بسم رب الشهداء و الصديقين
شهيد معظم ابوالقاسم هاشميان سي سخت که ساکن روستاي کوپن عليا بودند در روز ، ماه 1338و در خانواده اي فرهنگي و مسلمان و مهمان نواز متولد گرديد آن عزيز شهيد دوران طفوليت را به سلامتي در دامان مادري پاک و بي آلايش گذراند و دوران ابتدائي تا کلاس سوم ابتدائي طي کرد ولي به علت نامعلوم به مدرسه نرفتند تا اين که به دوران جواني رسيد او سرشار از روحيه اي حماسي ، عاطفي بود به هم? فاميل ها و مردم محل رفيقان و دوستان و آشنايان عشق مي ورزيد به اقوام بوير احمدي مخصوصاً بختياري که دائي ايشان بودند صله رحم آمدو بازديد مي کردند هر جا فاميلي يا اقوامي داشتند به ايشان سر مي زدند و آمد و رفت مداوم مي داشتند شهيد عزيز غيرتي وصف نشدني داشت بطوري که هيچ گاه زير بار حرف ستم و زور نمي رفت چنانچه همه فاميل ها و بستگان ، محل و بوير احمد به اين روحيه شهادت مي دادند و به خانواده درحد توان با نيروي خستگي ناپذير در هر کاري که به او مي سپردند و به نحو احسن انجام مي دادند تا اين که گذر زمان او را به جواني برومند و با روحيه به خانواده معرفي نمود درست دوران سربازي ايشان با دوران انقلاب هماهنگ شد پدر بزرگوار و سخاوتمند ايشان همراه با مادر مؤمنه و با اصالت ايشان شهيد را براي لباس قانون و سرباز آماده و روانه سرباز نمودند در همان زمان صداي انقلاب و نور منورش به گوش و چشم ايشان رسيده بود در دوران آموزشي شهيد عزيز در استان کرمان پادگان معروف صفر 25 کرمان شروع شد ولي به علت بد اخلاقي هاي فرماندهان رژيم ستم شاهي به دستور امام خميني (ره) از پادگان بيرون آمد و به مردم سراسر انقلابي و مبارز پيوست و ايشان به دستور امام تبعيت نمود تا اين که انقلاب اسلامي بعد از چندين ماه مبارزه و تقديم شهيدان بسياري به اسلام و مکتب قرآن به فرموده حضرت امام باز به پادگان 25 کرمان برگشتند و در اين مدت جواني برومند و فر کشيده و تکاور شده بود که درست هنوز مز? پيروزي انقلاب در کام مردم ايران خشک نشده بود که مستکبران انقلاب به کمک صدام بعثي شروع کرد شهيد بزرگوار چون روحيه اي حماسي داشتند روانه جبهه هاي دفاع مقدس گرديد در همان زمان شهيد صياد شيرازي در منطقه غرب بازي در از کرمانشاه و گيلان غرب بودند و ايشان در تيپ شهيد بروجردي در غرب به دفاع از اسلام و انقلاب پرداخت و بارها به قول دوستان و همرزمان ايشان از فداکاري ، نترسي ، و جان فشاني شهيد تعريف مي کردند او عاشق کوه هاي باز دراز بود که در همان حمله هاي اولي ارتش بعث عراق باز به سينه دشمن مي زد و شماري از آن ها را به هلاکت مي رساند . اين گفته به قول يکي از فرماندهان ارتشي ايشان به نام سرهنگ انصاري که در ارتش غرب خدمت مي کردند بازگو مي کردند شهيد با صياد شيرازي آشنا بودند در يکي از خاطراتش که به مرخصي آمده بود مي گفت سرهنگ صياد شيرازي خيلي دلسوزانه به انقلاب به ارتش امام در جبهه خدمت مي کند و مي گفت چون بني صدر رئيس جمهور وقت بودند نيروي جان بر کف سپاه را به عقب دستور مي داد ولي سرهنگ صياد شيرازي و فرماندهان از اين عقب نشيني که بني صدر دستور داده بود ناراحت بود و شهيد گفت قرار است سرهنگ صياد و فرماندهان سپاه به امام ملاقات کنند و جريان بني صدر به امام محرمانه بگويند تا ببينند امام چه دستوري مي دهد ولي از اين مسئله ناراحت بود که چرا بني صدر نمي گذارد به دشمن حمله کنيم و کار دشمن را يکسره کنيم شهيد دوران سربازي را با رشادت هاي زياد که هم? شاهدان و همرزمان ايشان مي