بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد نبي وثوقي : نبي وثوقي فرزند غلامعباس در مورخه دوم فروردين ماه هزار و سيصدو چهل و چهار در روستاي هيربدان از توابع بخش مرکزي شهرستان داراب در دامان پاک مادري پرهيزکار و مهربان و پدري دلسوز به دنيا آمد پدر به کار کشاورزي اشتهار داشت نبي در سن شش سالگي پا به مدرسه گذاشت و توانست تا پنجم ابتدائي را در تنها مدرسه روستا درس بخواند . آنگاه ترک تحصيل کرد و در کنار پدر به کار کشاورزي مشغول شد هفده ساله بود که از طريق بسيج به جبهه رفت وي سه بار در مناطق کردستان و جنوب به پاسداري از انقلاب نوپاي ايران اسلامي پرداخت پس از آن به خدمت سربازي در همان مناطق جنوب اعزام شد که چون سابقه جبهه داشت مقداري از خدمت سربازي اش کسر شد خدمت سربازي را در جنوب گذراند پس از ترخيص از خدمت به زادگاهش برگشت دختر عمه اش را برايش نشان کردند که بعداً عروسي کند پس از آمدن از سربازي مجدد از طريق بسيج به جبهه رفت که يکبار از ناحيه بازوي راست مجروح شد بهبودي نسبي که پيدا کرد باز به جبهه رفت و اين بار به بندر عباس اعزام گرديد نبي براي مقابله با دشمن به جبهه آمده بود چون در مناطق استان هرمزگان دشمن را از نزديک نمي ديد آنجا را رها کرد به شهرستان اهواز اعزام گرديد شهيد نبي در عمليات کربلا پنج شرکت که در تاريخ بيستم دي ماه هزار سيصد و شصت پنج در منطقه عملياتي شلمچه به شهادت رسيد پيکر پاک شهيد پس از انتقال به زادگهش در کنار ساير شهداء منطقه در جوار امام زاده عباس علي به خاک سپرده شد . روحش شاد و راهش پر رهرو باد . والسلام
بسم الله الرحمن الرحيم. بسم رب شهدا و الصديقين. انا لله و انا اليه راجعون. وصيتنامه نبى وثوقى. و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون. با سلام و درود به امام زمان حضرت مهدى (عج) و سلام به شهيدان اسلام رهبر شهيدان حسين ابن على و سلام و درود فراوان به رهبر كبير انقلاب اسلامى ايران كه ادامه دهنده راه حسين (ع) است با نام خدا وصيتنامه خود را شروع مى كنم. خداوندا من براى مقام و رياست نيامدم. من آمدم تا دين خدا را يارى كنم. من بفرمان امام عزيزمان كه گفتند اسلام در خطر است به جبهه ها آمدم تا راه حسين ابن على و راه شهدا را ادامه دهم. اين سرور شهيدان بود كه اين درس شهادت به ما آموختند. آمدم تا به كمك ديگر رزمندگان اسلام اين ريشه كفر صدام يزيد و منافقين از ريشه كنده شود. و اسلام زنده بماند و اگر خدا خواست اين فيض شهادت نصيبم گردد برايم هيچ ناراحت نباشيد و از برادرانم مى خواهم كه اسلحه خونى كه به زمين مى افتد برگيرند به سينه خود بفشارند و از گلوله هاى آتشين قلب دشمنان اسلام را بشكفيد و از پدر و مادرم كه خيلى براى من زحمت كشيدند مى خواهم كه مرا حلال كنيد و گريه نكنيد و به خاطر حسين گريه كنيد كه در روزعاشورا او را تنها گذاشتيد و از شما مى خواهم كه براى امام عزيزمان و رزمندگان اسلام دعا كنيد. و از ملت ايران مى خواهم كه امام عزيزمان را تنها نگذارند و از برادرانم و تمام قوم و خويشان و دوستان مى خواهم كه هر بدى از من ديده ببخشيد و مرا حلال كنيد و براى من لباس سياه نپوشيد. اگر تكه تكه ام كنند و مرا بسوزانند و به خاكستر مرا تبديل كنند باز مى گويم الله اكبر خمينى رهبر. خدايا خدايا به امام عزيزمان طول عمر و به رزمندگان پيروزى و به خانواده شهدا صبر و اجر عنايت بفرما. والسلام. 30/9/65.