خلاصه اي از زندگي نامه شهيد عبدالمحمد اکبري . شهيد عبدالمحمد اکبري باصري فرزند ابوطالب در تارخ 1/1/1348 در روستاي تيميارت از توابع شهرستان اصفهان در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود . خانواده وي پس از مدتي تصميم به مهاجرت از اصفهان (تيمارت) به روستاي شهيدآباد صفاشهر از استان فارس گرفته و در اين روستا ساکن شدند . شهيد دوران ابتدايي را در روستاي شهيدآباد با موفقيت به پايان رسانده و سپس دوره راهنمائي را در شيراز و دهبيد به اتمام رسانده و جهت ادامه تحصيل در دوره راهنمايي را در شيراز و دهبيد به اتمام رسانده و جهت ادامه تحصيل در دوره عمومي متوسطه وارد هنرستان شبانه روزي شهيد مطهري شيراز شدند و ددر رشته کشاورزي مشغول به تحصيل گرديد . در حين تحصيل ، عشق به جنگ و جهاد و عشق به خدا ، او را فاني في الله کرد و در اواسط سال دوم به خاطر عشق به سالار شهيدان و عشق به شهادت مدرسه را ترک نمود و مدرسه اصلي را انتخاب نمود و قبل از رفتن به جبهه آموزش مقدماتي را به مدت چهل روز در پادگان امام علي شيراز گذراند و پس از گذراندن دوره آموزشي به جبهه هاي حق عليه باطل اعزام شد . و اولين اعزام او به جبهه هاي جنوب و منطقه عملياتي فاو بود که در اين منطقه مجروح شيميايي شده بودند و مدت بيست روز از ايشان اطلاعي نداشته ، که بعد از بيست روز خودشان از بيمارستان تبريز تماس گرفتند و بعدا به يکي از بيمارستانهاي تهران منتقل شدند که يک هفته در تهران بستري بودند و بعد از اينکه حالشان رو به بهبودي يافت به شهيد آباد برگشتند و بعد از هفت الي هشت روز استراحت دوباره راهي جبهه هاي جنوب شدند و به عنوان پاسدار با تکميل نمودن فرمهاي لازم در همان ديار مشغول به خدمت گرديد . زماني که به مرخصي آمده بود کتابهايش را برداشت و گفت زندگي بايد در جبهه رقم بخورد . در صورت امکان و اوقات فراغت همانجا درس هم مي خوانم . شهيد عزيز در اوايل سال 1366 حدود 29 فروردين ماه بود که جهت اعزام به آموزش و گذراندن دوره فرماندهي دسته همراه با ديگر برادران شهيد آباد محمدعلي اکبري ، يعقوب يوسفي ، احمد ، علي ، حسن يوسفي ، و احمد علي اکبري ، فتحعلي از پايگاه دهبيد راهي اهواز شدند و پس از طي آموزش در پادگان شهيد حبيب اللهي اهواز در گردان رزم امام حسين (ع) لشکر 19 فجر مشغول ادامه خدمت مقدس پاسداري در جبهه هاي حق عليه باطل گريدند و حدودا در اول آذرماه در خط مقدم (خط پدافندي) مستقر گرديدند فرمانده گروهان شهيد نامبرده فردي از ديار سر چهان شهيد بزرگوار اکبر ميرزايي بودند اين دو شهيد اکبر ميرزايي و شهيد عبدالحميد علاقه شديد و وافري به يکديگر داشتند به قول برادراني که همراه اين شهيدان عزيز بودند مي گفتند چند شبي که خط را تحويل گرفته بودند شبها و حتي روزها نمي خوابيدند قسمتي از خط پدافندي گروهان شهيد اکبر ميرزايي به صورت هفتي شکل به سمت خط عراقي ها به داخل خاکريز زده بودند و محل شهادت دوست شهيد المحمد همين حدود خاکريز هفتي شکل بود قابل ذکر اين است که حدود خط پدافندي گروهان شهيد طوري قرار گرفته شده است که صبحها و بعد از ظهرها خمپاره شصت عراقي ها مورد هدف قرار مي دادند و معروف به منطقه شصت شده بود و با توجه به علاقه اين دو شهيد به يکديگر ، شهيد عزيز عبدالمحمد تقريبا يک روز بعد از شهادت دوستش نداي حق را لبيک گفته و به وصال معشوق خويش رسيد و شربت گواراي شهادت را نوشيد و به شهداء پيوست . طريقه شهادت به قول دوستان وي ، اصابت ترکش خمپاره شصت از پشت سر شهيد بزرگوار بوده . خوشا آنان که با عشق حسيني ، شهادت را پسنديدند و رفتند . روحش شاد و راهش مستدام باد . والسلام .