به نام خداوند بخشنده و مهربان
تقريبا پائيز 1333 بود که آهنگ ريزش برگ درختان به گوش مي رسيد در خانواده اي ساده فرزندي به دنيا مي آيد که پدر و مادرش نام او را جعفر براي چهارمين فرزندش انتخاب مي کنند او در کوچه پس کوچه هاي محله همراه با بازي هاي کودکانه در زير سايه پر مهر و محبت پدر و مادر روزگار را پشت سر مي گذراد. او در خانواده اي متدين و مذهبي زندگي مي کرد و فردي راستگو و با صداقت بود که همه اين صفاتش را از پدرش آموخته بود . وقتي که پدرش را از دست داد هجده ساله بود .پس براي تامين مخارج خانواده و زندگي با برادر بزرگترش مشغول کار و فعاليت شد .شهيد به مدرسه نرفته بود فقط دو کلاس مکتب رفته بود و هوش و استعداد شکوفا و فوق العاده خوبي داشت . قبل از انقلاب يکي از مخالفان رژيم بود و در تظاهرات شرکت مي نمود در سن 22 سالگي ازدواج کرد و براي گذراندن زندگي در شهرهاي اطراف مشغول به کار گرديد .هميشه دوست داشت امامش را ملاقات کند اما اطاعت امرش را بر خود واجب تر مي ديد پس در سال 1365 کوله بار سفرش را به سمت جبهه بست .کودک خود را خداحافظي گفت و سراسيمه رفت تابوي خاک غم خورده با خون شهدا را استشمام کند و بتواند حافظ آن تربت پاک تا آخرين نفسش باشد .پدر بود اما حفظ زندگيش را با دفاع از ميهن معنا مي کرد .کربلاي 5 باز دوباره عاشورا را بازسازي مي کرد .عاشورايي را که رهبرش پيروي فرزانه بود و عکسش زينت سينه هر مرد مي داني . باز بوي خون ، تقدس خاک شلمچه را بيشتر مي کرد و شهدا يکي پس از ديگري چون نسيم ملايم بر روي تپه هاي ني پيچيدند و به سمت کربلا مي رفتند او نيز در بين اين نسيم واهي حرم مولايش شد تا شهادتش را به مولايش حسين عليه السلام هديه دهد.والسلام