بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد سيف اله نظيفي . شهيد سيف اله در روستاي تل افغان در خانواده اي فقير و تنگدست و خانواده اي مذهبي و مومن به دنيا آمد پدرش را در کودکي در سن چهارسالگي از دست داد و سرپرستي او به عهده مادر پير و برادر بزرگش بود او در کودکي به بيماري سختي مبتلا شد و پدرش براي سلامتي او يک انگشتش را نذر امامزاده شاه قاسم کرد ولي پدرش آنقدر عمرش به دنيا کفاف نداد که بتواند نذرش را ادا کند ولي شهيد در وصيت نامه اش به برادر بزرگش نوشته بود که من پولي که شهيد براي خرج و مجارج ازدواجش کنار گذاشته بود نيمي را به امامزاده داد و مابقي را براي درست کردن مسجد روستايشان خرج کند . او در سن هفت سالگي در مدرسه ابتدايي زادگاهش مشغول به تحصيل شد ولي چون در آن روستا هيچ زمين و ملک و املاک جز يک خانه خشتي نداشتند به ناچار به نورآباد ممسني رفتند و شهيد در نورآباد به ادامه تحصيل پرداخت تا سال دوم راهنمايي درس خواند ولي به خاطر فقر و تنگدستي نتوانست به تحصيلاتش ادامه دهد و در همان سن نوجوان به کارگر و رعيتي مردم براي بدست آوردن لقمه نان مي پرداخت او فردي بود مهربان و همه شناس هيچگاه آزارش به کسي نمي رسد و همه اهل محل از او به نيکي ياد مي کردند اگر دوست يا آشنايي در جايي داشت به هر بهانه اي سعي مي کرد تا به ديدن او برود و صله رحم را به جا آورد و در خانه سه برادر از خود بزرگتر داشت ولي خواهري نداشت و چون مادر پيرش تنها بود و از کارافتاده در کارهاي خانه به مادرش کمک مي کرد آشپزي مي کرد و حتي لباسهاي مادرش را نيز مي شست هيچگاه از ياد خدا غافل نمي شد و هميشه نمازش را به جا مي آورد با آنکه در خانه از ديگر برادرانش کوچکتر بود ولي هميشه به آنها سفارش مي کرد که هيچگاه نمازشان را ترک نکند و پس از پيروزي انقلاب اسلامي او سرباز شد و خدمت مقدس سربازي رفت و از آنجا بود که با جبهه و جنگ به خدا نزديکتر شد . و سرانجام در جزيره مجنون به شهادت رسيد . روحش شاد و راهش مستدام باد . والسلام .
بسم الله الرحمن الرحيم
"و قاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلو نکم و لا يحب المعتدين ". اکنون که کفر بر عليه اسلام شورش کرده بر ماست که از جاي خود حرکت کرد و او را نابود و اسلام را پايدار دارم . در ابتداي وصيت نامه ام بگويم که دقت کنيد که کسي را خداوند به طرف خودش مي خواهد بکشاند به چه دليل است . خدايا به جبهه مي روم چون مي دانم جبهه مدرسه عشق است خدايا به جبهه مي روم تا اينکه بر خودم ثابت گردد که بنده تو هستم خدايا نيت و مقصودم از آمدن به جبهه براي دفاع از انقلاب اسلامي بود خدايا آن قدر در جبهه مي مانم و آن قدر خودم را در معرض آزمايش تو قرار مي دهم تا اينکه منت و خودخواهي که در من و تو است و يورشي و حجابي بين من و تو شده است از بين برود تا فاني شوم آن قدر در جبهه مي مانم خود را در معرض آزمايش و امتحان تو قرار مي دهيم تا از اين آزمايش که درس شهادت است مفتخر درآيم . تا به حسين بگويم اي معلم شهادت اگر تو معلم شهادت ما هستي و ما همچنين شاگردان خوبي هستيم . خدايا تو را سپاس و شکر که اين توفيق را نصيبم کردي و جهتم را عوض کردي در جهت خودت قرار دادي که اين توفيق نصيبم شد که رزمنده راه تو باشم خدايا شهيد آگاه است حاضر است اصلا انسان آگاه شهيد است خدايا با آگاهي از اين که جنگ استکبار براي نابودي انقلاب بر ما تحميل کرده است خدايا با اين آگاهي به جبهه مي روم تا بتوانم قطره اي در درياي خروشان رزمندگان اسلام باشم و دينم را به اسلام عزيز ادا کنم . تا شايد خدمتي کرده باشم . آري اين جنگ جنگ بين اسلام و استکبار جهاني هر کسي بي تفاوت باشد به دشمن کمک کرده است آري اين جنگ يک جنگ آزمايشي است و نعمتي است که خداوند براي بندگانش به آزمايش مي گذارد خدايا مرا از صالحين قرار بده چون فرقي است بين عمل صالح و عمل حسباتي و در قرآن داريم "الا الذين آمنوا و عملوا الصالحات ". سلام بر انبياء الهي سلام بر حسين شهيد سلام بر اين رزمندگان نور و رحمت حق تعالي بر تمامي شهداي اسلام در طول تاريخ اسلام و بر مظلومان تاريخ و مرگ بر آمريکا و مرگ بر شوروي اسرائيل ننگ بر صدام يزيد و درود بر امام امت خميني بت شکن و باري خدايا نااميد نيستم و آيا کشته شدن مرا مي توان شهادت ناميد من در خود به هيچ گونه لياقت شهادت نمي بينم ولي مي دانم که تو ، توبه پذير هستي و "ان