بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد گرانقدر علي اصغر فياض بخش : علي اصغر در سال 1344 در خانواده اي اهل دين و ايمان و مخلص اهل بيت به دنيا آمد . دوران طفوليت را در دامان مادري مهربان سپري کرد و پس از گذشت هفتمين بهار از زندگي پر شورش راهي مدرسه شد . وي که در خانواده اي مذهبي رشد و نمو يافته بود درس عاشقي را در مکتب حيات بخش اسلام آموخت و ثانيه هاي زندگي خود را سرشار از ايمان و معنويت کرد . از کودکي چهره اي آرام و صميمي داشت و دلي پر از لطف . روزهاي خوب مدرسه رفتنش گواهي بر استعداد درخشان او در زمينه هاي مختلف درسي و علاقه شديد او به کتب علمي است . به طوري که چندين مرتبه در مسابقات علمي شهرستان مقام اول را کسب کرد و با تلاش فراوان در آزمون تربيت معلم قبول شد . از شاگردان شهيد حجت الاسلام حاج شيخ احمد فقيهي بود . در دبيرستان از اعضاي فعال انجمن اسلامي دبيرستان بود تحصيلات را تا فوق ديپلم ادامه داد و پس از آن با شروع جنگ تحميلي و تجاوز بيگانگان لباس رزم پوشيد و در تاريخ 24/4/1361 براي اولين بار توسط بسيج به جبهه اعزام شد . به مدت 200 روز در جبهه به شجاعت تمام ايستادگي کرد . گر چه در مرکز تربيت معلم مشغول تحصيل بود بيشتر اوقات در جبهه به سر مي برد . او هر گاه به مرخصي مي آمد از جانبازان و مجروحين جنگ عيادت مي کرد . سرانجام در منطقه عملياتي فاو در تاريخ 17/1/1365 تير دشمن سرش را نشانه گرفت و به خيل سرو قامتان هميشه سرافراز تاريخ پيوست . پيکر مطهر اين شهيد ناکام در گلزار شهداي استهبان به خاک سپردند . روحش شاد و راهش پر رهرو باد .
بسمه تعالى سخن را با نام خدايى كه انسان را خلق كر د آغازمى كنم با نام خدايى كه انسان را ازخون بسته آفريد خدايى كه انسان را طورى آفريد كه جريان خلقتش وتحولات آفرينش انسان خود درس بسياربزرگ براى خود انسان است بنام خالقى كه راه را درپيش پاى مخلوق خود مى گذارد خدايى كه ازهمان اوايل خلقت بشر وموجودات ديگر راهى مشخص براى بكمال رسيدن آنها آفريده است ويكى ازنعمتهاى بسياربزرگ كه خداوند نصيب بشركرده است همين است كه به مجرد خلق شدن بشرراه را خوب بشناسد وپس ازنتيجه گيرى هاى عقلانى وغلبه برهوا وهوس ونفس خويش قدم دراين راه مگذارد خوشا آنانكه توانستند راه خوب را ازبدتشخيص دهند وخود را به آن كمال نهايى مورد نظر برسانند ودرصف اولياء الله قرارگيردند وخود وخدا را بشناسند وپس ازشناخت خود وخدا عاشق خداشوند ودرنتيجه خدا نيز عاشق آنان ومشخص است براى همه كه اگر كسى خداوند عاشق اوشد چه پاداش نيكو و بىنظيرى خداوند برايش درنظر مى گيردپاداشى كه هم بنده راضى وخشنود است وهم خداوند راضى وخشنود مى شود برادران وخواهران محترم امروز بايد براى نجات اسلام وپايدارى احكام الهى شهيد شد وبا آنكه بايد زنده ماند تا اينكه شهيد ى باشيم براى آينده اسلام آرى بايد خدارا شكر گزار باشيم كه من را درصف بندگان صالح وبندگان مؤمن قرارداده است اگر چه خود هيچ رنگ وبويى ازمؤمنان وياران حسين زمان ندارم ولى همين كه درداخل آنها هستم مى بايست كه همرنگ جماعت باشم وخودبخود كارهاى بقيه روى من اثرمى گذارد واميدوارم كه اين اثرات باعث ساختگى من شود وخداوند مرا يارى كند تا اينكه دراعماق وجود انقلاب ودگرگونى اساسى رخ دهدتا بتوانم درظاهر وباطن خود را بسازم كه واقعا بنده اى باشم ازبندگان صديق خداوند انشاءالله دل هميشه درطلب همه دردى است كه راز درونى خود را بيان كند ودردهاى خويش را با هم دردى ديگربه ميان بگذارد ودل مى خواهد كه دردهاى خود را ازخو د بزدايد ولى درهمه و نه به همه دل بلكه دلهايى كه طاقت نگه داشتن راز ما ودردهارا داشته باشد وازهمه مهمتر سلام بر؟؟؟ سلام بر دورى سلام برآنچه ياد آور خاطرات شيرين وجاودانى وبا معنويت است كه با برخى از اولياء خدا طى مدت كوتاهى سپرى كردم سلام برآنچه كه مارا ازاين دنيا مى برد ودل را متوجه آخرت ودنياى باقى
مى سازد سلام برآن كسانى كه زندگيشان الگويى براى ما بود سلام برآنانكه رزمشان وزهدشان پشتوانه اسلام بود وبا زهم سلام برجدايى چرا كه جدايى زنده كننده آن خاطرات خوب وزيبايى است كه ازاولياء خدا برايمان به ارث رسيد ه است ولى كجا مى شود پيداكرد چطور مى شود كه دل به مطلوب اصلى خويش دست يابد دل پرازدرد است ولى صاحب دل چطور آيا صاحب دل مانند همان كسانى است كه دل درطلب آنهاست با كمى دقت فهميده ام كه ازآنچه ازدست آن درعذابم همين است كه خود قابل نبودم كه تا كنون دوستى رابراى خود نگهدارم (ازماست كه برماست) آرى علت اين همه عذاب درونى همين است كه خود همانطوركه دراول سخن گفتم در بيراهه هستم وازطرف اصلى مستقيم آرى خودمازحال خود خبردارم و مقصررا خودم مى بينم و
مى دانم كه علت اين همه بدبختى چيست مى دانم كه ازقافله عقب مانده ام وبراى رسيدن به آنها بايد خيلى زياد تلاش كنم وكجا آن اراده وتصميم عقلانى والهى كجا آن قدرت ونيروى ايمانى كه بتواند برهواى نفس پيروزگردد بايد بگويم كه آن نيروى ايمان لازم وكافى كه وجودم نياز به آندارد نيست بلكه قلبم حجاب دارشده است كه خود اين حجاب را ازبين بردنش ومبارزه با اين پوششهايى كه برقلبم است خودكارى دشوار است وازعهده خودم برنمى آيد مگر اينكه خداوند دست مرا بگيرد متأسفانه مغلوب هواى نفسم شده است ودرد بالاى درد را به اينها مى گويند ولى در عين حال چون به خداوند نااميدنيستم كه اگر خداوند بخواهد كمكم كند مى تواند چه كنم كه گناهانم زياداست وطاعات وعبادتم قابل توجه نيست كه لااقل بتوانم نطرخداوند را به خود جلب كنم والسلام على اصغر فياض بخش