بسم رب الشهداء و الصديقين
فرازهايي از زندگي نامه شهيد محمد حسين حسن پور
شهيد محمد حسين درتاريخ 5/5/1345 در شهر سعادت شهر در خانواده اي زحمتکش به دنيا آمد و ميان همه شيردلان اين آب و خاک در کفران نظام ستم شاهي و مبارزه بر عليه تمامي استثناء ها و بي عدالتي هاي اجتماع به گرد ياران امام رحمت اله عليه پيوست و همه همت خويش را در راه به ثمر رساندن انقلاب گمارد با تشکيل مدرسه عشق جزء اولين پيشگامان بسيج شهر شد و به محض هجوم بيگانگان به خاک مقدس ميهن اسلاميمان در قالب يک بسيجي شيردل مدرسه را رها کرد و به جبهه جنگ شتافت. حضور موثر در جبهه را جزء واجب ترين وظائف شرعي خويشتن مي دانست مدت 6 سال تمام جبهه هاي غرب و جنوب را در نورديد . بارها مجروحيت با ترکش و بمب هاي شيميايي و موج انفجار را تجربه کرد و هيچگاه يک قدم هم به عقب نگذاشت و بهترين دوستان و حتي نزديک ترين آشنايان وي کوچکترين اطلاعي از حماسه هاي او در جبهه ها نداشته تا بعد از شهادت وي که ؟؟ از فرماندهان لشکر 19 فجر از جمله پاسدار شهيد برادر شکيبا که از شهامت بي حد و حصر شهيد محمد حسن تعريف مي کردند ، مي گفتند : از اولين بسيجي بود که با قايق وارد فاو شد و هميشه در همه عملياتها به عنوان يکي از شجاع ترين صف شکنان شناخته شده بود . شهيد محمد حسين درتاريخ 5/5/1365 هنگامي که نيمه هاي شب در حال تدارک نيروهاي کمين خودي بود ، قايقش مورد اصابت آر پي جي قرار گرفت که در جزاير مجنون فرو افتاد و روح او در جهان جاري شد . نامش پايدار و راهش متداوم باد.
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيت نامه شهيد محمد حسين حسن پور . خدا را شکر مي کنم که زماني آفريده شده ام که نبرد حق عليه باطل است و ما را هدايت نمود و توفيق در جبهه بودن را داد جبهه اي با تمام عظمت ، من در اين مدت فقط ميهمان شما خانواده محترم بودم و اکنون که در جمع شما نيستم مشکلاتي را که بر سر راه انقلاب اسلامي است برطرف کنيد خود را کنار نکشيد و با توکل به خدا در صحنه باشيد استوار و ثابت قدم زيرا کنار رفتن شما از صحنه يعني کمک به دشمنان و خيانت به خون شهدا هرگز فراموش نکنيد که هر قطره خون که در راه خدا ريخته شود مسئوليت ما بيشتر مي شود و فرمايشات امام خميني بدون چون و چرا اجرا نماييد و قلبش را از خود راضي نگه داريد . اين جانب مريم عوض زاده مادر حسين حسن پور افتخار مي کنم که فرزندي را به اين خوبي تربيت نموده که در راه اسلام جان خود را نثار کند . من نيز حسرت شهادت او را مي خوردم .
