کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
12:38
احمد عابدی

احمد عابدی

فرزند امیر

تاریخ تولد
1346/05/04
تاریخ شهادت
1366/02/08
محل شهادت
بانه
محل تولد
فارس - داراب - ده خیر علیا
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
رزمنده
نحوه شهادت
ترکش
نوع خدمت
بسیج
عضویت
بسیجی
بسم الله الرحمن الرحيم
شهيد دکتر احمد عابدي در سال 1346 در روستاي ده خيز از توابع شهرستان داراب در يک خانواده متوسط و متدين ديده به جهان گشود ولي فرزند سوم خانواده بود . از همان کودکي بسيار زرنگ و باهوش بود و بسيار کنجکاو بود و در مورد مسايل مختلف کنجکاوي ميکرد درسال 1352 وارد مدرسه ابتدايي شد و دوران تحصيل خود را آغاز کرد و از دوران مدرسه بسيار شاگرد زرنگ و کوشايي بود . از همان دوران در بازيهاي مدرسه اي و بين دوتانش هميشه نقش پزشک را بازي ميکرد دوست داشت پزشک شود . در مورد امور مربوطه به مدرسه پشتکار داشت و ازخود خلاقيت نشان ميداد . پدر شهيد در همين رابطه ميگويد . او نسبت به مدرسه و درس بسيار حساس بود و زود به مدرسه ميرفت قبل از تمام شاگردان حتي ماه هاي زمستان و بهاران او زودتر از همه ميرفت يکبار که مريض شده بود و او در بيمارستان شيراز بستري کرده بودند بسيار نگران درسش بود و ميگفت کاش زودتر مرخص شوم چون ميترسم ازدرسم عقب بيفتم و تجديد شوم . شهيد احمد عابدي بسيار با محبت بود وهميشه با ديگران با احترام برخورد ميکرد . زودتر از ديگران سلام ميکرد و نسبت به همسن و سالهاي خودش از هوش بالاتري برخودار بود مسايل را زود درک ميکرد . احمد از کلاس پنجم دبستان ديگر هميشه نماز را در مسجد ميخواند او از کلاس اول تا پنجم در روستاي ده خيز درس خواند و براي کلاس اول راهنمايي در امتحان ورودي مدرسه دبيرستان دانشگاه توحيد در شيراز شرکت کرد و پذيرفته شد و از کلاس اول راهنمايي به اين مدرسه شبانه روزي آمد . وي در زمان جريانات انقلاب و پيروزي انقلاب در سال 57 کلاس پنجم ابتدايي را مي گذراند و هنوز براي شرکت در فعاليتهاي انقلابي سن کمي داشت . وقتي هم که وارد مدرسه راهنمايي شد انقلاب پيروزه شده بود و جريانات سياسي او از انقلاب بوجد آمد . ازاول تا سوم راهنمايي با معدل خوب پذيرفته شد و در سال اول دبيرستان بود که حال وهواي جبهه او را گرفت . از شيراز به روستاي خود بازگشت تا براي رفته به جبهه رضايت پدر خود را جلب کند . و هربار اجازه گرفت و پدر نيز او را بدرقه کرد و دعاي خيرش را نثار راه فرزندش نمود . او به جبهه رفت و هربار که به مرخصي ميامد اشتياق بيشتري براي رفتن به جبهه پيدا ميکرد تا اينکه در سال 1364 موفق به اخذ ديپلم از دبيرستان دانشگاه توحيد شيراز گرديد . و همانسال در کنکور دانشگاه امتحان داد و در رشته پزشکي دانشگاه شيراز پذيرفته شد . بعد از پذيرفته شدنش در دانشگاه و رشته مورد علاقه اش شروع به درسه خواندن کرد . مدتي که در محيط دانشگاه سپري مي شد درباره حال و هواي جبهه او را به خود فرا خواند و دوباره عازم جبهه شد و رمجروح شد. وقتي که اطرافيان به او ميگفتند تو در آينده دکتر ميشوي و ميتواني به مردم و همنوعانت کمک کني پس ديگر به جبهه نرو در جواب ميگفت ترجيح ميدهم در دانشگاه جبهه دکترا بگيرم .و اگر شما هويزه و شلمچه را ببينيد و رزمنده ها را در موقع عمليات ببيندي ديگر نمي توانيد از جبهه جدا شويد و دل بکنيد و وظيفه هست که همه ما به جبهه برويم . هر وقت که از جبهه به مرخصي ميامد به روستاهاي اطراف ميرفت و براي جبهه کمک جمع آوري ميکرد . شهيد 5 بار به جبهه رفت و دو سال در دانشگاه درس خواند . در طول مدتي که در دانشگاه درس مي خواند تمام مدت در جبهه بود و فقط براي امتحانات آخر ترم به دانشگاه ميامد و امتحان ميداد . يکبار در يکي از عملياتها به شدت مجروح شده بود و به بيمارستان در مشهد منتقل شده بود و بستري شده بود پس از بهبودي نسبي که حاصل کرده بود خواسته بود او را به زيارت حرم مطهر امام رضا ببرند . او را برده بودند و او براي شهادت خودش دعا کرده بود و شهادتش را از خداوند در حرم مطهر طلب کرده بود . قبل از آخرين مرتبه که ميخواست به جبهه برود صله ارحام بجاآوردند و از دوستان و آشنايان حلاليت طلبيده بود و با آنها خداحافظي کرده بود و گفته بود اينبار زمانيکه به جبهه بروم ميدانم شهيد خواهم شد . پدر شهيد ميگويد وقتي که براي آخرين بار ميرفت روحيه ديگري داشت . مي خنديد و مي گفت ميدانم شهيد مي شوم و رفت و ديگر برنگشت و به درجه شهادت رسيد و 10 روز قبل از شهادت او در خواب ديدم که عروسي ام است و درست 10 روز بعد خبر شهادت او را برايم آوردند .