کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
16:36
عبدالصاحب امامی

عبدالصاحب امامی

فرزند میرزاحسن

تاریخ تولد
1341/01/29
تاریخ شهادت
1363/12/25
محل شهادت
جزیره مجنون
محل تولد
فارس - داراب - داراب
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
مسئول بهداری
نحوه شهادت
مفقودیت-تفحض
نوع خدمت
سپاه
عضویت
کادر ثابت
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد عبدالصاحب امامي
در يکي از روزهاي بهاري در 29 فروردين 1341 همزمان با تولد نوزادي که در بهاري ديگر در 25 اسفند 1363 شربت شهادت را نوشيد. داراب شهر پر برکت امام حسن مجتبي(ع) مورد لطف الهي قرار گرفت و سيزده شبانه روز به طور مداوم باران مي باريد. در گوش راست اذان و در گوش چپ اقامه گفته شد. هميشه مادر شهيد عبدالصاحب به ايشان با وضو به او شير مي دادند و با کمک پدري فهيم ايشان را تربيت کردند چنان که اين شهيد بزرگوار در وصيت نامه خود درباره پدر و مادرش چنين مي نويسد: از پدر روشن ضمير و مادر دلسوزم مي خواهم که مرا حلال نموده و از اين که در اين چند صباح عمرم وظيفه فرزندي را نسبت به آنان انجام ندادم مرا ببخشند اميدوارم که براي آمرزش گناهانم در پيشگاه خدا دعا کنند.) شهيد عبدالصاحب امامي به گفته برادر بزرگوارشان در کودکي به همراه مادر به جلسات اهل بيت(ع) و با پدرش در مسجد حاضر مي شدند. و از اين طريق رفته رفته با مسائل ديني و سياسي آشنا مي شدند. کم کم به سني رسيد که وارد دبستان و بعد هم به مقطع راهنمايي راه يافت و ادامه تحصيل داد. قبل از ورود به مرحله دبيرستان به همراهي تعدادي از نوجوانان که در کتابخانه ولي عصر(عج) فعاليت داشتند زير نظر پدر بزرگوارشان و تعدادي از ديگر بزرگان اولين مبارزات را تمرين مي کردند. شهيد عبدالصاحب امامي در پي فعاليت هايي که داشتند ( با ورود دو نفر با بهايي که با برنامه وارد داراب شده بودند و به تبليغ فرقه ؟؟؟ بهائيت مشغول بودند) به کمک چندي از دوستانش به تشويق مردم بر عليه آنها پرداختند. و سرانجام بعد از گذشت چند ماه روشنگري مردم با رهبري روحانيت فهيم داراب آنها را از شهر امام حسن مجتبي(ع) بيرون انداختند. در سال دوم دبيرستان به همراه خانواده در تظاهرات و راهپيمايي هايي که برگزار مي شد حضور فعال داشت. مامورين شاه چند بار تصميم به دستگيري وي داشتند که به حول و قوه الهي موفق به اين کار نشدند با پيروزي انقلاب اسلامي به تحصيل ادامه داد و با کسب دو ديپلم علوم تجبري و اقتصاد به خاطر علاقه به مطالعه و تحصيل علم در کنار فعاليت هايش يک سال معلم نهضت سواد آموزي در يکي از مناطق کوهستاني و صعب العبور داراب شد و در همان زمان بود که در همان زمان بود که در کنکور شرکت کردند و به خاطر علاقه زيادي که به خدمت در سپاه داشت عضو اين نهاد مقدس شدند. در همين راستا بود که نتايج کنکور اعلام کردند و ايشان در رشته پرستاري قبول و در مرکز پرستاري سميه شيراز مشغول به تحصيل شد. اين بزرگوار جبهه هاي جنگ را دانشگاهي براي تقويت بنيه روحاني و معنوي خود انتخاب کردند. در سال دوم دانشگاه بودند که براي چهارمين بار به جبهه رفت و در عمليات بدر شرکت کردند در همين عمليات بود که دوبار مجروح شدند. ايشان در شرق دجله در خاک عراق به فيض عظيم شهادت نائل شدند و نداي حق را لبيک گفتند. پيکر مطهر شهيد عبدالصاحب امامي پس از ده الي يازده سال باز هم در بهاري دوباره به ميهن اسلامي و به شهر داراب بازگشت. آري او بود که در بهار به دنيا آمد سبز و بهاري زندگي کرد و بهار عمرش در خدمت مردم عزيز وطنش سپري کرد و بدن گلگون کفنش را بعد از سال ها در بهاري سبزتر از بهار تولد اولش به آغوش وطن سپرده شد. و ان گونه بود که در بهار سال 1363 در کنار دوستان و همرزمان شهيدش در گلزار شهداي داراب ملحق شد و در دل خاک جاي گرفت همان جاي اوليه اش(انا لله و انا اليه راجعون) همه ما از خداونديم و بازگشت همه ما به سوي اوست. روحش شاد و يادش گرامي باد
