بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه ي شهيد حمزه سليماني ؛ ايشان در سال 1347 در يکي از روستاهاي داراب به نام دبيران ديده به جهان گشود . از همان دوران کودکي علاقه ي زيادي به چراي گوسفندان داشت و گوسفندان با همان سن کمش مي چراند زندگي سختي به سرگذاشت خانه ي آنها چادري سياه عشايري بود .مدرسه در همين چادرهاي عشايري تا کلاس پنجم ادامه داد و به دليل مشکلات اقتصادي نتوانست ادامه دهد پدر به اين که وضع مالي خوبي نداشت به او درخواست کرد که درس بخواند و به شهر ديگري برود ولي او قبول نمي کرد و به پدر و خود مي گفت که من بايد در کنار کارهاي دامداري به شما کمک کنم .جنگ شروع شده بودو ايشان به پدر مي گفت که بايد به جبهه بروم چرا که شرف و ناموس من در گروه جان و رشادتهاي ما خواهد بود . پدر مخالفت مي کند ولي حمزه مخالفتهاي پدر را قبول نمي کند و مي گويد که من راه خود را انتخاب کردهام و سرانجام در تاريخ 1364 به خاک جبهه گام نهادند و سرانجام در تاريخ 6/2/1364 در عمليات خلف آباد جنوب از ناحيهي سر آسيب مي بيند و به درجه ي رفيع شهادت نائل مي گردد. روحش شاد و خاطرش ماندگار باد . والسلام
بسمه تعالى. وصيت نامه برادر شهيد حمزه سليمانى فرزند حاج عطا سليمانى از دوبران داراب. بنام الله پاسدار حرمت خون شهيدان و در هم كوبنده ستمگران وجباران و با سلام و درود به رهبر كبير انقلاب و بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران وشهداى صدر اسلام تا كنون بخصوص شهداى كربلاى حسين وكربلاهاى ايران، قبل از هرچيز پدر و مادر مهربانم هستى همه ما از خداست و بازگشت همه ما بسوى اوست و شما مطمئن باشيد كه همه ما در اين دنيا مسافريم و امروز يا فردا بايد بجاى ابديمان برويم. جايگاهى كه چنانچه اعمال ما را به ما مى گويند و جاى ابدى ما را مشخص مى كنند. شما اى پدر و مادر عزيزم چه خوب مى دانيد كه شهادت افتخار ماست. پدر و مادر مهربانم همين بس بخدا قسم كه خودتان خيلى خوب مرا مى شناسيد. اين راهى است كه من دعا مى كنم كه در آن قرار گرفته ام و آرزوى نهايى من بود. پدر بزرگوارم فقط ناراحت هستم كه نتوانستم زحمتهاى شما را جبران كنم و خيلى دوست داشتم و هروقت بخود خطاب مى كردم كه ايكاش روزى خدا به من توفيق مى داد تا بتوانم زحمتهاى شما جبران كنم ولى افسوس كه من اگر صدسال زحمت بكشم به اندازه يكسال زحمتى كه شما برايم كشيده ايد جبران نمى شود. پدر و مادر عزيزم خيلى دوست داشتم كه در اين موقعيت شما را ببينم. رسيدن به الله از ديدن شما برايم بهتر است. اما تو اى مادر مهربانم قبل از هرچيز سلام و درود گرم من بدستهاى رنج كشيده ات و به آغوشى كه در آن بزرگ شده ام مادر جان آن شبى كه برايم تعريف مى كردى كه در زمان طفوليت من شما برايم خيلى زحمت كشيدى هرگز از يادم نمى رود مادر ترا به خدا حلالم كن. مادرجان بايد خدا را شكر كنى كه توانستى فرزندى را بزرگ كنى و آن را در راه خدا هديه كنى. پدر و مادر عزيزم وظيفه شما در قبال خون شهيدان آن است كه راه آنان را ادامه دهيد و با از دست دادن فرزند حقير خود روحيه خود را از دست ندهيد و مانند حضرت زينب (س) در كارهاى خود صبور باشيد و اينرا بدانيد كه من وظيفه شرعى خود را نسبت به اسلام انجام دادم. پدر ومادر عزيزم مرا در همانجايى كه قبر برادرم هست خاك كنيد. از شما اقوام و خويشان هم مى خواهم كه مرا حلال كنيد و برايم طلب آمرزش كنيد و براى من گريه نكنيد و آنچه گريه مى كنيد براى غريبى امام حسين (ع) باشد. براى آن امامى كه به مادرش شهادت و استقامت داد. در ضمن دعا براى امام و پيروزى رزمندگان اسلام و آزادى اسلام يادتان نرود و بدهكارى من كه 650 تومان است بدهيد و هركس كه از من طلب دارد نيز بدهيد. والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته. سليمانى. آنچه در بالا قرائت گرديد درسهايى از شهادت و شهامت برادر عزيز و شهيدمان حمزه سليمانى بود كه در مورخه 26/9/64 برشته تحرير درآورده بود. باشد كه ادامه دهندگان راهش و كليه شهيدان عزيز و گلگون كفن اسلام باشيم.