شهيد در اوايل سال 66 جاي ديگري مجروح شد و به مرخصي آمد هر چه به او گفتم به جبهه نرو قبول نکرد وبا وجود اينکه هنوز کاملا خوب نشده بود به جبهه رفت و اين آخرين باري بود که به جبهه ميرفت . دو سال از ايام تحصيلش را پشت سر گذاشته بود که در سال 8/2/66 در شهر بانه به درجه رفيع شهادت نايل آمده شهيد شد و به ديدار دوست شتافت . يادش گرامي باد
بسمه تعالى. وصيتنامه شهيد احمد عابدى فرزند امير شهرستان داراب محل اقامت دشت عباس. بنام الله پاسدار حرمت خون شهيدان. من المومنين رجال صدقوا عاهدوالله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظرو ما بدلوا تبديلا. از مومنين بزرگ مردانى هستند كه به عهد و پيمانى كه با خدا بستند كاملا وفا كردند پس برخى بر آن عهد ايستادگى كردند (تا شهيد شدند) پس برخى به انتظار (فيض شهادت) مقاومت كرده و هيچ عهد خود را تغيير ندادند. با درود فراوان به امام امت و امت امام و با سلام بيكران به شهداى راه حق در طول تاريخ بشريت به خصوص شهداى مظلوم كربلاى حسين (ع) و كربلاهاى خونين و مكرر ايران و با آرزوى پيروزى براى تمام رزمندگان حق جوى اسلام در تمامى سنگرهاى خون رنگ نبرد. اين جانب احمد عابدى در اين لحظات واپسين بر حسب وظيفه و تكليف شرعى چند كلمه اى را به عنوان وصيت نامه مى نويسم. در اين شرايط كه نداى هل من ناصر ينصرنى امام حسين (ع) از صحراى كربلا ياور مى طلبد و نداى وارثش خمينى كبير از جماران بلند است و در اين زمانه كه دشمن قصد سركوبى انقلابمان را دارد و اسلام بزرگ در خطر قرار گرفته است. تكليفمان چيست؟ وظيفه را چه مى دانيم؟ آرى بايد از جان و مال مايه گذاشت و اين نداها را جواب گفت بايد كه با دشمن به مبارزه پرداخت و از اسلام و انقلاب دفاع كرد. بايد فداكارى كرد تا اسلام سربلند شود. بايد كه به كربلا برسيم و از آنجا راه قدس را در پيش گيريم تا دنيا به نيروى اسلام پى ببرد تا صفحات تاريخ ايثارمان را ثبت كند و به آيندگان نشان دهد بايد از خون ريخته شده مان لاله برويد تا سندى محكم باشد بر مظلوميت ملتمان تا دليلى قاطع باشد بر بى گناهيمان و ايثارمان. قرنهاست كه درخت پربار اسلام از خون آبيارى مى شود كشتى اسلام در درياى خون عاشقان خدا همچون ياسر و مقداد و حسين (ع) و ... تا برسد به كربلاهاى ايران و شهداى مظلومش مثل نوابى و احمدى پور و عارف و دهراب پور و اسدى به پيش مى تازد و تمام موانع را از بين مى برد و دشمنان را از پاى مى اندازد. چه خوب است كه خون ما هم قطره اى باشد از اين درياى بى كران پرخروش. چه خوب است خونمان بر زمين بريزد و جويهاى خون جارى شود و درخت اسلام را سيراب كند تا همچنان به رشد و شكوفايى خود ادامه دهد. باشد كه نيرو تركشهاى كافران و دشمنان اسلام و انقلاب بدنمان را پاره پاره كند. باشد تا قيامت چون سرمان بر زمين افتد و در آتش كينه مزدوران بسوزد تا پيروزى اسلام را بيمه كند و پرچم اسلام را بر بام جهان برافروزد. آرى باشد تا تير دشمنان بر سر و رويمان ببارد و موشكها بر شهرهايمان فرود بيايد تا دين محمد برپا بماند كه سرورمان حسين (ع) مى فرمايد. (ان كان دين محمد (ص) لم يستقم الا بقتل فيا سيوف خذيتى) اگر دين محمد (ص) پابرجا نمى ماند جز با كشته شدن من پس اى شمشيرها مرا دربرگيريد و اينك من نيز به عنوان يك مسلمان وظيفه خود ديده ام كه نداى امام حسين (ع) و روح خدا را پاسخ گفته و راهى جبهه ها شوم. درحاليكه به يگانگى خدا و رسالت محمد ابن عبدالله (ص) و ولايت على (ع) و يازده فرزندش اعتقاد راسخ داشته و ولايت فقيه در زمان خود كه ضامن بناى اسلام است قبول دارم و به حقانيت جمهورى اسلامى و روحانيت اصيل و مبارز و در خط امام معتقدم خط سرخ شهداء را انتخاب كرده و در پشت سر روح خدا راهى وادى نور شده تا ظلمتها از خود و دنيا بزدايم و