بسم رب الشهداء و الصديقين
زندگي نامه شهيد عبداله جعفري
شهيد عبداله جعفري فرزند خيراله متولد سال 1347 در سعادت شهر در يک خانواده مذهبي چشم به جهان گشود .کودکي خود که همراه بود با دوران ناملايمات در همان شهر گذراند پدرش کشاورز و مادرش خانه دار بود آن شهيد بزرگوار سه برادر و پنج خواهر داشت که از سه برادر خود کوچکتر بود دوران کودکي آن شهيد بزرگوار به سختي گذشت چون خانواده او از نظرمالي و اقتصادي زندگي مرفهي نداشتند ،پدرش کشاورزي بود که براي امرار معاش خانواده زحمت زيادي کشيد ،سال 1353 دوران مدرسه آن بزرگوار آغاز شد و پا به دنياي علم و ادب گذاشت مدرسه محل تحصيل آن بزرگوار مدرسه شهيد جعفرپور نام داشت که فاصله زيادي تا منزل آن بزرگوار نداشت دوران دبستان که پنج سال بود با هر سختي بود به پايان رسيد ، کم کم به سن نوجواني پا گذاشت پدرش براي اعتلاي فکري و پرورشي او عمري کوشيده بود از او مردي بسازد. راست گو ، حق پرست ، دلير، با اراده فولادين ، استوار ، پا به کلاس دوم نهاد کلاس دوم را که به پايان رساند ديگر نتوانست تحمل کند در روح آن بزرگوار زوايايي پيچيده بود که هيچ کس از آن خبر نداشت همدرد مي کشيد هم لذت مي برد در فقر و ستمديدگان لذت از خوبي ها و زيبايي ها و لطف ها . از نشانه هاي خداوند در خلقت لذت مي برد تا فرصتي پيدا مي کرد به کوه و دشت پناه مي برد شبها چشم از ماه و ستاره بر نمي داشت ، در هر چهار فصل سال عاشق طبيعت بود تا اين که دشمن هجوم آورد در آن هنگام درد درون او فضوني يافت و با خشم و کينه به مصاف دشمن رفت آري هنگامي که مي خواست به کلاس دوم راهنمايي پا نهيد هواي جبهه وجنگ چنان در وجودش فرا گرفته بود که ديگر تحمل نکرد و به عنوان يک بسيجي به جبهه رفت ،دوران مقدماتي که شامل سه ماه مي شد به کردستان عازم شد بعد از سه ماه به آغوش گرم خانواده بازگشت سال 1365 که باز هواي جبهه و جنگ وجودش را فرا گرفته بود در حالي که مادرش از رفتنش نگران بود با او خداحافظي کرد و راهي سفري شد که ديگر بازگشتي نبود که دوباره مادر عزيزش را در آغوش گيرد تا دلش آرام گيرد او رفت و چشمان مادرش هميشه منتظر آمدنش شد بلاخره در روز 27/11/65 سالي که پا به سن 18 سالگي گذاشت در عمليات کربلاي پنج در شهر شلمچه شربت شهادت را نوشيد و در همان روز پيکر خون آلوده آن بزرگوار که بوي خون و باروت و گلاب مي داد ، آوردند و مادرش را براي هميشه عزيزش را به آغوش خاک سپرده او رفت تا نامش براي هميشه تا ابد جاويد بماند. روحش شاد ، راهش پاينده باد.
متن وصيت نامه برادر عبداله جعفري
بسم الله الرحمن الرحيم
با سلام و درود بر محمد مصطفي (ص) مهدي زهرا امام روح الله و با سلام بر روان پاک و مطهر شهيدان از صدر اسلام تاکنون و با سلام و درود بر خانواده شما و رزمندگان کفر ستيز اسلام .
با سلام خدمت امت شهيد پرور سعادت شهر
هم اکنون که اين بنده حقير خدا عبدالرضا جعفري مقصد رفتن به جبهه هاي حق عليه باطل دارم با اين امت شهيد پرور چند نکته سخن دارم اول اينکه اطاعت از امام و ياري ؟؟ آن در مشکلات دوم آنکه رهبري و ولايت امام خميني را از جان و دل پذيرا باشيد و او را از خود بدانيد .
از شما امت شهيد پرور سعادت شهر مي خواهم که درتمامي مراسم ها شرکت کرده و هميشه در صحنه باشيد و جنگ را از خاطرتان دور نسازيد که امروز مسئله اصلي جنگ است ، جنگ است که عزت و شرف ما در گرو اوست اگر در مبارزه با صدام و صداميان کوتاه مي کنيم سرانجام به خاري و ذلت مي افتد.از شما ملت شهيد پرور و قهرمان مي خواهم که در نمازهاي جماعت و جمعه شرکت کرده و مشت بر دهان منافقين از خدا بي خبر بزنيد و نگذاريد که آنان با کارهاي خلاف اسلام خون شهيدان ما را پايمال مي کنند. از شما مي خواهم که پدر و مادران خود را اطاعت کرده و به آنها احترام گذاريد و از پدران و مادران تقاضا مي کنم که فرزند خود از صميم قلب دوست داشت و آنها را راهنمايي کنيد تا که مبادا خداي ناکرده از راه اسلام منحرف شوند.اطاعت از امام فراموش نشود. والسلام .
عبداله جعفري .28/7/64