کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
12:12
سعید بهنام

سعید بهنام

فرزند ناصر

تاریخ تولد
1346/01/01
تاریخ شهادت
1364/11/22
محل شهادت
اروند رود
تحصیلات
دیپلم
محل تولد
فارس - داراب - داراب
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
رزمنده
نحوه شهادت
تیر
نوع خدمت
بسیج
عضویت
بسیجی
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد سعيد بهنام
بسيجي شهيد سعيد بهنام در اولين روز از سال 1346 در خانواده اي اصيل و ديندار در شهرستان داراب به دنيا آمد او انساني با هوش و با استعداد بود به گونه اي که در تمامي مقاطع تحصيلي خود تا چهارم دبيرستان دانش آموزي ممتاز بود و شروع جنگ نابرابر و ناجوان مردانه عراق عليه ايران او نيز مثل ديگران احساس مسئوليت نمود و در بسيج ثبت نام نمود و به سوي جبهه ها اعزام گرديد و در گردان کميل مشغول به خدمت شد و در عمليات پيروزمند والفجر8 در تاريخ 22 بهمن ماه سال 1364 عاشقانه به وصال خود که شهادت بود رسيد.روحش شاد و يادش گرامي باد
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيت نامه شهيد سعيد بهنام
ساعت 9 صبح روز يکشنبه 20 بهمن ماه است امروزي که همه چيز آماده شده قراره شب انشاءالله بزنيم به قلب دشمن زبون همه بچه ها آماده هستند در چهره شان شادماني موج مي زند مهياي جانفشاني شده اند سبک بال و عاشق آماده پرواز و عروج بسوي معبودند اما من هرچه نگاه مي کنم و خود مرا با ديگران مقايسه مي کنم در مي يابم که آن آمادگي که در همه بچه ها ديده مي شود در من نيست تاکنون نه وصيت نامه نوشتم نه چيز ديگري نمي دونم چرا اين جوره فقط اين را مي دونم که قلبم محبوب و نفسم معيوبه، قيود مادي و دنيوي تمام وجودم را محکم شبه به زبانم اجاره تکلم و بخ دستهايم فرصت گرداندن قلم را نمي دهد خدايا چرا اين جوره خدايا چرا من هم مثل همه بچه ها رها از قيد و بندها نمي شم خدايا با کمک دوستانم بويژه راهنمايي هاي برادرم علي اصغر توانستم دنيا را با تمام مظائير فريبنده اش تا اين اندازه رها کنم و بين خودم و آن(دنيا) بفاصله جبهه ؟؟؟ جدايي بپا ندارم بيش از اين ؟؟؟ نمي آيد ؟؟؟ بقيه اش ديگه با خودت کمک کن تا تمام علائق و وابستگي هاي فکري ام نيز به دنيا از بين بره و تمام وجودم را نور تو فرا بگيرد خدايا خودت کمکم کن و آمادگي را در من بوجود بياور خدايا مرا مثل بقيه بچه ها مهيا و مشتاق کن که اولين مرحله آن نوشتن وصيته خدايا دستها و زبان و فکرم را قدرتي بخش تا چند کلمه اي هرچند مختصر اما ؟؟؟ تکليف و وظيفه مسلماني بعنوان وصيت نامه بنويسم خدايا پروردگارا يا رب اشرح لي صدري و يسري امري واحلل عقدة من لساني يفقهوا قولي. بنام خدا وصيت نامه بنده حقير خدا سعيد بهنام.
ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون
مپنداريد آنان که در راه خدا شهيد شدند مرده اند بلکه آنها زنده و رزق در نزد پروردگارشان مي شاد. با سلام به پيشگاه امام عصر(عج) و نائب او خميني و شما امت شريف مسلمان خواستم در اين آخرين ساعات عمر چند سطري وصيت بنويسم اما هرچه در ؟؟؟ ذهنم جستجو کردم چيزي را نيافتم که بروي کاغذ آورم و شايستگي آن را داشته باشد که عهدها عزيزاني آن را نظاره کرده يا استماع کنند از اين جهت کاغذم را به زينت آيات قرآني و روايات مي آرايم تا اگر نظر يا سمعي به آن موطوف شد توجه و تعمق در آيات مقدس و محترم قرآني باشد نه به کلمات ناقص و نارس اين عبد عاصي.