انشاءالله پرچم پرافتخار اسلام را در تمام جهان به اهتزاز درآوريم. در اين دقايق اين وجود كه قلبى غمگين و آشفته از فراق دوست را در خود دارد آتش گرفته است و لقاى معبود را مى طلبد بار خدا راضى به رضايت هستم اگر صلاح ديدى و من را لايق يافتى آن طورى كه فرداى قيامت در برابر امام حسين (ع) شرمسار نباشم من را به قافله شهدا برسان. پروردگارا از تو مى خواهم كه از لطف و كرمت مرا قبول فرمايى كه ديگر ماندن در اين دنيا برايم سخت مى نمايد و پرنده روح در اين قفس تنگ دنيا جا ندارد و خيال پرواز در كوى دوست را در سر مى پروراند آمين. و در آخر چند سفارش كوچك دارم كه اميدوارم به آنها عمل شود: 1- پدرو مادرعزيز كه با رنجهاى بسيار بزرگم كردى تا روشنى چشم شما و عصاى دستتان در پيرى باشم بدانيد كه با شهيد شدن من ضرر نكرده ايد بلكه سود برده ايد و فرداى قيامت در برابر فاطمه زهرا (س) و زينب كبرى (س) روسفيد خواهيد بود. حقوقى را كه بر گردنم دارى حلال كنيد و در مرگ من بى صبرى نكنيد تا دشمن خوشحال شود. 2- برادر عزيزم تو هم درس بخوان و در خط حزب الله حركت كن تا در فرداى اين جامعه بتوانى به كشور خود خدمت كنى. خواهران عزيز شما هم حجاب خود را رعايت كنيد و در مرگ من بى صبرى و گريه نكنيد. 3- از دوستان و رفقاى عزيزم مى خواهم كه خانواده ام و مخصوصا پدر پيرم را فراموش نكنيد و در كارهايش به وى كمك كنيد و جاى خالى من را برايش پر كنيد. 4- از خانواده ام مى خواهم يك ماه روزه چند ماه هم نماز قضا برايم اجير بگيريد. 5- اگر در خط مقدم به شهادت رسيدم مرا بدون غسل و كفن به خاك بسپاريد تا هم به دستور اسلام عمل كنيد و هم گنهكار فرداى قيامت در برابر خدا سندى داشته باشم شايد كه از سر تقصيراتم بگذرد. 6- از مردم ده خير مى پرسم دنياپرستى تا چه حد؟ به خود آييد و راه شهداء و خط حزب الله را انتخاب كنيد كه والله فرداى قيامت جوابى نخواهيد داشت. 7- از تمام مردم كسانى كه به هر نحوى با من رابطه دوستى داشته اند به خصوص قوم و خويشان و دوستان مى خواهم كه حلالم كنند تا خداى مرا بپذيرد و برايم دعا كنيد. خدايا به بدن سوراخ شده شهدا و به تن ناقص معلولين و به اسيران شكنجه شده در دست دشمن قسمت مى دهم كه ما را از شر نفسمان نگهدار و ياريمان كن. خط سرح شهدا را %
عابدى احمد 1490666
بسمه تعالى. وصيتنامه شهيد احمد عابدى فرزند امير شهرستان داراب محل اقامت دشت عباس. بنام الله پاسدار حرمت خون شهيدان. من المومنين رجال صدقوا عاهدوالله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظرو ما بدلوا تبديلا. از مومنين بزرگ مردانى هستند كه به عهد و پيمانى كه با خدا بستند كاملا وفا كردند پس برخى بر آن عهد ايستادگى كردند (تا شهيد شدند) پس برخى به انتظار (فيض شهادت) مقاومت كرده و هيچ عهد خود را تغيير ندادند. با درود فراوان به امام امت و امت امام و با سلام بيكران به شهداى راه حق در طول تاريخ بشريت به خصوص شهداى مظلوم كربلاى حسين (ع) و كربلاهاى خونين و مكرر ايران و با آرزوى پيروزى براى تمام رزمندگان حق جوى اسلام در تمامى سنگرهاى خون رنگ نبرد. اين جانب احمد عابدى در اين لحظات واپسين بر حسب وظيفه و تكليف شرعى چند كلمه اى را به عنوان وصيت نامه مى نويسم. در اين شرايط كه نداى هل من ناصر ينصرنى امام حسين (ع) از صحراى كربلا ياور مى طلبد و نداى وارثش خمينى كبير از جماران بلند است و در اين زمانه كه دشمن قصد سركوبى انقلابمان را دارد و اسلام بزرگ در خطر قرار گرفته است. تكليفمان چيست؟ وظيفه را چه مى دانيم؟ آرى بايد از جان و مال مايه گذاشت و اين نداها را جواب گفت بايد كه با دشمن به مبارزه پرداخت و از اسلام و انقلاب دفاع كرد. بايد فداكارى كرد تا اسلام سربلند شود. بايد كه به كربلا برسيم و از آنجا راه قدس را در پيش گيريم تا دنيا به نيروى اسلام پى ببرد تا صفحات تاريخ ايثارمان را ثبت كند و به آيندگان نشان دهد بايد از خون ريخته شده مان لاله برويد تا سندى محكم باشد بر مظلوميت ملتمان تا دليلى قاطع باشد بر بى گناهيمان و ايثارمان. قرنهاست كه درخت پربار اسلام از خون آبيارى مى شود كشتى اسلام در درياى خون عاشقان خدا همچون ياسر و مقداد و حسين (ع) و ... تا برسد به كربلاهاى