دانستند تمام کرد اما دفاع مقدس گمشده او بود و دوباره به جبهه رفت تا اين که براي بار دوم به جبهه کردستان شتافت ماه محرم بود ده? اول بود به قولي تيپ شهيد بروجردي بودند تا اين که در روز تاسوعا به عشق ابوالفضل و براي دفاع از عاشوراي حسين (ع) در حال يورش به دشمن بود که تيري ناجوانمردانه به صورت شهيد اصابت مي کند ولي سطحي زخم شده بود اما به علت اين که فرماندهان او را زياد دوست مي داشتند و نمي خواستند به اين زودي از دست برود به مهاباد او را توسط يک دستگاه آمبولانس براي معالجه مي فر ستند در صورتي که مي گويند خودش گفته بود احتمال ؟؟؟ در مسير راه به کمين دشمن گرفتار شويم نبايد برويم ولي به دستور فرمانده جهت سرعت بخشيدن به معالجه ايشان ابوالقاسم عزيز را جهت مداوا مربوطه به مهاباد مي فرستند اما همان طور که خودش گفته بود به کمين برخورد مي کنند و درست در عصر تاسوعاي حسيني است و دشمن نامرد دمکرات و کوموله وحشي ايشان با صورت زخمي از پشت به او تير مي زنند و آن مرد ميدان را و آن اخلاص سراسر ، عشق به ابوالفضل و امام خميني را در ماه محرم در سال 25/7/1362 بيست و پنجم مهر ماه 1362 که مطابق با ماه محرم حسيني بود همچون فرمانده لشکر حسيني ( حضرت ابوالفضل ) در پيرويش در خون خود مي غلطد به نامردان و ناکسان ( ناکثان ) و به منافقان زمان مي فهماند که خون بر شمشير پيروز است . آري ياد محرم زنده کردن محرم امروز به سرخي خون شهيدان عاشورايي انقلاب اسلامي هميشه به سرخي شهيدان عاشورايي حسيني پايدار و زنده خواهد بود . روحش شاد و يادش گرامي باد . والسلام
وصيت نامه برادر شهيد ابوالقاسم هاشميان بسم الله الرحمن الرحيم و لا تحسبن الذين قتلو فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون با سلام بر حسين كاروان شهداى اسلام و با درود به رهبر كبير انقلاب خمينى بت شكن اين پير جماران و مراد سى و شش ميليون مسلمان ايران و مسلمانان كشوهاى ديگر اين حقير ابوالقاسم هاشميان فرزند اصغر وصيت نامه خون را اينچنين شروع مى كنم گر چه من خود را خيلى كوچك ميدانم كه به ملت شهيد پرور ايران توصيه كنم ولى با توجه به رهنمودهاى امام با تمام قوا در مقابل عوامل مخرب و ضد اسلام جنگيد و اسلام را در تمام دنيا جهانى نمود. معذالك به خانواده ام مخصوصا به پدر و مادرم توصيه مى كنم اگر خداوند شهادت را نصيبم نمود در مرگم گريه و زارى نكنند و ناراحتى ايجاد ننمايند. زيرا با اين عمل منافقين خوشحال مى شوند و از برادرم صفدر تقاضا دارم راهنماى خانواده ام باش و آنها را در امر اسلام كمك كن گر چه اين چندمين وصيت نامه اى است كه مى نويسم ولى خدا شهادت را نصيبم نمى كند اميد است كه خداوند اين مرتبه شهادت را نصيبم نمايد. از مادرم تقاضا دارم مانند مادر وهب باش كه سر فرزند خود را به دور انداخت و حتى حاضر به گرفتن سر نشد و گفت من سرى را كه در راه خدا داده ام پس نخواهم گرفت. از عموم خواهرانم توصيه مى كنم حجاب اسلامى خويش را مانند حضرت فاطمه (ع) رعايت كنند. زيرا حجاب شما وقارتان است وقار شما افتخار من است و از عموم خانواده ام تقاضا دارم اگر در زندگى با زبان تندى با آنها صحبت كرده ام مرا ببخشند و حلالم كنند و على وار زندگانى خويش را ادامه دهند و براى بقاى اسلام و جمهورى اسلامى با تمام قوا كوشش كنند. و در پايان از تمام قومان و خويشان خداحافظى ميكنم. والسلام عليك و رحمه الله و بركاته كوچك شما ابوالقاسم هاشميان تكثير از واحد فرهنگى بنياد شهيد انقلاب اسلامى ممسنى