بسمه تعالي
رفتند مثل موجي که به ناگاه بر مي آيد و زود نا پديد مي شود . نام و نام خانوادگي : جعفر احمدي ، تاريخ تولد : 4/3/1345 ، محل شهادت : سوسنگرد .شرح زندگاني : وي به خانواده اي مذهبي در روستاي محمد آباد از توابع فيروزآباد ديده به جهان گشود و دوران خردسالي خود را در ميان خانواده اي کشاورز و زحمت کش سپري کرد و سرانجام در سن 6 سالگي در همان محل زادگاهش به دبستان رفت و با شور علاقه خاصي شروع به فراگيري علم و دانش کرد از همان کودکي علاقه خاصي به فراگيري نماز و روزه داشت اواخر دوران دبستان با وجود سن و سال کم در راهپيمائي ها و جشنها و مناسبتهاي مذهي شرکت مي کرد و فعاليت هاي چشمگيري از خود نشان مي داد دوران راهنمائي را با موفقيت در مدرسه شبانه روزي به اتمام رساند .سپس وارد دبيرستان فاموس شدند و تا سال دوم دبيرستان ادامه تحصيل داد . اين شهيد بزرگوار در حين درس خواندن به پدر و مادر خود کشاورزي کمک مي کرد . فردي دلسوز و مهربان بود به والدين خود احترام مي گذاشت و مطيع آنان بود با همسايگان بسيار خوش رفتار بود .نوجواني پر شور و فعال بود به طوري کهر همه راهپيمائيها و فعليتهاي مذهبي شرکت مي کرد لحظه اي از ياد خدا غافل نبود و نماز اول وقت را بر همه چيز و همه کس ترجيح مي داد .بعد از پيروزي انقلاب و با شروع جنگ تحميلي دفاع از شرف وکيان اسلام يرا جزء وظيفه اصلي و شرعي خود مي دانست .بنابراين تحصيل و کار را رها نمود و با دل و جان فرمان رهبرش را لبيک گفته و عازم جبهه هاي نبرد حق عليه باطل شده و با نثار جان خود به مبارزه با دشمنان اسلام پرداخت شهيد اکبري با همرزمانش بسيار مهربان و خوش رفتار بود از دروغ و دروغگوئي سخت بيزار بود سرانجام بعد از چند بار جبهه رفتن در تاريخ 25/9/1360 با قلب پاک و دلي آرام و سرشار از عشق وصال به ديدار يگانه معبود خويش شتافت .روحش شاد و يادش گرامي باد.والسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيتنامه برادر شهيد جعفر احمدى كه در كربلاى ايران اسلاميمان و به رهبرى امام حسينگونهمان عاشقانه جهان خود را براى پيروزى اسلام عزيز جهان كفر و عصيان هديه كرده و با شهادت خود جهانيان ثابت كرد كه آنجا كه تمام وسيلهها براى مبارزه با كفر بىنتيجه است مىبايد كه با خون خود نظام ظالمانه ابرقدرتها را واژگون كرد.
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خدايى كه ظلم را نابود مىكند و حق را پيروز. بنام يگانه خدايى كه زمين و آسمان را آفريد. بنام حق.
پدر و مادر مهربانم. من دراين حال صداى هل من ناصر ينصرنى حسين زمان را شنيدم و مىخواهم به سوى او بشتابم تا دعوت خمينى عزيز را لبيك گويم تا بتوانم ايمان خويش را ثابت كنم. آيا خون من رنگينتر از طفل كوچك امام حسين(ع) است؟ آيا من بهتر از آن هستم؟ آيا من بايد مرگ ننگين را بپذيرم؟ چنانكه امام حسين(ع) فرمود: مرگ با افتخار را بر زندگى ننگين ترجيح مىدهم. آيا هميشه بايد بگوييم ما مسلمانيم در حالى كه حسين زمانمان من را به جهاد دعوت مىكند.
پدر و مادر من اگر توفيق شهادت نصيبم شد، شكرگزارى كنيد ولى اگر شهيد نشدم معلوم است خون من قابل ريختن در كربلاى ايران را نداشته. من از تو پدر و مادر مهربانم مىخواهم كه چون كوهى استوار و محكم باشى تا خداى منان توفيق شهادت را نصيبم كند و شما خوشبخت زندگى كنيد و ديگر اينكه من چيزى از شما نمىخواهم فقط دعا براى به شهادت رسيدن من و دعا براى طلب بخشش از خداوند.
خداحافظ - به اميد ظهور مهدى موعود- شما بايد مرا ببخشيد- جعفر احمدى