کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
06:21
سیدحسام الدین هاشمی

سیدحسام الدین هاشمی

فرزند سیدحمزه

تاریخ تولد
1346/11/01
تاریخ شهادت
1365/10/27
محل شهادت
شلمچه
محل تولد
فارس -رستم-مصیری
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
رزمنده
نحوه شهادت
گلوله
نوع خدمت
سپاه
عضویت
کادر ثابت
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگينامه شهيد سيد حسام الدين هاشمي . شهيد سيد حسام الدين هاشمي در سال 1346 در خانواده اي مذهبي در يکي از روستاهاي استان فارس شهرستان رستم به نام باقري به دنيا آمد . دوران کودکي خود را در آغوش گرم خانواده سپري کرد سه ساله بود که پدرش را از دست داد . تحصيلات ابتدايي را در روستاي باقري و بردکوه به پايان رساند دوران راهنمايي را در مدرسه مصيري مشغول به تحصيل بود که انقلاب شروع شد شهيد داراي دو برادر بود که يکي از خودش کوچک تر و ديگري از ايشان بزرگتر و سرپرست خانواده بودند شهيد سيد حسام الدين بسيار علاقمند به انقلاب و امام بودند ايشان بسيار علاقمند به انقلاب و امام بودند ايشان بسيار مهربان و دلسوز و همچنين احترام زيادي براي مادر و برادرشان قائل بودند نمازشان هيچ وقت ترک نمي شد در روستاي باقري مؤذن و مکبر مسجد بودند و همه را به شرکت در نماز جمعه و جماعت تشويق مي کردند با شروع جنگ تحميلي برادر بزرگتر وارد سپاه شد و به جبهه اعزام گرديد بعد از مجروح شدن ايشان سيد حسام الدين اجازه خواست که جهت اعزام به جبهه نام نويسي کند از آن جايي که ايشان علاقه زيادي به سپاه پاسداران داشتند به عضويت سپاه درآمده و در لباس مقدس سپاه مشغول خدمت به انقلاب و اسلام شد ايشان پس از اعزام به جبهه در لشکر 19 فجر مشغول دفاع و پاسداراي از اسلام و انقلاب و دستاوردهاي انقلاب شدند شهيد در چند عمليات شرکت داشتند که سرانجام در عمليات کربلاي 5 مرحله سوم با اصابت تير مستقيم به درجه رفيع شهادت نائل آمدند در سال 1365 روحش شاد و راهش پر رهرو باد .
وصيت نامه شهيد سيد حسام الدين هاشمى ان تنصر الله ينصركم و يثبت اقدامكم. اگر خدا را يارى كنيد خداوند شما را يارى مى كند و در رسيدن به هدفتان ثابت قدم نگه مى دارد. بنام خدائى كه انسان را از خون بسته آفريد و روح خداوندى را در آن دميد. با سلام و درود به امام زمان تنها منجى عالم بشريت و با سلام و درود بر امام خمينى رهبر كبير انقلاب اسلامى ايران و با سلام و درود بر تمامى رزمندگان اسلام. اين حقير برخود واجب دانستم كه به امر پروردگار و به دستور امام امت رهبر و مرجع تقليد و به نداى هل من ناصر ينصرنى امام حسين لبيك گفته و دين خدا را يارى كنم. من آگاهانه به اين راه قدم نهادم و عازم جبهه جنگ شدم و در اين راه كمر همت بسته ام و سوگند به خون پاك شهداى اسلام اگر در راه اسلام بدنم قطعه قطعه شود مرا باكى نيست و يا اگر مرا بسوزانند و خاكسترم كنند و به باد دهند مرا باكى نيست چون آگاهانه اين راه را انتخاب كرده‌ام‌اكنون كه ميخواهم روانه جبهه جنگ شوم مى خواهم راهى بروم كه حسين بن على (ع)معلم بزرگ شهدا به ما آموخت كه آزادى از اسارت در اين دنياى زود گذر مى باشد. اينك وقت آن رسيده كه عملى كنيم دعائى را كه در بين دعاها و يا در مساجد مى گفتيم. اى حسين افسوس كه مادر صحراى كربلا نبوديم تا تو را يارى كنيم. اكنون اين ندا ((هل من ناصر ينصرنى)) حسين