الله يحب التوابين "گناهان مرا ببخش و تو مرا به درگاه خودت بپذير . سپاس و ستايش خداوند متعال را که انوار رحمت رحمت او در دل شب تاريک درخشان است حمد خداي رحمان و کريم را که همواره در سختيها و مشکلات مرا ياري و مرا از نعمات خود بهره مند گردانيد و باري اين چند وصيت را به آن کساني مي کنم که سالها پدر و مادرشان زحمت کشيده اند و آن ها را بزرگ کردند تا به اين حد رسيدند ولي يک وقت از خداي خودت بي خبر مي شوي و دست از توطئه مي گذاريد و يک مرتبه بيدار مي شويد و ديگر جاي پشيماني است واي بر همچين افرادي که خدا را فراموش مي کنند مانند آن خدا بي خبري که در زندان شکنجه شهيد رجايي را مي داد و ناخن هايش را موقعي در مي آوردند مي گفت من الان مزه ايمان را مي کشم ولي تو مزه آتش جهنم را واي بر شما که خيال مي کنيد که ما از روي سادگي و يا اين که از روي بدبختي به جبهه مي روم . نه اشتباه کردي اين خداوند است که اين چنين افراد را از جاي حد خودش بلند مي کند و به سوي لقاء الله مي پيوندد شما از کشورها خبري نداريد که فکرهاي پيش آمده است برادران و خواهران ما ملت ايران انقلاب کرديم که تمام کشورهايي که به روي مظلومان ظلم مي کنند به خواست خدا به جهنم بکشانيم . فقط در خاتمه وصيت مي گويم که دعا براي امام عزيزمان فراموش نشود و نمازها را بيشتر با جماعت بخوانيد و از خانواده عزيزم مي خواهم اگر چه شما زحمت مرا کشيديد تا به اين حد رسانيد خيال نکنيد که از دست داد بلکه در راه خداوند دادي و امانت به حسين (ع) دادي مادر عزيزم اگر چه زحماتت برايم محال است ولي به خواست خداوند در سايه اسلام در جبهه حق عليه باطل و با شعار لا اله الا الله محمد رسول الله شهادت مي دهم باشي و شهادت من بر سينه تو نشانه اي از قدرداني و تشکر از تو است . و از برادران عزيزم مي خواهم که با شهيد شدن من ناراحت نشويد و آگاهي بيشتر پيدا مي کنيد برادر بزرگوار تو به جاي پدر در اين چند سالي که پدرم فوت کرده تو مرا با ادب و با تربيت بزرگ کردي و تحويل جامعه دادي خداوند شما را توفيق دهد و ايمان شما را خدا بيشتر کند و از برادران عزيزم مي خواهم که شما فکر کنيد که از اول سه برادر بودي و از برادر بيداله مي خواهم که کشاورزي را ترک نکند . سلام من را به برادرم طاهر برسانيد و خانواده او را اداره کنيد و علي اصغر را بزرگ کنيد در خاتمه وصيتم اگر چه مزاحم شما شدم بايد ببخشيد اين چند کلمه از برادرم حبيب اله مي خواهم چون از کوچکي من مرحوم پدرم بر اثر يک مريضي سخت يک انگشت من نذر امام زاده شاه قاسم کرد و من در برابر هنوز نتواستم جبران کنم از مقدار پولي که براي ازدواج پيش تو دارم نصف آن را به مسئولين امام زاده شاه قاسم مي دهد و نصف ديگرش را براي مسجد که خانه خداوند است مرحمت کنيد . البته مسجد تل افغان مي باشد و از جهاد مي خواهم که با همکاري مردم تل افغان اين مسجد را بسازيد خداوند توفيق بدهد به همه شما و قبر مرا پيش قبر شهيد عزيزمان بهمن افشون بگذاريد تا خداوند متعال ما را با شهداي کربلاي ايران محشور بدارد . برادرجان 1900 تومان بدهکار از بابت موتورسيکلت بدهيد الان در آخرين لحظه اي است که به ما گفتند آمادگي خود را اعلام کنيد و من به ياري خداوند که بالاي سرمان است مي روم و اي خدا تو ما را در آن دنيا ما را پشيمان نکنيد . اگر وقت داشتي و توانستيد اين چند کلمه شعر را بخوانيد تا مادران و خواهران داغ دهيد بگريند تا خداوند ستمگران را به نابودي بکشاند . بارالها جوانم رفته اند در جبهه ها (2) ، کاروان کربلا رفته اند در جبهه ها . رفته در راه جانان جان خود سازد فدا (2) . کاروان کربلا رفته اند در جبهه ها . نوجوانم رفت تا سربازي قرآن کند ، ياري جانان کند . رفت با جنگ ستم ، تا ستم گردد فنا . کاروان کربلا رفته اند در جبهه ها . سالها زحمت کشيده ام تا گلي پرورده ام يک جواني کرده ام (2) . کاروان کربلا رفته اند در جبهه ها . تا کند از جان و از دل ياري دين خدا . کاروان کربلا رفته اند در جبهه ها . فصل گل گرديده و گل هاي ما در جبهه ها ، کاروان کربلا رفته اند در جبهه ها . يا حسين بن علي اي سرور آزادگان خسرو لب تشنگان بهر پيروزي دعا کن تا فدا سازد ؟؟؟ آرزويم بود که دامادت کنم حجله عيشت فراهم کرده ام تا که دل شادت کنم . کاروان کربلا رفته اند در جبهه ها . مزاحم شدم ببخشيد خدا توفيق بدهد به شما . والسلام عليکم . سيف اله نظيفي . 10/2/1363 . والسلام .