و اما بعد: در ادامه لازم مي بينم مختصري در مورد هدفم از حضور در جبهه بنويسم ادعاي ما اين است که مسلمانيم و پيرو مکتب خونين تشيع مي باشيم و همه مي دانيم که اسلام مخالف هرگونه ظلم و ستم مي باشد و با آنها مبارزه مي کند و نيز ظهور آخرين پيشواي مکتب خونينمان خود طليعه ظهور نور الهي در تاريکي ها و ظلمات جهان و ستم و انهدام تمامي نيازهاي شرک و نفاق مي باشد از اين جهت از ابتداي ظهور اسلام دشمنان کمر به نابودي آن بستند در اين راه از هيچ امري فرو گذار نکردند اکنون نيز يکي از آن زمان ها و مراحل است زماني که تمامي کفرها تمامي امکاناتش در مقابل اسلام براي نابودي و ريشه کن کردن آن ايستاده اند اينک ديگر در صدد برآمده؟؟؟ نداي اسلام و اسلام خواهي را براي هميشه خفه و نور الهي را به چنان به خانه شان خاموش سازند اما زهي خيال باطل که دشمنان نور خدا مگر کورند و کرند که اين جوانان غيور و دلاور مسلمان و اين پيران و کودکان و زنان شجاع و دلير امت اسلامي را ببيند و درک کند و فرياد کوبنده تمامي آنها را بشنوند که (هيهات من الذله) ؟؟؟ مگر نور خدا خاموش شده است چه خصوص با وجو چنين مشعل داراني که تمام هستي خود را در راه رضايت معبودشان مشتاقانه نثار مي کنند و از هيچ چيز حتي جان و مال و ناموس و فرزند و .... دريغ ندارند. اي ؟؟؟ مگر در عاشوراي 61 هجري دلاوري هاي عباس و علي اکبر براي شما عبرت نشد مگر شهادت پيروزمندانه امام حسين و اصحاب با وفايش و اسارت رهايي آفرين زينب کبري و اهلبيت براي شما پند آمور نبود. و اي کوردلان مگر نمي بينيد امت دلاور و جوانان شيردل ما را که اين چنين در صحنه ها و ميدان ها ؟؟؟ پرداخته اند اي دل ها بسوزد بحال زبونتان ؟؟؟ و نشناختيد امت اسلام را که چگونه چون اصحاب حسين با نمونه و الگو و سرمشق قرار دادن آنها و فداکاري هايشان در ؟؟؟ عاشورا بود از آن پروانه وار بگرد وجود حسين زمانشان مي چزخند و لبيک گويان به ؟؟؟ مطاعش او را ياري مي کنند و عاشقانه و مشتاقانه در زمره ناصران دين خدا در مي آيند و خدا نيز متقابلاً آنها را ياري مي دهد و ثابت قدم بر شما غالب مي گرداند که ان تنصرالله ينصرکم و يثبت اقدامکم . نفهميديد و درک نکرديد اين مطالب را نيافتيد معني نصرت خدا بر ناصران دينش را ؟؟؟ و نسنجيده خود را به آب و آتش هلاکت و نابودي زديد.با اين وصف من نيز تصميم خود را گرفتم آمدم تا از خدا ياري بطلبم از او خواهش کنم التماس کنم تا مرا نيز جزء ؟؟؟ قبول کند. و مرا تنها ناصر و ياري گير باشد و ثابت قدمم گرداند. ؟؟؟ شود تا به آنچه آدمي ؟؟؟ برسم خدايا پروردگارا آمدم بعد از مدت ها غوطه خوردن در گرداب ها و سرگرداني و دست و پا زدن در منجلاب هاي مادي و دنيوي بعد از مدت ها کورکورانه قدم زدن در کوچه هاي پر پيچ و خم ظلالت و گمراهي بعد از مدت ها انحراف از مسير آورم مولا جان تا مرا بپذيري پذيرفتني خدايا التماست مي کنم مرا قبول کن آري درست است و مي دانم آنها را مي پذيري که خالص و مخلص باشند و پاک آنها را مي پذيري که لايق باشند خدايا مي دانم که نفوس مطمئنه را سوي خودت رجعت مي دهي و آنها را راضي و خشنود و داخل در بهشت مخصوص خودت در جمع بندگان خاصت مي گرداني مي دانم که من نيستم آن کسي که لايق باشم چنين عنايتي را و مرحمتي را مي دانم که تاکنون نفس اماره را از خود راضي کردم و خواهش هاي او را دنبال کردم خدايا مي دانم لايق درگاهت نيستم خدايا چکار کنم. پس تکليف من چيست اگر مرا نپذيرفتي بنده عاصي و گمراهي هستم که اکنون با راهنماي