زمان به گوش مى رسد. بايد با حضور خود در جبهه هاى جنگ حق عليه باطل به ندا پاسخ مثبت دهيم و برادران رزمنده خود را در جبهه هاى نور عليه ظلمت يارى كنيم و نگذاريم كه تفنگ برادران شهيدمان بر زمين بماند. و دشمن اين اسلحه را بردارد و به سوى ما نشانه كند و اينك كه فرمان امام صادر شده است و به جبهه هاى حق عليه باطل عازم شده ايم مى بينيم كه در اين جبهه ها دانشگاهى وجود دارد كه دانشجويان آن سربازان امام زمان و آموزگاران امام حسين و كتاب آن ايثار و شهادت است. اينك از همه اهل خانواده خداحافظى كرده ام و به يارى برادرانم در جبهه هاى جنگ شتافته ايم تا اينكه شايد بتوانم به برادرانم در جبهه هاى جنگ كمك نمايم و از خدا مى خواهم كه در راه او بخوبى بجنگم و در راه او شهيد شوم. خدا دلخوش دارم كه اكبر وارد ميدان عشق انهى جان بازم تا به سعادت اندوزى نائل آيم. چه گوارا و چه خوب است شربت شهادت شهادتى كه در راه خدا و قرآن و به فرمان خدا و رسول و قرآن خدا باشد. خدايا از تو مى خواهم كه شهادت را نصيبم گردانى. انشاءالله گر چه حقير كوچكتر از آنم كه بخواهم به شما امت شهيد پرور پيامى دهم اما چه كنم. وظيفه دارم كه پيامى به مسؤلين و دست اندركاران جمهورى اسلامى داشته باشم. و آن پيام اين هست كه شما را به خون شهدا قسم ميدهم كه كارى نكنيد كه مردم را به جمهورى اسلامى بدبين كنيد و كارى كنيد كه مردم را طرفدار جمهورى اسلامى و ياور امام سازيد و پيامى ديگر به خواهران اى خواهران حجاب خود را رعايت كنيد و زينب وار راه شهيدان را ادامه دهيد. و پيام شهيدان را با حجاب خود و با تقواى خود به گوش جهانيان برسانيد. و اما تو اى مادرم به خداوند منان شكر كنيد كه توانستى فرزندى را در دامان پاكت پرورش دهى و به جهاد عليه كفر بفرستى از شما تقاضا دارم كه مرا حلال كنى اگر برايتان فرزندى لايق نبوده ام. و از برادرانم و تمامى دوستان و آشنايان و فاميلم طلب حلاليت كنيد. خداوندا اى خداى مهربان اى خدائى كه مرا آفريده اى و اين همه نعمت برايم ارزانى فرموده اى و اين تن سالم را به من داده اى من هم آن را در راه تو مى دهم و تا آخرين رمقم با كفار مى جنگم و از دين تو دفاع
مى كنم. اگر در راه تو بدنم را قطعه قطعه كنند و يا به اسارتم ببرند و زير شكنجه قرارم دهند يك لحظه و يك قدم از اين راه به عقب بر نمى دارم. آرى مادرم برادرانم ((سيد صدرالدين و سيد صمد)) اگر جنازه ام بدست شما نرسيد هيچ ناراحت نباشيد چون شما آنرا در راه خدا داده ايد چه فرق مى كند برايتان در محل دفن شود يا در كربلاى حسين (ع) و امروز تمامى جبهه ها كربلاى حسين است. سفارشى ديگر دارم و آن اينكه در نماز جمعه و جماعت شركت كنيد. و در دعاهايتان امام عزيز را فراموش نكنيد و به فرمان او گوش كنيد. و شما اى منافقان كور دل به جبهه ها بيائيد تا حقيقت را درك كنيد و اعجاز الهى را مشاهده كنيد و ايثار رزمندگان را ببينيد اگر چشم بصيرت داشته باشيد عوض مى شويد و به آغوش اسلام بر مى گرديد در آخر صحبتهايم از مادرم تقاضا دارم در تشييع جنازه ام گريه نكند و لباس سياه نپوشد چون در شهادت سرور شهيدان كسى نبود گريه كند و آن امام عزيز پيكر مطهرش مظلومانه و بدون تشييع دفن شد. مادر جان اميدوارم كه مرا ببخشى و از خداوند برايم طلب بخشش كنى و غصه نخور كه با اين كارت اجر خود را كم مى كنى. خداحافظ سيد حسام الدين هاشمى.