرده بودند مجددا براي ديدار آنها به اهواز رفتم.پايگاه شهيد بقايي يکي از برادران بسيجي نگهبان بود سوال کردم گفت آباده اي ها رفتند مرخصي گفتم همه سالم بودند گفت نه شهيد و مجروح هم داشتند گفتم محمد علي رضانيا را مي شناسي سالم بود گفت نمي شناستم ولي يکي از شهدا به همين نام داشتيم بلافاصه به معراج شهداي اهواز که در آن زمان در هلال احمر بود رفتم وقتي دفتر را باز کرد ديدم نام او در بالاي صفحه نوشته شده بود علت شهادت اصابت ترکش خمپاره در ناحيه سر تاريخ شهادت 13/12/1360 و محل شهادت چزابه علي رغم اين که روحيه بالايي از جهت پذيرش شهيد و شهادت داشتم ولي تحمل آن براي من بسيار سخت بود نشستم تا آن روز وقتي روضه آقا ابا عبدالله الحسين در خصوص شهادت ابوالفضل العباس را شنيده بودم که فرمود کمرم شکست تصور مي کردم که اين تشبيه و احساس است که براي امام بوجود آمده ليکن آن روز من وقتي مي خواستم بلند شوم احساس کردم کمرم درد گرفت قدري تامل کردم و بلند شدم رفتم به طرف سردخانه اهواز وقتي سراغ جنازه شهيد را گرفتم گفتند يک ساعت پيش کانتينر شهداي فارس به شيراز اعزام شد ناچارا برگشتم خط جبهه و روز بعد مرخصي گرفتم و آمدم آياده وقتي به آباده رسيدم شهيد محمد علي رضانيا همراه شهيد محمد حسن عسکريان روز 17 اسفند 1360 تشييع شده بودند.روحش شاد و يادش گرامي باد
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيت نامه شهيد محمد علي رضانيا
الي لا اري الموت الا سعادة والحيوة مع الضالمين الا برما.
مرگ با عزت اگر خونين است بهتر از زندگي ننگين است.
به نام خداوند در هم کوبنده منافقان اسلام درود بي پايان بروان پاک شهيداني که با خون خود نهال آزادي را آبياري کرده اند و درود بي پايان به روان پاک شهيدان کربلاي حسين بن علي(ع) و درود بي پايان به روان پاک شهيدان کربلاي ايران حسيني. پروردگارا ! به روان محمد و آل محمد رحمت فرست و در آن هنگام که سربازان ما بر قلب دشمن حمله مي آورند ياد دنيا را از ضميرشان به در آور تا به دلربائي هاي فريبنده اش فريب نخورند و خود را نبازند.جمال زيور و زر را در برابرشان از جلوه برانداز تا به هواي زيور و زر ب دشمن پشت نکنند و از ؟؟؟ و توان در نمانند چنان کن که جز بهشت نخواهند و جز ملکوت اعلاي ترا نبينند.از آن عطايا و مواهب که بخاطرشان در گنجينه ؟؟؟ برين ذخيره فرموده اي اندکي به آنان بنماي تا به ارامگاه خويش در جوار مقدس تو بنگرند و کرامت خود را در پيشگاه تو دريابند آن فرشتگان سپيد پوش و حوران بهشت آرا و نهرهاي سرشار از شير و شهد و شراب و درختان سايه گسترده و ميوه افشان .... تا نيکو بدانند که از اين محيط خراب آباد به کجا خواهند رفت و در آسمان ها چگونه بسر خواهند برد.
(دعايي از صحيفه سجاديه): سلام بر ياران با وفاي حسين(ع) سلام بر امام امت و ابراهيم زمان و حسين زمان خميني حامي مسلمين و مستضعفان جهان درود به ياران با وفاي امام خميني سلام بر عاشوراي حسين.سلام بر سنگرهاي پر خون مرزهاي ايران که توسط مزدوران بيگانه و چيره خواران شرق و غرب که دستشان از آستين صدام خائن بر آمده است من اين راه را انتخاب کرده ام منتظر من نباشيد چون نرفتم که زنده برگردم رفتم با کفر مبارزه کنم و بکشم اگر نتوانستم بکشم کشته شوم وصيت مي کنم هرگز براي من اشک نريزيد فقط به مادرم بگوئيد که تو نزد زينب سربلند خواهي بود چون که تو هم شهيد داده اي مادر هر موقع به ياد فرزندت مي افتي به ياد فرزنداني باش که بدن پاره پاره آنان را هم مادرانشان نديده اند که توسط مزدوران چپ و راست از زير رگبار گلوله هاي دژخيمان شرقي و غربي و داخلي امثال فدائي و منافقين و دمکرات و کوموله که آنها ستون پنجم در ايران هستند بدست آنها کشته شده اند و هيچ رحمي به آنان نکرده اند وقتي در کردستان عده اي از برادران ما را با بي شرفي سر بريده اند و عده اي را زنده زنده زير خاک کرده اند و عده اي را هم به حزب بعث عراق تحويل داده اند و اسلحه تحويل گرفته اند مادر همچنان استوار مانند کوهي که به افق پرکشيده سربلند باش که مبادا منافقين از شهادت فرزند تو سوء استفاده کنند که پيش فاطمه زهرا شرمنده شوي و تو اي پدر مي دانم که صبر تو بيشتر از مادرم است مبادا از کشته شدن فرزندت دلخور شوي هرگز.اميدوارم در صحراي محشر بتوانم اين زحمات شما را جبران کنم.محمد علي رضانيا تاريخ عصر سه شنبه 1/10/1360