بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد محمدرضا افسرده
دوست داشتم آن در شب حجله به سعادت برسم،بهتر آن است که در سنگر ملت به شهادت برسم.
شهيد محمدرضا افسرده در سال 1336در خانواده اي تقريبا مستضعف چشم بجهان گشود دوران کودکي را پشت سر نهاد و سپس در سن 6 سالگي به دبستان رفت و دوراندبستان را هم با موفقيت طي نمود و تا کلاس سوم راهنمايي به تحصيل ادامه داد سال 1352 بود که آگهي استخدام ارتش زدند با شوق فراوان در امتحان ورودي شرکت نمود و قبول شد دوره آموزشي را در بروجرد و لشکرک تهران پشت سرگذاشت و به شيراز منتقل شد وجزء تيپ55 گروه مهندسي هوابرد بشمار مي آمد دوران انقلاب به او ماموريت فراوان دادند و حتي يکي فرماندهان او که بعد اعزام شد چندين بار به علت اين که مي گفت چرا به طرف تظاهر کنندگان تيراندازي نمي کني با ايشان دشمن گرفته بود و هر ساعت بهانه مي گرفت روزي که ارتش به مسجد حبيب شيراز حمله کرده بود او هم جزء همان گروه بود ولي با اراده اي که نسبت به امام امت داشت خود را به مرخصي زده و مرخصي گرفته و به داراب آمد خلاصه انقلاب پيروز شد و از اين خرسند بود که در همين لباس تنوانست با نيروي ايمان به امام و ياران او خدمت کند و به حرف هيچ کدام از فرماندهان رژيم کثيف پهلوي گوش نداد و راه امام را ادامه داد در سال 1358 تشکل خانواده داد و از او يک پسر دو ساله و فرزند ديگري که در راه مي باشد بجاي ماند پس از پيروزي انقلاب گروه هاي منافق در کردستان سر به شورش گذاشتند اولين ماموريت ايشان شروع شد و مدت يک سال تمام با ضد انقلابيون در جنگ و ستيز بود و خاطره اي که از اين ماموريت داشت اين بود که مي گفت يکي از شب ها که گشتي ما تمام شده بود و هوا خيلي سرد بود برف به شدت مي باريد و سنگرها روي کوه ها قرار گرفته بود و ما براي استراحت آمديم در سنگر خود جاي گرفتيم صبح کهاز خواب بيدار شديم ومي خواستيم بيرون بياييم برف دهنه سنگر را پوشانده بود و راه خروج ما بسته شده بود با تلاش زياد و بوسيله؟؟؟ تفنگ کم کم سنگر را سوراخ کرده و بيرون آمديم بعد از اين ماموريت جنگ ايران و عراق شروع شد که از تاريخ 5/7/1359 به جبهه انديمشک و سوسنگرد و دزفول و جزء لشکر21 حمزه بر عليه صداميان جنگيد و اول مهر ماه 1360 به او مرخصي 4 ماهه اي دادند و به شيراز برگشت و پس از سه ماه در اول دي ماه ماموريت داشت و اين بار به اهواز و در جبهه رقابيه رفت و قرار بر اين شد که مدت يک ماه در جبهه باشد و ده روز مرخصي بيايد روز 25 بهمن ماه او به مرخصي آمد و آخرين ديدار با همگي ما بود وقتي که به پير مراد رفت و قبر شهدا را زيارت نمود و بقول خودش ديداري با آنها تازه کرد با خود زمزمه کرد که خدايا من هم سعادت چنين افتخار بزرگي را داشته باشم و گفت آيا مي شود دفعه ديگر من هم در کنار اين شهداي عزيز باشم و همين طور هم شد و او به نداي امام لبيک گفت و در روز 5/1/1361 در جبهه رقابيه به شرف شهادت نائل آمد و به لقاءالله پيوست. روحش شاد و يادش گرامي باد
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيت نامه شهيد محمد رضا افسرده
اللهم اجعلنا من جندک فان جندک هم الغالبون
پروردگارا مرا از لشکريانت قرار بده همانا لشکريان تو پيروزمندند.
ربنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا في امرنا و ثبت اقدامنا وانصرنا علي القوم الکافرين. پروردگارا گناهان ما را بيامرز و لغزش و اسراف ما را ببخش و قدم هاي ما را در راه انجام وظيفه ثابت بدار تا بر کافر پيروز شويم.
با سلام خدمت پدر و مادر عزيزم اميدوارم که حالتان خوب باشد باري پدر و مادر عزيزم از اين که من يک عمر با شما بودم و اگر بدي به شما کردم مرا حلال کنيد چون راهي که من رفته ام راه انبياء و امام برحق ما بوده و اين راهي که خداوند براي ما مشخص کرده است چون جمهوري اسلامي و رهبري اين انقلاب ادامه دهنده راه رسولان مي باشد و برحق است که اطاعت از او اطاعت خدا و نائب برحق امام زمان مي باشد و همين طور که در قران آمده : اطيعوالله و اطيعوالرسول و اولاامر منکم که خداوند مي گويد اطاعت کنيد از خدا و رسول خدا و امام و نائب هاي آنها را به خاطر همين که من يک مسلمان هستم و امر خداوند را بر خود واجب دانستم اين راه را در پيش گرفتم و مي دانم که اين راه،راه حق مي باشد و راه الله است و از خداوند متعال مي خواهم که اگر اين جان ناقابل مرا در استمرار بخشيدن به انقلاب و اسلام عزيز قبول نمايد و اگر خون ناقابل من باعث به ثمر رسيدن اين انقلاب است از خداوند مي خواهم که در اين راه شهادت نصيب من شود و از شما پدر و مادر عزيزم مي خواهم که ادامه دهنده اين راه باشيد. با سلام به خانم عزيزم و تنها پسر عزيزم مهدي افسرده اميدوارم که حالتان خوب باشد و مرا حلال کنيد و ادامه دهنده راه من باشيد و من انتظار دارم از تنها پسرم که در اين راه شرکت کند وهيچ وقت زير بار زور نرود و هميشه متکي به الله باشد خوب زياد حرف زدم مراببخشيد و تنها مقدار زميني که در داراب دارم به پسرم تعلق دارد هرچند هم ناقابل است ولي قبول کند پدر و مادرم سلام برسانيد برادرها- غريب- حبيب- حسين و خواهرانم سکينه و طيبه سلام برسانيد و تمام دوستان و آشنايان سلام برسانيد به اميد ديدار در دنياي ديگر.خداحافظ شما همگي. محمدرضا افسرده فرزند صفر شماره شناسنامه 211 صادره ازداراب و متولد داراب محل سکونت شيراز 20 متري سينما سعدي از زند کوچه 8 سمت راست درب پنجم و ديگر خواهش من از خانواده محترم اين است که مرا در کنار قبر حاج ناصر حيدر پور به خاک بسپاريد. والسلام 28/12/1360 محمدرضا افسرده