ايران و شهداى مظلومش مثل نوابى و احمدى پور و عارف و دهراب پور و اسدى به پيش مى تازد و تمام موانع را از بين مى برد و دشمنان را از پاى مى اندازد. چه خوب است كه خون ما هم قطره اى باشد از اين درياى بى كران پرخروش. چه خوب است خونمان بر زمين بريزد و جويهاى خون جارى شود و درخت اسلام را سيراب كند تا همچنان به رشد و شكوفايى خود ادامه دهد. باشد كه نيرو تركشهاى كافران و دشمنان اسلام و انقلاب بدنمان را پاره پاره كند. باشد تا قيامت چون سرمان بر زمين افتد و در آتش كينه مزدوران بسوزد تا پيروزى اسلام را بيمه كند و پرچم اسلام را بر بام جهان برافروزد. آرى باشد تا تير دشمنان بر سر و رويمان ببارد و موشكها بر شهرهايمان فرود بيايد تا دين محمد برپا بماند كه سرورمان حسين (ع) مى فرمايد. (ان كان دين محمد (ص) لم يستقم الا بقتل فيا سيوف خذيتى) اگر دين محمد (ص) پابرجا نمى ماند جز با كشته شدن من پس اى شمشيرها مرا دربرگيريد و اينك من نيز به عنوان يك مسلمان وظيفه خود ديده ام كه نداى امام حسين (ع) و روح خدا را پاسخ گفته و راهى جبهه ها شوم. درحاليكه به يگانگى خدا و رسالت محمد ابن عبدالله (ص) و ولايت على (ع) و يازده فرزندش اعتقاد راسخ داشته و ولايت فقيه در زمان خود كه ضامن بناى اسلام است قبول دارم و به حقانيت جمهورى اسلامى و روحانيت اصيل و مبارز و در خط امام معتقدم خط سرخ شهداء را انتخاب كرده و در پشت سر روح خدا راهى وادى نور شده تا ظلمتها از خود و دنيا بزدايم و انشاءالله پرچم پرافتخار اسلام را در تمام جهان به اهتزاز درآوريم. در اين دقايق اين وجود كه قلبى غمگين و آشفته از فراق دوست را در خود دارد آتش گرفته است و لقاى معبود را مى طلبد بار خدا راضى به رضايت هستم اگر صلاح ديدى و من را لايق يافتى آن طورى كه فرداى قيامت در برابر امام حسين (ع) شرمسار نباشم من را به قافله شهدا برسان. پروردگارا از تو مى خواهم كه از لطف و كرمت مرا قبول فرمايى كه ديگر ماندن در اين دنيا برايم سخت مى نمايد و پرنده روح در اين قفس تنگ دنيا جا ندارد و خيال پرواز در كوى دوست را در سر مى پروراند آمين. و در آخر چند سفارش كوچك دارم كه اميدوارم به آنها عمل شود: 1- پدرو مادرعزيز كه با رنجهاى بسيار بزرگم كردى تا روشنى چشم شما و عصاى دستتان در پيرى باشم بدانيد كه با شهيد شدن من ضرر نكرده ايد بلكه سود برده ايد و فرداى قيامت در برابر فاطمه زهرا (س) و زينب كبرى (س) روسفيد خواهيد بود. حقوقى را كه بر گردنم دارى حلال كنيد و در مرگ من بى صبرى نكنيد تا دشمن خوشحال شود. 2- برادر عزيزم تو هم درس بخوان و در خط حزب الله حركت كن تا در فرداى اين جامعه بتوانى به كشور خود خدمت كنى. خواهران عزيز شما هم حجاب خود را رعايت كنيد و در مرگ من بى صبرى و گريه نكنيد. 3- از دوستان و رفقاى عزيزم مى خواهم كه خانواده ام و مخصوصا پدر پيرم را فراموش نكنيد و در كارهايش به وى كمك كنيد و جاى خالى من را برايش پر كنيد. 4- از خانواده ام مى خواهم يك ماه روزه چند ماه هم نماز قضا برايم اجير بگيريد. 5- اگر در خط مقدم به شهادت رسيدم مرا بدون غسل و كفن به خاك بسپاريد تا هم به دستور اسلام عمل كنيد و هم گنهكار فرداى قيامت در برابر خدا سندى داشته باشم شايد كه از سر تقصيراتم بگذرد. 6- از مردم ده خير مى پرسم دنياپرستى تا چه حد؟ به خود آييد و راه شهداء و خط حزب الله را انتخاب كنيد كه والله فرداى قيامت جوابى نخواهيد داشت. 7- از تمام مردم كسانى كه به هر نحوى با من رابطه دوستى داشته اند به خصوص قوم و خويشان و دوستان مى خواهم كه حلالم كنند تا خداى مرا بپذيرد و برايم دعا كنيد. خدايا به بدن سوراخ شده شهدا و به تن ناقص معلولين و به اسيران شكنجه شده در دست دشمن قسمت مى دهم كه ما را از شر نفسمان نگهدار و ياريمان كن. خط سرح شهدا را عنايتمان بفرما.%
عابدى احمد 1490666
