بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد امين الله طهماسبي
ده روز گذشته از ماه اول فصل ربيع سال 1347 هجري شمسي در خانواده اي کشاورز در روستايي بنام شهر ميان از مضافات شهرستان آباده مولودي ذکور پاي به عرصه هستي گذارد که بنابر طبيعت و ؟؟؟ مذهبي خانوادگي او را مسمي به امين الله نمودند تحت نام خانوادگي طهماسبي.وي از همان دوران صباوت و کوچکي بتدريج با آداب و مراسم مذهبي که از معتقدات قلبي خانواده اش بود آشنا گرديد.تحصيلات دوران پنج ساله دبستان و سه ساله راهنمايي را در مسقط الراس خود(شهر ميان) گذراند و ضمن تحصيل حتي الامکان در امور کشاورزي و کارگري ياوري صديق براي پدر و مادرش بود.مربيان دوران تحصيل صداقت و صميميت و ايفاء وظائف دانش آموزي او را مي ستودند چون شوق و تمايل زاير الوصفي به ادامه تحصيل داشت در هنرستان کشاورزي آباده ثبت نام و به تحصيل اشتغال ورزيد.گرچه در غفوان جواني بسر مي برد لکن سعه صدر و تفکرات مذهبي و ملکي او را بر آن داشت که کريمانه و ايثارگرانه در جهت اهداف مقدس انقلاب اسلامي گام بر دارد روي اين اصل داوطلبانه با ايماني راسخ بمنظور شرکت در جبهه هاي جنگ با کفار غفلتي ثبت نام و عازم جبهه نبرد حق عليه باطل گرديد و با صداقتي زائد الوصف جنگيد تا اين که بنابر خواست و مشيت کبريائي خداي بزرگ در ساعت 20/4 دقيقه بعد از ظهر روز 13/12/1363 به لقاءالله پيوست و به فيض عظماي شهادت نائل شد ومدت اقامتش در جبهه فقط 50 روز بود که در تمام اين مدت با خداي خود راز و نياز عارفانه داشت و آني از فکر محبوب خود غافل نبود.روحش شاد و افکار عاليه اش بر مغزهاي ساير جوانان سلحشور و مؤمن و خداپرست ميهن اسلامي مستدام باد.روحش شاد و يادش گرامي باد
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيت نامه شهيد امين الله طهماسبي
من کان علي ببية من ربه هانت عليه سصائب الدنيا ولوقرض و نشر.
کسي که خدايش را شناخت برايش مشکلات دنيا آسان است اگرچه قطعه قطعه شود و پراکنده گردد با سلام و درود بر يگانه منجي عالم بشريت امام زمان و با سلام و درود بر اين بت شکن زمان خميني عزيز و با سلام بر شما اي پدر و مادرم که چنين فرزندي را تربيت کرديد و آن را در راه خدا هديه داديد.پروردگارا:آنقدر غرق در گناه و فساد بوده ام که اکنون قدرت اين که قلم بدست گيرم و وصيتي را بنويسم را ندارم چون معتقدم پاکان و زاهدان خدا لايق شهيد شدن مي باشند پروردگارا زياد در تلاش بوده ام که به جبهه بيايم و به خاطر تو مخلصانه خدمت کنم و اکنون که به جبهه آمدم و لطف تو شامل حالم شد ولي شرمنده و سرافکنده ام و اميد بخشش دارم و اما اي پدر و مادرم مبادا غم و غصه در خود راه دهيد مبادا فراموش کنيد که بايد زينب وار تحمل کنيد از شما مي خواهم همان طوري که ما در جبهه مي جنگيم شما هم آنجا با هرگونه مخالفت غير منطقي ايستادگي کنيد.پدر و مادر جان از اين که 16 سال برايم زحمت کشيديد تشکر مي کنم و بايد خوشحال باشيد که فرزندتان در راه خدا شهيد شد خيلي دلم مي خواست قدري از محبت هاي شما را جبران کنم و از اين که نتوانستم برايتان کار مثبتي انجام دهم و بيش از اندازه براي شماها ايجاد نارضايتي کردم و فرزند خوبي برايتان نبودم مرا ببخشيد و از من راضي باشيد تا خدا هم از من راضي گردد.پدر جان شايد بعد از کشته شدن من ناراحت شويد اما اين را بدانيد که افتخار بزرگي نصيب شما مي شود پدر جان مي دانم که حق فرزندي ررا در قبال شما انجام ندادم به هر حال اميدوارم که از من راضي باشي بعد از شهادت من صبر پيشه کن عزا نگير بلکه خوشحال باش من افتخار مي کنم که با جوان هائي هستم که فقط هدفشان نابودي دشمنان اسلام است و در خط امام هستند اگر بدن ضعيفم هزاران تکه شود باز برايم شيرين تر از آن است که در بيستر بيماري از دنيا بروم دوست دارم با چهره خونين و بدن تکه تکه شده به درگاه الهي بروم و پدر جان تنها کوششي که داريد براي يتيمان عمويم باشد و دست نوازش بر سر آنها بکشيد که مبادا احساس بي پدري کنند و مادر عزيز همچون فاطمه زهرا سلام الله عليها در مقابل سختي ها و گرفتاري ها استوار باش هر جا که هستي و هر موقع که به ياد من افتادي در ازاي گريه کردن دستهايت را به سوي خدا بلند کن خدا را شکر کن و زياد ناراحت نشود خوشحال باش تا دشمن تو خوشحال نگردد و شما اي برادران عزيز نماز را هرگز فراموش نکنيد و حسين وار راه مرا ادامه دهيد و شما اي خواهران عزيزم حجاب خود را حفظ کنيد زيرا که با انداختن چادر سياه بر روي خود پشت دشمن به لرزه مي افتد و زينب گونه راه مرا ادامه دهيد و شما اي ملت شهيد پرور شهر ميان اي برادران و اي خواران استدعا دارم که همچون گذشته پشتيبان ولايت فقيه و پشتيبان اسلام و حق باشيد.در پايان از تمام دوستان و آشنايان و استادانم و اهل محل خصوصاً از همسايگان اميد بخشش دارم.والسلام عليکم و رحمته الله و برکاته