بسم رب الشهداء
شهادت سعادتي است که نصيب هر کس نمي شود شهيد شدن لياقت مي خواهد . قسمتي از سخنان شهيد خطاب به خانواده اش . شهيد عبدالعلي ثور در تاريخ 1340 در روستاي علي آباد کمين در خانه مومن و کشاورز و دردامن مادري پاکدل و با تقوي و مومن تربيت يافت پدرش ؟؟؟ نان آور خانه کشاورزي بود که با سختي و با دستهاي پينه بسته امرار معاش مي نمود . شهيد عبدالعلي ثور تا کلاس پنجم ابتدايي را در علي آباد کمين و تا دوم متوسطه را در سعادت شهر به پايان رساند و چون پدرش مردي از کار افتاده بود ديگر نتوانست به تحصيل ادامه دهد و بناچار مدرسه را ترک کرد و با کارگري و کشاورزي براي رضاي خدا از پدر و مادرش نگهداري مي نمود وي فردي پاک دل و پاک نين بود هميشه با قلدران و زور گويان در ستيز بود اسلام را از عمق طبيعت شناخت از کتاب خواندن و مطالعه بلکه از اتفاقات روزگار خدا را مي شناخت بلکه تظاهر نمي کرد ولي فردي مومن و عاشق حسين عليه السلام بود وي در تاريخ اسفندماه سال 1359 داوطلب خدمت مقدس سربازي شد و عازم خدمت در ژاندارمري جمهوري اسلامي شد پس از ده ماه خدمت سربازي داوطلب شد که تا آخر خدمت در جبهه ي سوسنگرد خدمت نمايد ولي با مخالفت پدر و مادر و ناراضي بودن اعضايء خانواده براي رضاي دل و پدر و مادر ظاهرا از رفتن به جبهه منصرف شد ولي بعد از دو ماه ديگر هستم داوطلب عازم به جبهه شد و باز هم با مخالفت اعضاء خانواده اش روبرو شد ولي اين بار با آنها بحث کرد و عقايد به قول خودش پوچ آنها مبارزه نمود و آنها را قانع ساخت که از رفتن او راضي باشند تا اينکه عازم جبهه شود و مدت 50 روز در جبهه آبادان خونين شهر بود . وي در نامه هايش مکرر مي نوشت که من لايق شهيد شدن نيستم و شهيد شدن همه سعادت مي خواهد گوئي به او الهام شده بود که تو لايق شهيد شدن هستي چون همسنگريش مي گفت يک روز قبل از شهادتش بر روي مسجدي که در جبهه ساخته بودند به دست خودش نوشت مسجد شهيد عبدالعلي ثور . وي سرانجام در تاريخ 26/2/1361 به آرزوي نهائي اش که همان شهادت بود نائل گشت . روحش شاد و راهش پر رهرو باد . والسلام