بسمه تعالى. وصيتنامه شهيد احمد عابدى فرزند امير شهرستان داراب محل اقامت دشت عباس. بنام الله پاسدار حرمت خون شهيدان. من المومنين رجال صدقوا عاهدوالله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظرو ما بدلوا تبديلا. از مومنين بزرگ مردانى هستند كه به عهد و پيمانى كه با خدا بستند كاملا وفا كردند پس برخى بر آن عهد ايستادگى كردند (تا شهيد شدند) پس برخى به انتظار (فيض شهادت) مقاومت كرده و هيچ عهد خود را تغيير ندادند. با درود فراوان به امام امت و امت امام و با سلام بيكران به شهداى راه حق در طول تاريخ بشريت به خصوص شهداى مظلوم كربلاى حسين (ع) و كربلاهاى خونين و مكرر ايران و با آرزوى پيروزى براى تمام رزمندگان حق جوى اسلام در تمامى سنگرهاى خون رنگ نبرد. اين جانب احمد عابدى در اين لحظات واپسين بر حسب وظيفه و تكليف شرعى چند كلمه اى را به عنوان وصيت نامه مى نويسم. در اين شرايط كه نداى هل من ناصر ينصرنى امام حسين (ع) از صحراى كربلا ياور مى طلبد و نداى وارثش خمينى كبير از جماران بلند است و در اين زمانه كه دشمن قصد سركوبى انقلابمان را دارد و اسلام بزرگ در خطر قرار گرفته است. تكليفمان چيست؟ وظيفه را چه مى دانيم؟ آرى بايد از جان و مال مايه گذاشت و اين نداها را جواب گفت بايد كه با دشمن به مبارزه پرداخت و از اسلام و انقلاب دفاع كرد. بايد فداكارى كرد تا اسلام سربلند شود. بايد كه به كربلا برسيم و از آنجا راه قدس را در پيش گيريم تا دنيا به نيروى اسلام پى ببرد تا صفحات تاريخ ايثارمان را ثبت كند و به آيندگان نشان دهد بايد از خون ريخته شده مان لاله برويد تا سندى محكم باشد بر مظلوميت ملتمان تا دليلى قاطع باشد بر بى گناهيمان و ايثارمان. قرنهاست كه درخت پربار اسلام از خون آبيارى مى شود كشتى اسلام در درياى خون عاشقان خدا همچون ياسر و مقداد و حسين (ع) و ... تا برسد به كربلاهاى ايران و شهداى مظلومش مثل نوابى و احمدى پور و عارف و دهراب پور و اسدى به پيش مى تازد و تمام موانع را از بين مى برد و دشمنان را از پاى مى اندازد. چه خوب است كه خون ما هم قطره اى باشد از اين درياى بى كران پرخروش. چه خوب است خونمان بر زمين بريزد و جويهاى خون جارى شود و درخت اسلام را سيراب كند تا همچنان به رشد و شكوفايى خود ادامه دهد. باشد كه نيرو تركشهاى كافران و دشمنان اسلام و انقلاب بدنمان را پاره پاره كند. باشد تا قيامت چون سرمان بر زمين افتد و در آتش كينه مزدوران بسوزد تا پيروزى اسلام را بيمه كند و پرچم اسلام را بر بام جهان برافروزد. آرى باشد تا تير دشمنان بر سر و رويمان ببارد و موشكها بر شهرهايمان فرود بيايد تا دين محمد برپا بماند كه سرورمان حسين (ع) مى فرمايد. (ان كان دين محمد (ص) لم يستقم الا بقتل فيا سيوف خذيتى) اگر دين محمد (ص) پابرجا نمى ماند جز با كشته شدن من پس اى شمشيرها مرا دربرگيريد و اينك من نيز به عنوان يك مسلمان وظيفه خود ديده ام كه نداى امام حسين (ع) و روح خدا را پاسخ گفته و راهى جبهه ها شوم. درحاليكه به يگانگى خدا و رسالت محمد ابن عبدالله (ص) و ولايت على (ع) و يازده فرزندش اعتقاد راسخ داشته و ولايت فقيه در زمان خود كه ضامن بناى اسلام است قبول دارم و به حقانيت جمهورى اسلامى و روحانيت اصيل و مبارز و در خط امام معتقدم خط سرخ شهداء را انتخاب كرده و در پشت سر روح خدا راهى وادى نور شده تا ظلمتها از خود و دنيا بزدايم و انشاءالله پرچم پرافتخار اسلام را در تمام جهان به اهتزاز درآوريم. در اين دقايق اين وجود كه قلبى غمگين و آشفته از فراق دوست را در خود دارد آتش گرفته است و لقاى معبود را مى طلبد بار خدا راضى به رضايت هستم اگر صلاح ديدى و من را لايق يافتى آن طورى كه فرداى قيامت در برابر امام حسين (ع) شرمسار نباشم من را به قافله شهدا برسان. پروردگارا از تو مى خواهم كه از لطف و كرمت مرا قبول فرمايى كه ديگر ماندن در اين دنيا برايم سخت مى نمايد و پرنده روح در اين قفس تنگ دنيا جا ندارد و خيال پرواز در كوى دوست را در سر مى پروراند آمين. و در آخر چند سفارش كوچك دارم كه اميدوارم به آنها عمل شود: 1- پدرو مادرعزيز كه با رنجهاى بسيار بزرگم كردى تا روشنى چشم شما و عصاى دستتان در پيرى باشم بدانيد كه با شهيد شدن من ضرر نكرده ايد بلكه سود برده ايد و فرداى قيامت در برابر فاطمه زهرا (س) و زينب كبرى (س) روسفيد خواهيد بود. حقوقى را كه بر گردنم دارى حلال كنيد و در مرگ من بى صبرى نكنيد تا دشمن خوشحال شود. 2- برادر عزيزم تو هم درس بخوان و در خط حزب الله حركت كن تا در فرداى اين جامعه بتوانى به كشور خود خدمت كنى. خواهران عزيز شما هم حجاب خود را رعايت كنيد و در مرگ من بى صبرى و گريه نكنيد. 