بسم الله الرحمن الرحيم
شهيد فريدون دشتيان فرزند مشهدي کبوتر دشتيان در سال 1349 در خانواده کم در آمد و فقير در روستاي تنگ چوک در فاصله 75 کيلومتري از نور آباد ممسني مرکز شهرستان ديده به جهان گشود . روستايي که شهيد در آن متولد گرديد از محرومترين روستاهاي منطقه ممسني است که در آن زمان حتي عبور و مرور از راه مال رو به آن روستا بسيار به سختي امکان پذير بود تا جايي که اکثريت آن اهالي دسترسي به حداقل امکانات موجود به منطقه بابکان احمد که منطقه ييلاقشان محسوب مي گردد کوچ نموده و ساکن گرديدند . شهيد کوچکترين فرزند پسر خانواده بود و پدر و مادر و اهل خانواده علاقه وافري به وي داشتند و هميشه مورد لطف و محبت بستگان قرار داشت تا جايي که در همان اوان زندگي با توجه به شجاعت و قيافه زيبنده اي که داشت و از طرف ديگر هميشه تميز و مرتب بود در دل همه اهل محل جايگاهي خاص داشت . دوران ابتدايي را در زادگاهش روستايي تنگ چوب در مدرسه عشايري تحت اداره آموزش عشاير شهرستان بوير احمد با کسب نمرات بسبار بالا سپري نمود . سال اول راهنمايي را در مدرسه راهنمايي آيت الله کاشاني دشت از توابع رستم در فاصله 4 کيلومتري زادگاهش روستاي تنگ چوگ با آمد و رفت روزان? مسافت 8 کيلومتري و عبور از رودخانه سرد زمستاني و مشکل پوشاک از جمله کفش و کلاه و دستکش ساير مايحتاج که نه فقط نياز او بلکه فقر بالاجبار دسترنج رژيم شاهنشاهي براي همه بود با موفقيت به پايان رسانيد تا جايي که بعد از امتحان ورودي مدرسه راهنمايي شبانه روزي شهرستان ممسني در نور آباد موفق به قبولي در آن مدرسه گرديد . دوران تحصيلي خود را در مدرسه شبانه روزي نور آباد طي دو سال با موفقيت به پايان رسانيد . با توجه به اين که در منطقه و زادگاه خود در آن زمان دبيرستاني که بتوان با حداقل شرايط ممکن است ادامه تحصيل دهد وجود نداشت جهت ادامه تحصيل در روستاي کوپن در فاصله 44 کيلومتري خانواده با همرزم و پسر عموي خود علي دشتيان که در زمان شهادت اسير و در حال حاضر از آزادگان اين مرز و بوم است منزل نيمه تمام که امکانات اوليه ي نداشت و مربوط به يکي از فاميل بود را جهت ادامه تحصيل و اسکان خود به ناچار برگزيدند . شهيد دوران متوسطه را در دبيرستان شهيد مدرس حسين آباد شروع نمود و بعد از مدت شش ماه تحصيل در آن مدرسه همپاي پسر عموي خود عازم جبهه هاي جنگ گرديدند . از فضايل اخلاقي شهيد مي توان احترام خاصه اي که مردم روستا به عنوان يک الگوي بزرگ انساني از ياد آن مي کنند و ياد و خاطره لبخندهاي شيرين او که تجلي خاطر زنان و مردان اهل آبادي است و دوستان او که بعد از شهادتش همه از گشاده رويي و شيرين زياني او سخن به ميان مي آوردند و همچنين اهداء سلام و درودهاي او به مردم روستا به لحن شيرين که بعد از گذشت سال ها پدران و مادران از آن همه کمال و ادب سخن به ميان مي آوردند نشان به بزرگي و منش آن شهيد مي باشد . بعد از فراغت از تحصيل و در اين تابستان همپاي پدر و برادران در کار دامداري و کشاورزي به کمک خانواده مي شتافت . در کار جمع آوري علوفه براي دام ها و انبار نمودن در زمستان و همچنين جمع آوري هيزم براي روزهاي سرد و سخت به خانواده کمک مي کرد . عبادت شهيد بزرگوار ، به جاي آوردن فرايض الهي به موقع خود شرکت در مراسمات مذهبي و نهايتاً عضو بودن شهيد در آن سنين نوجواني در پايگاه مقاومت فجر بابا ميدان گروه مقاومت کوپن عليا و پاسداري در منطقه شان برگرايش وي به راه امام و انقلاب بود . بعد از طي شش ماه تحصيلات در دبيرستان ايام تعطيلات عيد را به همراه پسر عمو و همرزم خود علي و تعداد ديگري از عموزاده ها که هم سن و سال بودند به سرکشي فاميل در روستاهاي تنگ چوگ ، امير ايوب و بلوط اسدي پرداختند و همه فاميل با گشاده رويي از آن ها پذيرايي و نهايتاً با خداحافظي در تاريخ 24/1/1365 در شروع فصل زبياي بهار و از کنار آواي مستانه بلبلان و شروع کوچ ايل عشاير فاميل هر دو راهي کربلاي خونين جنوب شدند و بعد از گذراندن حدود يک ماه در جبهه در تاريکي و ظلمت شب 24/2/1365 بر دشمن بعثي شجاعانه تاختند . تا آن که دعوت حق را لبيک گفتند و به درجه رفيع شهادت نائل آمدند . روحش شاد و يادش گرامي باد . والسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيت نامه شهيد فريدون دشتيان
ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون
آنان که در راه خدا کشته مي شوند مره نپنداريد بلکه آنها زنده اند ودر نزد پروردگارشان روزي مي گيرند.
