«به نام خداوند جان و خرد »
زندگينامه شهيد محمد شجيعي :
آن شهيد در سال 1333 در روستاي احمد محمودي ديده به جهان گشود و تحصيلات ابتدايي خود را در روستا به پايان رسانيد و به دليل عدم امكانات موفق به ادامه تحصيل نشد . از هر كسي كه از او مي پرسم با چشماني اشك آلود جوابم را مي دهد و مي گويد كه او در همه زمينه ها نمونه يك اخلاق حسنه بود . و قتي كه مي شنوم پدرم در كوچه با بچه هاي كوچك چه اخلاقي داشت و هميشه به بزرگتر ها احترام مي گذاشت و در خدمت كردن به افراد پير از هيچ كوششي فروكش نبود اين حديث زيباي پيامبر گرامي اسلام (ص) در ذهنم تداعي مي كند كه مي فرمايند " ليس منا من لم يرم صغيرنا و لم يعرف شرف كبيرنا" از ما نيست كسي كه به كوچكترها ترحم نداشته باشد و شرف وبزرگي بزرگان را نشناسد . در حال قرائت قرآن يه اين آيه رسيدم كه خداوند مي فرمايد « تعاونوا علي البر و تقوا » سخن يكي از همكاران پدرم كه با هم كار مي كردند به خاطرم آمد او مي گفت هر روز نوبت يكي بود كه غذا درست كند بخوريم و سركار برويم اما پدرم هر روز اين را وظيفه خود مي دانست و از همه زودتر بلند مي شد و نان مي خريد و صبحانه آماده مي كرد وساير همكاران را بلند مي كرد بعد از آن پدرم براي امرار معاش و كسب روزي حلال روانه كويت شد كه در آنجا هم از اخلاق بسيار عالي برخوردار بود و زبانزد خاص و عام بود .در زمينه همكاري وكمك به هم نوعان او الگوي ديگران بود تا جايي كه يكي از همكارانش در زمينه اخلاق و همكاري او با ديگران مي گويد و بعد از اينكه از خدمت سربازي مرخص شد تن به ازدواج داد و ثمره اين زندگي سه فرزند مي باشد . در سال 1367 كه با يكي از اقوام عازم دبي بودند آمريكاي جنايتكار نگذاشت كه به مقصد برسند و آمريكا دست خود را به خون هزاران كودك و بزرگ وكوچك آغشته كرد.