مردان راهت تا به اينجا آمده ام و اين چنين بدرگاه بي نيازت اظهار نياز مي کنم و از تو مي خواهم که ببخشي ام مگر کسي ديگري توانايي اين امر است مگر من عاصي جز بدرگاه تو راه دارم و آيا بسوي ديگري باز گردم که(هل يرجع العبد الايق الا الي مولاه) خدايا آمده ام با حال ندامت و پشيماني آمده ام مولا مگر براي بازگشت عاصيان بسويت جز در توبه وجود دارد و مگر توبه جز ندامت است پس چرا مرا نمي پذيري که ان کان الندم من الذئب توبه خاني و عزتک من النادمين. خدايا اگر تا اينجا رسيده ام و اگر اکنون از ؟؟؟ و اگر اين فاصله از منجلاب گمراهي و ظلالت را تا به توبه و ندامت آمده ام خودم پاي آمدنش را نداشتم خودم توانايي پيمودنش را نداشتم مرداني که پا در راهت گذارده اند و بسوي تو طي طريق کرده اند و در ؟؟؟ از کمال رسيده اند و وجودشان آکنده از مهر تو شده چون لذت مهر تو را چشيده اند و در مسيرشان بسوي تو دست من و امثال مرا گرفته اند و کشان کشان به اينجا کشيده اند راهنماي ما شده اند ما را ارشاد کرده اند و تا آنجا رسانده اند که پشيمان از گذشته تاريک خود شده ايم خدايا ديگر نمي خواهم به گمراهي باز گردم ديگر خواهان گمراهي و جهالت و ظلالت نيستم نمي خواهم اين حالت پشيماني و ندامت در من از بين برود اما خدايا خودت ؟؟؟ که دستم را گرفته و تا اينجا رسانده و نگه داشته اند لکن اگر نباشند اگر رفت و مرا از دست آنها جدا سازي ديگر مددي نباشد که راه نيل به قرب ترا به من مي نماياند چگونه بسويت بيايم در اين راه طولاني و پر پيچ و خم که جابجاي آن و ؟؟؟ شيطان و نامردان بين راه پهن و گسترده نشده است چگونه بدون دستگيري مردان ترا بيايم خدايا حرف من اين است مرا تنها مگذار قبل از رفتن و عروج مردانت مرا نيز بپذير مرا ببخش مولا دستم را بگير مرا بپذير و قبول فرما خدايا چند ساعتي بيشتر به پرواز خالصانت نمانده خدا آنها ديگر نزديک شده اند مهيا و آماده ؟؟؟ خدايا بهقرب و نزديکي آنها قسمت مي دهم فاصله مرا نيز از بين ببر خدايا به خلوص آنها قسمت مي دهم وجودم را خالص و خالي از ناپاکي ها و ناخالصي ها گردان خدايا وجودم را فرا گير به آتش عشق معشوقانت قلبم را بسوزان وجودم را خاکستر کن. خدايا،خدايا مولا جان آقا جان زنجيرهاي بردگي را که شيطان بر گردنم انداخته بگسلان و از بين ببر و مرا با انداختن در قيد و بند طاعت آزاد رها گردان خدايا شعله اي سوزان از آتش عشقت را به من بنما تا مرا فرا گيرد و بسوزد خدايا اشعه اي از نور وجودت را بر من بتابان تا قلب و چشمانم را روشن سازد و ترا در يابم مولا جان در رگ و پوست و خونم عشق و؟؟؟ را نفوذ ده تا به معرفتت نائل آيم و ترا درک کنم خدايا همراه با جراحت جسمم روحم را آزاد گردان نه نه! جراحت کم است خدايا خدايا مولا جان جسمم را چون آقا و مولايم خميني تکه پاره وله کن و خونم را که معجوني از عشق ومعرفت و سوز و گداز و عريان و ؟؟؟ خود ساخته اي بر آن جاري سازد و آن را گلگون کن و با؟؟؟ سرخ گونه خونم که با لطف و احسانت گلبول هاي آن ذکر يا رب يا رب را سر مي دهند زشتي ها و سياهي هاي گذشته تاريکم را از جسمم شستشو بده و روحم را سبک بال همراه با خالصان و مقربان درگاهت بسوي خودت ببر و اي دوستان از شما مي خواهم که اگر خداوند بر من منت نهاد و بخشيد و از خطاهاي گذشته ام چشم پوشيد و شفاعت و دعاي خير دوستانم در حقم اجابت شد و خداوند قبولم کرد که با آنها به پرواز در آيم مرا بدون غسل و کفن دفن نمائيد زيرا در صورتي که خدايم بپذيرد و بگذرد و مرا در زمره شهدا قرار دهد قانون کلي در مورد شهدا اين است که پاکي و طهارت و قداستي که خداوند به روحش عنايت و عطا مي کند خون و جسم و البسه اش را نيز تحت تاثير قرار مي دهد و آنها را پاکتر از هر پاکي مي گرداند و من به ؟؟؟ خواهانم . اولاً اين که مي خواهم با همان طهارت و پاکي که خداوند به من عطا نموده و با خونم شستشويم داده او را ملاقات کنم ديگر اين که مي خواهم خاطره مظلوميت آقا و مولايم حسين در ذهن آنها که جريان ؟؟؟ را مي بينند يا مي شنوند زنده کنم چرا که حرکت ما استمرار قيام عاشورا و هدف ما همان هدف کربلائيان مي باشد که اين خود يکي از راه هاي اثبات حقانيت ؟؟؟ و مقصد و خواستمان است و دليلي است روشن براي آنها که مسئله ؟؟؟ برايشان مسئله غير قابل هضم و ؟؟؟ است که در يابند اگر که شهادت حسين حق است و بر آن زاري مي کنند شهادت ما نيز همان است و نبايد از آنچه براي حسين ؟؟؟ شدند براي ما زاري و بيتابي نکنند.در اينجا از شما پدر و مادر عزيزم مي خواهم که مرا حلال کنيد و ببخشيد و بدانيد که عمر هر چقدر باشد مي گذرد و اين بهشت يا جهنم است که جاوداني است و انشاءالله شما در نزد خدا و پيامبر و فاطمه زهرا رو سفيد هستيد هر چند تحمل داغ جوان مشکل است بويژه براي شما ولي در اين حال به فکر مظلوميت اهلبيت در فضيلت هاي کربلا و قبل و بعد آن باشيد هر وقت خواستيد گريه و ؟؟؟ کنيد به ياد امام حسين و ام ابيها و ؟؟؟ علي اکبر باشيد تا خداوندبه شما اجر نيز عنايت کند خواهرانم وقت تنگ است و مجال سخن نيست ولي همين را مي گويم که زينب را شناخته و زينب وار پيام رسان خونم باشيد اقوام و خويشان و دوستانم مرا حلال کنيد و ببخشيد و شما امت عزيز و ؟؟؟ حرف و درد دل زياد است ولي نه موقعيت را نه وقت ياراي نوشتن نيست ولي شما را به خدا از شما بعنوان جزئي کوچک و ناچيز از جامعه مي خواهم که امام را تنها نگذاريد اوامرش را مو به مو اجرا کنيد و حامي او باشيد نگذاريد نامرداني که علي را مظلومانه 25 سال خانه نشين کردند که اگر به نهج البلاغه مراجعه کنيد سختر و تنگناي اين دوران را مي يابيد و اگر چشم بصيرت داشته باشيد از مظلوميت علي و نامرداني آن نشينان و منافقان دوست نما جانتان به لب مي آيد اماممان را چون علي خانه نشين و اطرافيان و اصحاب خالص و مخلص او را که همانا جوانان متعهد و مخلص حزب الهي در خط رهبر ؟؟؟ در تنگنا و سختي قرار دهند و با غضب ؟؟؟ حساس حق آنها را مظلومانه از آنها بگيرد شما را به خدا مردم چشمتان را باز کنيد دوست و دشمن اسلام و رهبر عزيزمان را از هم بازشناسيد آنها که چون شمع آب مي شوند ولي ديگران ثمره آن را مي ؟؟؟ آنها آن نامردان خيلي؟؟؟ چرا که به گفته شهيد مظلوم بهشتي اين عزيزان حزب الهي نتيجه خدمتند نه تشنه ؟؟؟ و هدفشان از اشغال ؟؟؟ خدمت و بگردش در آوردن چرخ عظيم انقلاب ؟؟؟ و اين سبب خطرتان شود بردن و نفع طلبي و ارضاع شهوات و... اما مردم قضاوت با خودتان است انتخاب راه با خودتان است اگر بخواهيد مي توانيد درست عمل کرده حق را به مستحق دهيد از حق دفاع کنيد و دل امام عزيز و امام زمان را از خود راضي کنيد يا مي توانيد چونان مردمان فرمان علي رفتار کنيد که سرگذشت بدبختي آنها را خوانده و شنيده ايد اميدوارم خدا شما را در راه انتخاب صحيح راه کمک کند در ضمن چون موقع رفتن زياد در شهر تامل نکردم لذا از مزدوران و دوستانم مي خواهم چنان چه حق بگردن من دارند به برادرم علي اصغر سرافراز و در صورت دسترسي نداشتم به ايشان به دائي ام مهدي مراجعه نمايند.