بسم الله الرحمن الرحيم
زندگينامه شهيد عزيز محمد کارگر : محمد در سال 1339 در استهبان خانواده اي بزرگ شد که گرچه از مال دنيا بهره اي نداشت ، اما هرگز دم بر نياورد و صبور و مقاوم بود . محمد پس از سپري کردن هفت بهار راهي مدرسه شد و تحصيلات خود را تا دوم راهنمايي ادامه داد و پس از آن به عضويت بسيج در آمد و در اين مسير گامهاي مؤثري برداشت . ايشان داراي اخلاق و رفتاري بسيار پسنديده بود . هيچ گاه پدر يا مادر را از خويش نرنجاند و لحظه اي از ياد خداوند غافل نماند و در زندگي با مشکلات مبارزه مي کرد تا اينکه وقت آن رسيد که براي انجام وظيفه آماده شود ، لباس مقدس سربازي را پوشيد و راهي شد پس از اتمام سربازي به سنت پيامبر عمل نمود و ازدواج کرد . محمد کارمند بيمارستان بود اما هنگامي که شنيد جنگ تحميلي عراق عليه ايران شروع شده طاقت نياورد شغل همسر و خانواده را رها کرد و در تاريخ 11/9/1360 از طريق بسيج به سرزمين هميشه سبز حماسه قدم گذاشت و به مدت 263 روز در آن سرزمين مقاومت کرد تا اينکه در عمليات کربلاي 5 توفان دلش به ساحل آرامش رسيد و در تاريخ 14/11/1365 براي هميشه آرميد . وقتي که پيکرش به خون نشست فرزندش يک سال داشت و هنوز هم پس از سالها آرزوي ديدن پدر را دارد . پيکر مطهر اين شهيد عزيز در گلزار شهداي استهبان دفن شد . روحش شاد و راهش پر رهرو باد .
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيت نامه شهيد صمد طيبي
بخدا قسم اگر سه عامل رهبري،اسلام و اتحاد از بين شما بيرون برود بدانيد كه از همان لحظه انقلاب شما شكست خورده است.وصيت به خانواده گراميم:خانواده گراميم من راهم را آگاهانه انتخاب كردم و آن راه اسلام است.و اين وظفه اسلاميم بود و اسلام به من حكم مي كرد كه در راه خدا خون ناقابلم را هديه كنم.پدرم سعي كن هر قدمي كه بر ميداري براي رضاي خدا باشد.و نگذار شيطان به درون شما غلبه كند.و هميشه راه اسلام را پيشه خودسازيد چون اين اسلام است كه حقيقت را براي انسان بيان مي كندو راه راست را به انسان نشان مي دهد در ضمن اگر به خواست پروردگار رژيم بعث به نابودي كشيده شد و شما وارد مزار آقا امام حسين شديد سلام مرا به آقا برسانيد چون من هم آرزوي كربلا داشتم وبه آقا بگوييد حسين جان هنوز خونهاي گرم كربلاي تو مي جوشد وبه كربلا سرازير مي شود و هم چون موجي مي باشد كه تمامي كافران از خدا بي خبر را خفه مي نمايد.مادرم!اي كانون حيات و شمع دل افروز زندگيم تو كه شبها بي خوابي مي كشيدي و جوانيت را به پيري دادي و قدم به قدم و سايه به سايه مرا تعقيب مي كردي و از درد من رنج مي كشيدي و از شايد من لذت مي بردي.مادرم بزرگترين شادي من روز شهادت من است.و تو بايد افتخار كني كه من چنين آرزوئي داشتم و به آن دسترسي پيدا كردممادرم مي دانم با از دست دادن من دلت به درد مي آيدو مي دانم چقدر با سختيها دست و پنجه نرم مي كردي تا به من به اين بزرگي شوم ولي زحمات تو در راه خدا بود و وظيفه به من حكم مي كرد كه در اين راه شركت كنم تا به وظايفم جامعه عمل بپوشانم.مادرم به چشمهاي خسته و تا صبح بيدار مانده ات قسم هدف آزار دادن و اذيت كردن قلب پر درد و نازك و مهربان تو مادر عزيزم نبود بلكه هدف حفظ اسلام و قرآني بود كه حسين سرش را فداي آن كرد پس تو مادرم آماده باش تا جنازه ام را بخاك بسپاري چون ما از خاك آمده ايم و بر خاك سپرده مي شويم.خواهرانم و برادرانم از شما مي خواهم كه راه شهداي اسلام را ادامه دهيد و اين را بدانيد كه شهادت فوزي عظيم است.خانواده عزيزم اين آخرين حرف من است و رفته رفته وصيتم را به پايان مي رسانم از خدا تعجيل در فرج آقا امام زمان را بخواهيد و براي امام امت و پيروزي رزمندگان جان نثار دعا كنيد و خداوند بخواهيد تا از سر گناهان و تقصيرات اين حقير بگذردو تمام مسلمين را مورد رحمت خود قرار دهد و ما راهم مورد رحمت خودش قرار دهد.انشا الله.