3- از دوستان و رفقاى عزيزم مى خواهم كه خانواده ام و مخصوصا پدر پيرم را فراموش نكنيد و در كارهايش به وى كمك كنيد و جاى خالى من را برايش پر كنيد. 4- از خانواده ام مى خواهم يك ماه روزه چند ماه هم نماز قضا برايم اجير بگيريد. 5- اگر در خط مقدم به شهادت رسيدم مرا بدون غسل و كفن به خاك بسپاريد تا هم به دستور اسلام عمل كنيد و هم گنهكار فرداى قيامت در برابر خدا سندى داشته باشم شايد كه از سر تقصيراتم بگذرد. 6- از مردم ده خير مى پرسم دنياپرستى تا چه حد؟ به خود آييد و راه شهداء و خط حزب الله را انتخاب كنيد كه والله فرداى قيامت جوابى نخواهيد داشت. 7- از تمام مردم كسانى كه به هر نحوى با من رابطه دوستى داشته اند به خصوص قوم و خويشان و دوستان مى خواهم كه حلالم كنند تا خداى مرا بپذيرد و برايم دعا كنيد. خدايا به بدن سوراخ شده شهدا و به تن ناقص معلولين و به اسيران شكنجه شده در دست دشمن قسمت مى دهم كه ما را از شر نفسمان نگهدار و ياريمان كن. خط سرح شهدا را عنايتمان بفرما.%
عابدى احمد 1490666
بسمه تعالى. وصيتنامه شهيد احمد عابدى فرزند امير شهرستان داراب محل اقامت دشت عباس. بنام الله پاسدار حرمت خون شهيدان. من المومنين رجال صدقوا عاهدوالله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظرو ما بدلوا تبديلا. از مومنين بزرگ مردانى هستند كه به عهد و پيمانى كه با خدا بستند كاملا وفا كردند پس برخى بر آن عهد ايستادگى كردند (تا شهيد شدند) پس برخى به انتظار (فيض شهادت) مقاومت كرده و هيچ عهد خود را تغيير ندادند. با درود فراوان به امام امت و امت امام و با سلام بيكران به شهداى راه حق در طول تاريخ بشريت به خصوص شهداى مظلوم كربلاى حسين (ع) و كربلاهاى خونين و مكرر ايران و با آرزوى پيروزى براى تمام رزمندگان حق جوى اسلام در تمامى سنگرهاى خون رنگ نبرد. اين جانب احمد عابدى در اين لحظات واپسين بر حسب وظيفه و تكليف شرعى چند كلمه اى را به عنوان وصيت نامه مى نويسم. در اين شرايط كه نداى هل من ناصر ينصرنى امام حسين (ع) از صحراى كربلا ياور مى طلبد و نداى وارثش خمينى كبير از جماران بلند است و در اين زمانه كه دشمن قصد سركوبى انقلابمان را دارد و اسلام بزرگ در خطر قرار گرفته است. تكليفمان چيست؟ وظيفه را چه مى دانيم؟ آرى بايد از جان و مال مايه گذاشت و اين نداها را جواب گفت بايد كه با دشمن به مبارزه پرداخت و از اسلام و انقلاب دفاع كرد. بايد فداكارى كرد تا اسلام سربلند شود. بايد كه به كربلا برسيم و از آنجا راه قدس را در پيش گيريم تا دنيا به نيروى اسلام پى ببرد تا صفحات تاريخ ايثارمان را ثبت كند و به آيندگان نشان دهد بايد از خون ريخته شده مان لاله برويد تا سندى محكم باشد بر مظلوميت ملتمان تا دليلى قاطع باشد بر بى گناهيمان و ايثارمان. قرنهاست كه درخت پربار اسلام از خون آبيارى مى شود كشتى اسلام در درياى خون عاشقان خدا همچون ياسر و مقداد و حسين (ع) و ... تا برسد به كربلاهاى ايران و شهداى مظلومش مثل نوابى و احمدى پور و عارف و دهراب پور و اسدى به پيش مى تازد و تمام موانع را از بين مى برد و دشمنان را از پاى مى اندازد. چه خوب است كه خون ما هم قطره اى باشد از اين درياى بى كران پرخروش. چه خوب است خونمان بر زمين بريزد و جويهاى خون جارى شود و درخت اسلام را سيراب كند تا همچنان به رشد و شكوفايى خود ادامه دهد. باشد كه نيرو تركشهاى كافران و دشمنان اسلام و انقلاب بدنمان را پاره پاره كند. باشد تا قيامت چون سرمان بر زمين افتد و در آتش كينه مزدوران بسوزد تا پيروزى اسلام را بيمه كند و پرچم اسلام را بر بام جهان برافروزد. آرى باشد تا تير دشمنان بر سر و رويمان ببارد و موشكها بر شهرهايمان فرود بيايد تا دين محمد برپا بماند كه سرورمان حسين (ع) مى فرمايد. (ان كان دين محمد (ص) لم يستقم الا بقتل فيا سيوف خذيتى) اگر دين محمد (ص) پابرجا نمى ماند جز با كشته شدن من پس اى شمشيرها مرا دربرگيريد و اينك من نيز به عنوان يك مسلمان وظيفه خود ديده ام كه نداى امام حسين (ع) و روح خدا را پاسخ گفته و راهى جبهه ها شوم. درحاليكه به يگانگى خدا و رسالت محمد