سلام خدا برحجت او امام مهدي(عج)ونائب برحقش امام خميني بت شکن وسلام برتمامي خانواده معظم شهدا وسلام برشما کفرستيزان اسلام وسلام برتمامي مومناني که براي اسلام خدمت مي کنند وسلام برتمامي حزب الهي هايي که هميشه براي پيشبد وجلوه دادن به دين مقدس اسلام پيش قدم هستند.خدايا تو را شکر مي کنم که مرا چنين نيکو کردي وبه من سعادت عطا نمودي وبنده اي از بندگان پاک ومخلص درگاه تو باشم خدايا تو را شکر مي کنم که مرا از سربازان امام زمان قرار دادي وروانه جبهه ام کردي تا از دين مقدس اسلام پاسداري کنم تا ازدر جبهه حق عليه باطل ؟؟؟بجنگيم.خدايا خود را شناختم وبه مسئوليت خطيرم باخبر شدم وبه جبهه مي روم تا به جوار پاک شهدا بپيوندم اما خدايا ؟؟؟عطا کردي که در هنگام مرگ پشيمان نبودم واي کاش هزار ها جان داشتم تا در راه تو مي دادم در راه اسلام ميدادم خدايا موقع شهادت نمي گويم خدايا مرا ببخش زيرا آن قدر گناهانم ؟؟؟خدايا قطره اشک چشم يتيم را همچون سيلي بردشمن آور که تمامي آنها را نابود کند خدايا به آن دردمندانه ؟؟؟را همچون طوفاني شديد برآنها(مستکبران ومنافقان)بريز تا تمامي وجودشان را در هم کوبد ونابود کند بارالها شمع فروزاني وروشنگر تاريکي ها را ديدم وچنان گرداگرد آن مي چرخم تا وجودم را بسوزاند درود برتواي شمع فروزان اي ابراهيم زمان خمين بت شکن درود برتو باد که با قيام حسين وار خود مستضعفين را جان تازه بخشيدي. اما چند وصيتي به پدرومادر وخواهر وبرادران واقوامم مي کنم تا بعد از شهادت من توشه راهشان باشد وادامه دهنده راهم باشند ونمي دانم با چه مادري وصيت کنم با مادري که شيرم داده است يا با مادراني که اين چنين فرزنداني را نيکو پرورانده اند پدرومادر عزيزم مي دانم چشم به راهم نشسته ايد اما مادرم از زحمت هاي بي پايان شما قدرداني نکردم ورفتم تا اين جا که مرا نيکو پرورانده ايد واز امانتي که خدا به شما داده بود ؟؟؟گرديد وصبر واستقامت نموديد در برابر مشکلات وآن را روانه جبهه کرديد تا از اين ؟؟؟دفاع کند وراضي برآن بوديد که نيکو رفتار باشد قدرداني مي کنم وخدايا شما را بدون اجر نمي گذارد اما مي دانم ناراحت هستيد براي چه؟جنگ جنگ است وعزت وشرف مادر گروه همين مبارز است پس جواب خون شهدا چه بايد داد وکي بايد داد مي بايد ادامه دهنده راه آنها باشد وقتي وارد دنياي ديگر شويم چه پاسخ خون آنها بگويم آن وقت است که شرمنده اين که آن وقت است که حزب الهي فرود مي آيد چه بهتر به پاسخ خون آنها رابگويم واسلحه آنها را نگذاريم برزمين نيفتد تا مورد سؤال قرار نگيرودر جوار پاک آنها باشيم مادر خوشحال باش با شهيد خودت افتخار کن همچون زينب ؟؟؟زينب باش در صحراي کربلا خواهرانم همچون زينب صبرواستقامت کني آيا من از حسين بالاتر يا عزيزترم که زينب ؟؟؟شجاعانه استقامت مي کرد با شهيد شدن آن تشنه لب وتنها شهيد شد ولي من آخرين افراد رزمندگان هستم برادرانم ؟؟؟نگذاريد اسلحه من برزمين بيفتد آن را بردوش خودتان بگيريد وبه دشمن بفهمانيد که اگر برادران ما شهيد مي شوند اسلحه آنها را نمي گذارم به زمين بخورد اقوام برادران وخانواده ام وحدت آن را حفظ کنيد تا منافقين در بين شما ؟؟؟نيندازد منافق درصدد براي مسلمانان است وتا آن جايي که مي توانيد از اسلام پاسداري کنيد دربرابر دشمنان نيرو به خرج دهيد .واعدوالهم ماسستعتم من قوه.
تا آنجايي که مي توانيد در برابر دشمن نيرو به خرج دهيد اگر من شهيد شدم گريه نکنيد لباس سياه نپوشيد واين کارها را مي کنيد از سه روز بيشتر طول نکشد که باعث خوشحالي منافقين ودشمنان مي گردد چون من به جبهه رفتم تا پاسدار خون شهدا باشم حافظ دين خدا باشم مي روم تا از کاروان عقب نمانم مي روم به جبهه تا به دشمن بفهمانم که اسلام دنيا نيست که شکست بخورد وهميشه پيرو خداست .انشاءالله