بسم الله الرحمن الرحيم‌وصيت‌نامه بنده زبون خدا عبدالصاحب امامى:
«ربنا و ءاتنا ما وعدتنا على رسلك و لا تخزنا يوم‌القيامة إنك لا تخلف الميعاد» خدايا ما را ارزانى دار آنچه را كه به زبان رسولانت به ما وعده دادى و ما را روز قيامت خوار مگردان كه تو شكننده پيمان نيستى. (قرآن كريم- آل‌عمران 193)
به نام خداى محمد، پيغمبر ايمان و آزادى و به نام خداى هابيليان تاريخ، پيروان صديق خاتم‌النبيين(ص) و با سلام و درود بر مهدى موعود(عج) و نايب برحقش امام خمينى و با رحمت و مغفرت خدا بر تمام شهيدان گلگون‌كفن علوى و با درود و تحيت بر تمامى عدالت‌گستران محمدى سخنم را شروع مى‌كنم. من در حالى به جبهه مى‌روم كه به وحدانيت خدا و رسالت همه انبياء از آدم تا خاتم و وصايت ولايت على بزرگوار و يازده فرزندش شهادت مى‌دهم و شهادت مى‌دهم كه آيت‌الله العظمى امام خمينى طبق آيه 58 سوره نساء كه «أطيعوا الله و أطيعوا الرسول و أولى‌الأمر منكم» نايب برحق حضرت مهدى(عج) مى‌باشد، لذا اطاعت از او بر هر فرد مسلمان واجب است.هدف من از رفتن به جبهه چيزى جز اين نيست كه جهاد اكبر را در جهاد اصغر شروع كنم، زيرا بنده زبونى چون من كه عمرى در غفلت و معصيت گير بوده‌ام جز پناه به خودش بر كه پناه برم و امروز كه خداوند راهى را مشخص نموده تا كسانى كه مى‌خواهد بازگشت نمايند بازآيند و اين راه رفتن به جبهه حق عليه باطل است. و من به جبهه مى‌روم تا تمام هواهاى نفسانى را از خود دورم كنم و صفات الهى را هرچه بيشتر در درون خود قوت بخشم. مى‌روم تا حر شوم و خالصانه نداى حسين زمان امام خمينى را لبيك گويم. مى‌روم تا اصالت اماممان را به تمام دنيا شهادت دهم. مى‌روم تا به تمام قدرتهايى كه بر عليه جمهورى اسلامى ايران نقشه مى‌كشند بفهمانم كه «و مكروا و مكرالله والله خيرالماكرين» و در نهايت مى‌روم تا بر بام دنيا فرياد برآورم كه الاسلام يعلوا و لا يعلى عليه. خدايا تقاضا ميكنم مرا در خدمت به خودت مفتخر ساخته، اعمالم را بپذيرى و آنچنان كنى كه بين رفتار و گفتارم جدايى نباشد و اين طرز خدمت ابدى و سرمدى گردد. خدايا از سر تقصيرات و گناهانم درگذر و بر ناتوانى بدن، بر نازكى پوست و بر بى‌دوامى استخوانم رحم كن. خدايا بر من منت نهاده و خواهشم را اجابت كن و از لغزشهايم درگذر.
و اكنون سفارشى چند: اى امت حزب‌الله، 1- اطاعت از ولايت فقيه طبق آيه صريح قرآن (سوره نساء/58) واجب مى‌باشد، پس از شما به عنوان يك برادر كوچك مى‌خواهم كه معيار تمام حركتهايتان ولايت فقيه باشد، زيرا كه ولايت اصول اساسى اسلام است. 2- در اين زمان كه ولى فقيه امام خمينى مى‌باشد بر فردفرد شما مردم واجب است كه در تمام صحنه‌هاى زندگى او را تقويت نموده و موبه مو فرامينش را عمل نماييد تا انشاءالله دينتان به اسلام كامل گردد. 3- وحدت اساس استقلال و شرف و آزاديمان مى‌باشد، زيرا امروز همانطور كه رهبر و مرجعمان امام خمينى فرمودند هر اختلافى به نفع آمريكاست، پس در خط وحدت كوشا باشيد. 4- از برادران و خواهران حزب‌الهى مى‌خواهم كه از روحانيت مبارز غافل نشوند و در اموراتشان هميشه به آنها رجوع كنند. 5- از تمام دوستان و آشنايان و اقوام و حتى كسانى كه مرا نمى‌شناسند مى‌خواهم كه مرا حلال كنند و در راه استقلال و آزادى محرومين جهان شجاعانه به نبردگاه پيكار برعليه كفر جهانى بشتابند. 6- از خواهران و برادرانم مى‌خواهم كه مرا حلال نمايند، زيرا نتوانستم وظيفه برادرى را نسبت به آنان انجام دهم و از آنان مى‌خواهم كه جهت سازندگى خود از خواندن و فهميدن قرآن و عمل كردن به آن و ادعيه اسلامى كوتاهى ننمايند. 7- از پدر روشن‌ضمير و مادر دلسوزم مى‌خواهم كه مرا حلال نموده و از اينكه در اين چند صباح عمرم وظيفه فرزندى را نسبت به آنان انجام ندادم مرا ببخشند. اميدوارم كه براى آمرزش گناهانم در پيشگاه خدا دعا كنند. خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار و جمهورى اسلامى را به دست مهدى بسپار.
عبد ذليل خدا- عبدالصاحب امامى- 11/5/61