بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد رزمنده مسلم طهماسبي
فرزندي ديگر در خانواده طهماسبي به عرصه وجود مي آيد که مانند برادرش حميدرضا مي خواهد شور آفريني کند.مسلم بهار 1347 شمسي در قريه شهر ميان پا به عرصه وجود نهاد و باز در اين خانواده نيک نام شير مردي متولد مي شود اين پدر و مادر وارسته تلاش مي کنند که اين فرزند نيز مانند حميدرضا به حسن خلق آراسته شود و با منش هاي پسنديده انساني به بالندگي برسد.دو سه سالي به انقلاب مانده است که مسلم دل را به دبستان مي سپارد و ادب دانستن را مي آموزد و چراغ دانش را در جان و دل روشن مي کند و تا پايان ابتدايي ادامه مي دهد و در حد نوجوانيش به نور مغفرت آراسته مي گردد پايان دوره کودکي مسلم با روزهاي خوش انقلاب اسلامي همراه مي شود و اين بزرگ در دل امواج خروشان درياي امت اسلامي قرار مي گيرد و با درياي سختي ها انس مي گيرد او در مي يابد که راهي که پيش روي اوست به نگهباني نياز دارد و جز با ايثار اين راه به ثبات نمي انجامد.مسلم دوازده ساله چون شير بچه اي خروشان در ميان شير افکنان قرار مي گيرد و رزم آوري را از برادر مي آموزد.مسلم هر چه بخواهي خوش اخلاق بود،با محبت،با تربيت،دست و دل باز و با سخاوت اهل نماز و طاعت،مردمي بود. مسلم وارد سپاه شد و به عنوان يک پاسدار خواست که به کشورش خدمت کند.بارها در عمليات هاي متعددي شرکت مي کرد و پيروزمندانه از عمليات بيرون مي آمد و ناراحت از اين که به ديدار معبودش نرفته و خوشحال از اين پيروزي.بالاخره روز موعود فرا رسيد و مسلم رفت و ديگر برنگشت در ماؤوت روحش را به سوي حق پرواز داد و جسمش را به خاک سپرد.پيکر مسلم را در گلزار شهداي شهر ميان در کنار ديگر دوستان شهيدش به خاک نشاندند.روحش شاد و يادش گرامي باد
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيت نامه شهيد مسلم طهماسبي
با درود و سلام بر رهبر کبير انقلاب اسلامي ايران امام خميني و با سلام و درود بر شهداي جمهوري اسلامي ايران که با خون خود راه حسين و اسلام را زنده کردند و درود و سلام بر شما امت شهيد پرور .آري از زندگي سير نبودم و از زندگي خسته شده بودم کم پول نبودم که فکر کنيد که من براي پول و راحتي به جبهه ها مي رفتم ؟؟؟ از زندگي سير شده بودم آن هم زندگي که انقلاب در آن مي خروشيد ولي ديدم که اسلام و قرآن و ناموسم در خطر است به جبهه رفتم ،رفتم تا راه برادران عزيز شهيد شده را ادامه بدهم رفتم تا به دشمنان اسلام بفهمانم که حسين اين چنين به ما آموخت عشق و عاشق و مشتاق خدا بايد با اين راه ها به خداي خود نزديک شود و بدانيد که واقعاً شهامت يعني اين و شما بدانيد که ما به رضاي خدا به جبهه مي رفتيم و پر مي کنيم خدايا زندگي را کنار گذاشتم و از وطن دور شدم به خاطر اسلام و قرآن اي خداي من مرا ببخش چون هر کس از دل خود باخبر است من که انساني خطا کار بودم گناه کار آمدم تا مرا با اين ريختن خونم که بر زمين مي ريزد گناهم را ببخشيد و اي مردم هر کسي از دست من ناراحتي ديده است مرا ببخشد و اگر مرا نبخشيد من مي خواهم در موقع شهادتم با امام حسين ديدار کنم و همين نبخشيدن شما مانع کار من مي شود اميدوارم مرا ببخشيد امت شهيدپرور امام را تنها نگذاريد با همديگر باشيد اتحاد داشته باشيد و راه ماها را ادامه بدهيد و هيچ ناراحت نباشيد شما پيروزيد دعا براي امام کنيد و براي ما تا با شهداي کربلا يکي گرديم.