ابن عبدالله (ص) و ولايت على (ع) و يازده فرزندش اعتقاد راسخ داشته و ولايت فقيه در زمان خود كه ضامن بناى اسلام است قبول دارم و به حقانيت جمهورى اسلامى و روحانيت اصيل و مبارز و در خط امام معتقدم خط سرخ شهداء را انتخاب كرده و در پشت سر روح خدا راهى وادى نور شده تا ظلمتها از خود و دنيا بزدايم و انشاءالله پرچم پرافتخار اسلام را در تمام جهان به اهتزاز درآوريم. در اين دقايق اين وجود كه قلبى غمگين و آشفته از فراق دوست را در خود دارد آتش گرفته است و لقاى معبود را مى طلبد بار خدا راضى به رضايت هستم اگر صلاح ديدى و من را لايق يافتى آن طورى كه فرداى قيامت در برابر امام حسين (ع) شرمسار نباشم من را به قافله شهدا برسان. پروردگارا از تو مى خواهم كه از لطف و كرمت مرا قبول فرمايى كه ديگر ماندن در اين دنيا برايم سخت مى نمايد و پرنده روح در اين قفس تنگ دنيا جا ندارد و خيال پرواز در كوى دوست را در سر مى پروراند آمين. و در آخر چند سفارش كوچك دارم كه اميدوارم به آنها عمل شود: 1- پدرو مادرعزيز كه با رنجهاى بسيار بزرگم كردى تا روشنى چشم شما و عصاى دستتان در پيرى باشم بدانيد كه با شهيد شدن من ضرر نكرده ايد بلكه سود برده ايد و فرداى قيامت در برابر فاطمه زهرا (س) و زينب كبرى (س) روسفيد خواهيد بود. حقوقى را كه بر گردنم دارى حلال كنيد و در مرگ من بى صبرى نكنيد تا دشمن خوشحال شود. 2- برادر عزيزم تو هم درس بخوان و در خط حزب الله حركت كن تا در فرداى اين جامعه بتوانى به كشور خود خدمت كنى. خواهران عزيز شما هم حجاب خود را رعايت كنيد و در مرگ من بى صبرى و گريه نكنيد. 3- از دوستان و رفقاى عزيزم مى خواهم كه خانواده ام و مخصوصا پدر پيرم را فراموش نكنيد و در كارهايش به وى كمك كنيد و جاى خالى من را برايش پر كنيد. 4- از خانواده ام مى خواهم يك ماه روزه چند ماه هم نماز قضا برايم اجير بگيريد. 5- اگر در خط مقدم به شهادت رسيدم مرا بدون غسل و كفن به خاك بسپاريد تا هم به دستور اسلام عمل كنيد و هم گنهكار فرداى قيامت در برابر خدا سندى داشته باشم شايد كه از سر تقصيراتم بگذرد. 6- از مردم ده خير مى پرسم دنياپرستى تا چه حد؟ به خود آييد و راه شهداء و خط حزب الله را انتخاب كنيد كه والله فرداى قيامت جوابى نخواهيد داشت. 7- از تمام مردم كسانى كه به هر نحوى با من رابطه دوستى داشته اند به خصوص قوم و خويشان و دوستان مى خواهم كه حلالم كنند تا خداى مرا بپذيرد و برايم دعا كنيد. خدايا به بدن سوراخ شده شهدا و به تن ناقص معلولين و به اسيران شكنجه شده در دست دشمن قسمت مى دهم كه ما را از شر نفسمان نگهدار و ياريمان كن. خط سرح شهدا را عنايتمان بفرما.%
عابدى احمد 1490666
بسمه تعالى. وصيتنامه شهيد احمد عابدى فرزند امير شهرستان داراب محل اقامت دشت عباس. بنام الله پاسدار حرمت خون شهيدان. من المومنين رجال صدقوا عاهدوالله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظرو ما بدلوا تبديلا. از مومنين بزرگ مردانى هستند كه به عهد و پيمانى كه با خدا بستند كاملا وفا كردند پس برخى بر آن عهد ايستادگى كردند (تا شهيد شدند) پس برخى به انتظار (فيض شهادت) مقاومت كرده و هيچ عهد خود را تغيير ندادند. با درود فراوان به امام امت و امت امام و با سلام بيكران به شهداى راه حق در طول تاريخ بشريت به خصوص شهداى مظلوم كربلاى حسين (ع) و كربلاهاى خونين و مكرر ايران و با آرزوى پيروزى براى تمام رزمندگان حق جوى اسلام در تمامى سنگرهاى خون رنگ نبرد. اين جانب احمد عابدى در اين لحظات واپسين بر حسب وظيفه و تكليف شرعى چند كلمه اى را به عنوان وصيت نامه مى نويسم. در اين شرايط كه نداى هل من ناصر ينصرنى امام حسين (ع) از صحراى كربلا ياور مى طلبد و نداى وارثش خمينى كبير از جماران بلند است و در اين زمانه كه دشمن قصد سركوبى انقلابمان را دارد و اسلام بزرگ در خطر قرار گرفته است. تكليفمان چيست؟ وظيفه را چه مى دانيم؟ آرى بايد از جان و مال مايه گذاشت و اين نداها را جواب گفت بايد كه با دشمن به مبارزه پرداخت و از اسلام و انقلاب دفاع كرد. بايد فداكارى كرد تا اسلام سربلند شود. بايد كه به كربلا برسيم و از آنجا راه قدس را در پيش گيريم تا دنيا به نيروى اسلام پى ببرد تا صفحات تاريخ ايثارمان را ثبت كند و به آيندگان نشان دهد بايد از خون ريخته شده مان لاله برويد تا سندى محكم باشد بر مظلوميت ملتمان تا دليلى قاطع باشد بر بى گناهيمان و ايثارمان. قرنهاست كه درخت پربار اسلام از خون آبيارى مى شود كشتى اسلام در درياى خون عاشقان خدا همچون ياسر و مقداد و حسين (ع) و ... تا برسد به كربلاهاى ايران و شهداى مظلومش مثل نوابى و احمدى پور و عارف و دهراب پور و اسدى به پيش مى تازد و تمام موانع را از بين مى برد و دشمنان را از پاى مى اندازد. چه خوب است كه خون ما هم قطره اى باشد از اين درياى بى كران پرخروش. چه خوب است خونمان بر زمين بريزد و جويهاى خون جارى شود و درخت اسلام را سيراب كند تا همچنان به رشد و شكوفايى خود ادامه دهد. باشد كه نيرو تركشهاى كافران و دشمنان اسلام و انقلاب بدنمان را پاره پاره كند. باشد تا قيامت چون سرمان بر زمين افتد و در آتش كينه مزدوران بسوزد تا پيروزى اسلام را بيمه كند و پرچم اسلام را بر بام جهان برافروزد. آرى باشد تا تير دشمنان بر سر و رويمان ببارد و موشكها بر شهرهايمان فرود بيايد تا دين محمد برپا بماند كه سرورمان حسين (ع) مى فرمايد. (ان كان دين محمد (ص) لم يستقم الا بقتل فيا سيوف خذيتى) اگر دين محمد (ص) پابرجا نمى ماند جز با كشته شدن من پس اى شمشيرها مرا دربرگيريد و اينك من نيز به عنوان يك مسلمان وظيفه خود ديده ام كه نداى امام حسين (ع) و روح خدا را پاسخ گفته و راهى جبهه ها شوم. درحاليكه به يگانگى خدا و رسالت محمد ابن عبدالله (ص) و ولايت على (ع) و يازده فرزندش اعتقاد راسخ داشته و ولايت فقيه در زمان خود كه ضامن بناى اسلام است قبول دارم و به حقانيت جمهورى اسلامى و روحانيت اصيل و مبارز و در خط امام معتقدم خط سرخ شهداء را انتخاب كرده و در پشت سر روح خدا راهى وادى نور شده تا ظلمتها از خود و دنيا بزدايم و انشاءالله پرچم پرافتخار اسلام را در تمام جهان به اهتزاز درآوريم. در اين دقايق اين وجود كه قلبى غمگين و آشفته از فراق دوست را در خود دارد آتش گرفته است و لقاى معبود را مى طلبد بار خدا راضى به رضايت هستم اگر صلاح ديدى و من را لايق يافتى آن طورى كه فرداى قيامت در برابر امام حسين (ع) شرمسار نباشم من را به قافله شهدا برسان. پروردگارا از تو مى خواهم كه از لطف و كرمت مرا قبول فرمايى كه ديگر ماندن در اين دنيا برايم سخت مى نمايد و پرنده روح در اين قفس تنگ دنيا جا ندارد و خيال پرواز در كوى دوست را در سر مى پروراند آمين. و در آخر چند سفارش كوچك دارم كه اميدوارم به آنها عمل شود: 1- پدرو مادرعزيز كه با رنجهاى بسيار بزرگم كردى تا روشنى چشم شما و عصاى دستتان در پيرى باشم بدانيد كه با شهيد شدن من ضرر نكرده ايد بلكه سود برده ايد و فرداى قيامت در برابر فاطمه زهرا (س) و زينب كبرى (س) روسفيد خواهيد بود. حقوقى را كه بر گردنم دارى حلال كنيد و در مرگ من بى صبرى نكنيد تا دشمن خوشحال شود. 2- برادر عزيزم تو هم درس بخوان و در خط حزب الله حركت كن تا در فرداى اين جامعه بتوانى به كشور خود خدمت كنى. خواهران عزيز شما هم حجاب خود را رعايت كنيد و در مرگ من بى صبرى و گريه نكنيد. 3- از دوستان و رفقاى عزيزم مى خواهم كه خانواده ام و مخصوصا پدر پيرم را فراموش نكنيد و در كارهايش به وى كمك كنيد و جاى خالى من را برايش پر كنيد. 4- از خانواده ام مى خواهم يك ماه روزه چند ماه هم نماز قضا برايم اجير بگيريد. 5- اگر در خط مقدم به شهادت رسيدم مرا بدون غسل و كفن به خاك بسپاريد تا هم به دستور اسلام عمل كنيد و هم گنهكار فرداى قيامت در برابر خدا سندى داشته باشم شايد كه از سر تقصيراتم بگذرد. 6- از مردم ده خير مى پرسم دنياپرستى تا چه حد؟ به خود آييد و راه شهداء و خط حزب الله را انتخاب كنيد كه والله فرداى قيامت جوابى نخواهيد داشت. 7- از تمام مردم كسانى كه به هر نحوى با من رابطه دوستى داشته اند به خصوص قوم و خويشان و دوستان مى خواهم كه حلالم كنند تا خداى مرا بپذيرد و برايم دعا كنيد. خدايا به بدن سوراخ شده شهدا و به تن ناقص معلولين و به اسيران شكنجه شده در دست دشمن قسمت مى دهم كه ما را از شر نفسمان نگهدار و ياريمان كن. خط سرح شهدا را عنايتمان بفرما.عنايتمان بفرما.