بسم الله الرحمن الرحيم
شهيد محمد حسين شفيعي در 13 محرم سال 1343 زماني که امام ما گفت سربازان من کوچک هستند در شهرستان سروستان بدنيا آمد اين پاسدار اسلام در زماني بدنيا آمد که امام را از ايران تبعيد کردند او با شروع انقلاب بزرگ شد و به عدل و عدالت خواهي و حق طلبي خو گرفت او از همان اول به عنوان سرباز اسلام حامي مستضعفين بزرگ شد و اين خصلت در خون او تا آخرين دم جريان داشت از همان آغاز تولد از همان اوان زندگي داراي علائم و نشانه هايي براي تمام افراد خانواده و بستگان بود در دوران شيرخوارگي هيچ گاه بدون وضو شير نخورد تا مادرش وضو نمي گرفت به او شير نمي داد بعد از 2 سالگي تا شش سالگي که دوران رشد او شروع مي شد هيچ گاه بدون اجازه والدين کاري انجام نمي داد بعد از دوران طفوليت وارد دبستان شد او درس خواندن را شروع کرد وي خواست گمشده خود را لابه لاي اوراق کتب پيدا کند به همين خاطر با علاقه شديدي درس خواندن را شروع کرد بعد از دوره ابتدايي وارد دوره راهنمايي گرديد در همين هنگام بود که به دو چيز فکري کرد يکي به اسلام ديگري به ادامه تحصيل ولي هيچ گاه حاضر نبود که حتي يک لحظه هم از درس خواندن غافل نشود او هر سال با مدرک عالي قبول مي شد و خانواده را خوشحال مي نمود و به عقيده خودش به وظيفه اش عمل کرده بود او مي گفت من فکري به جز درس خواندن ندارم ولي خودمان از روح بزرگ او و فکر عالي او خبر داشتيم و مي دانستيم اين سکوت ها حادثه هايي به دنبال دارد حادثه هايي تلخ و شيرين راهش شيرين و با افتخار براي خودش و وطنش و دينش و اسلامش بود ولي فراغ دوريش براي ما تلخ بود علاقه او به خاندان انبيا خيلي شيرين بود او قطره خوني از خون پاک فرزند حسين بود او حسين کوچکي بود که هيچ گاه حاضر نبود ظلمي در حق مظلومي روا دارد و هميشه براي عدالت خواهي و حق طلبي داد مي رد او هميشه مي گفت من قطره خوني از خون پاک علي اکبر هستم چرا که 3 روز بعد از شهادت علي اکبر بدنيا آمدم هنوز خون علي اکبر حسين خشک نشده بود و جدش در صحراي کربلا بي غسل و کفن بود که من بدنيا آمدم . آمدم تا به جهانيان ثابت کنم که اي يزيديان علي اکبر را مي کشيد ما زنده ايم و انتقام خون او را مي گيريم از هر قطه خون حسين هزاران حسين ديگر بوجود مي آيد اگر چه 18 سال طول بکشد تا نوزادي همانند علي اکبر شود . 3 سال دوران راهنمايي را با موفقيت به پايان رسانيد دوران سرنوشت ساز فرا رسيد آيا به طرف ماديات برود يا به طرف معنويات ولي کدام را انتخاب کند او مي گفت دين توام با کار کردن است به همين دليل در کنار درس خواندن کار کردن را هم شروع کرد سال اول دبيرستان مصادف با شروع انقلاب اسلامي بود به همين خاطر درس خواندن را به کلي کنار گذاشت و به راهپيمايي و پخش نشريات و عکس امام پرداخت حتي چندين بار از طرف ژاندارمري به پدرش هشدار دادند که فرزندت ديوانه است اگر يک بار ديگر از اين ديونه بازي ها انجام بدهد ما تو را مي شناسيم ولي او مي گفت من الان احتياج به وکيل و وصي ندارم خودم بهتر تشخيص مي دهم که کدام خوب است کدام بد .بعد از پيروزي انقلاب دوباره درس خواندن را شروع کرد و با خيال راحت البته به عقيده ما زندگي مي کرد ولي کدام خيال راحت او تازه وارد کار شده بود ولي با اين وجود درس را مي خواند تا اينکه سال چهارم دبيرستان رسيد اول مهر با ذوق و شوق فراوان براي ثبت نام به مدرسه رفت ولي بعد از چند روز گفت من بايد متفرقه درس بخوانم ولي با راه و دليل به او گفتيم متفرقه درس خواندن خوب نيست و او به ظاهر قانع شد ولي او راهش را انتخاب کرده بود و در روز 10 آبان با اولين اعزام بسيجيان به جبهه او هم عازم جبهه شد اوبه جبهه هاي سرد و يخ زده کردستان رفت و دوران سرد زمستاني در يخهاي کردستان ولي با دلي گرم و عزمي آتشين طي کرد و در بهمن ماه آمد ولي چه آمدني او مي گفت اي کاش من شهيد شده بودم اي کاش من دوباره به جبهه مي رفتم ولي انتظار من فقط عروسي کردن برادرم است اين کار هم به ياري خدا انجام شد و بعد از آن دوباره در 20 فروردين به جبهه اعزام شد در حدود 27 روز در جبهه هاي گرم خوزستان بود که خبر شهادتش را براي ما آوردند شهدت او در روز 13 رجب مصادف با تولد حضرت علي (ع) بود حضرت علي ، علي اکبر کوچک ما را پيش علي اکبر خودش برد. روحش شاد و يادش گرامي باد .