کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
06:52
علیرضا یونسیان

علیرضا یونسیان

فرزند طهمورث

تاریخ تولد
1348/06/30
تاریخ شهادت
1367/02/09
محل شهادت
شلمچه
محل تولد
فارس - اقلید - اقلید
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
رزمنده
نحوه شهادت
ترکش
نوع خدمت
بسیج
عضویت
بسیجی
بسم الله الرحمن الرحيم
با نام وياد خداوند متعال با سلام ودرود بر شهداي اسلام
شهيد عليرضا يونسيان در سال1349چشم به جهان گشود ايشان پنجمين فرزند خانواده واولين پسر اين خانواده بودند دوران پيش از دبستان را در دامن پاک مادر بزرگوار خود بسر برد ودوران پنج ساله دبستان را در مدرسه شهيد نسائي به پايان رساند وبعد از آن دوران راهنمايي را در مدرسه شهيد ظهيري ادامه داد.اين شهيد بزرگوار چون در خانواده اي مؤمن بزرگ شده بود با اين که سن او نمي رسيد اما ايمان قوي اين عزيز باعث شده بود که در همان سنين کودکي يعني 11سالگي در گروه مقاومت شرکت کند وحتي گاهي شب را تا صبح در حسينيه بازاربيدار مي ماند تا با دوستان کوچک خود از اسلام وانقلاب نگهباني کند ايشان با عظمي راسخ در جلسات مذهبي شرکت داشت ودر همين سن علاقه شديدي به مردم وخدمت به آنان داشت وخود را در همه کارها مسئول مي داشت درست کلاس پنجم بود که بني صدر به عنوان رئيس جمهور انتخاب شده بود اين شهيد بزرگوار از آينده ناراحت بود ودرهمان روز بعد از انتخاب عکس بني صدر را پاره کرد در زمان جنگ ؟؟بلند وايمان قوي وعلاقه شديد به امام عزيز درسن 16سالگي به طور داوطلب دوره 45روزه آموزش نظامي را در شهرستان جهرم به پايان رساند واز همان جا به جبهه اعزام شد ايشان در عمليات والفجر8شرکت داشتند که در همين عمليات به شدت مجروح شيميايي شدند که حدود23روز در کشور سوئيس تحت معالجه قرار گرفت که جراحت ايشان از ناحيه کمر بود بعد از معالجه به کشور خود ايران برگشت وطي مدتي هم در کشور خود تحت معالجه بود اما اراده آهنين اين شهيد وعلاقه به خدا ورسول هدا باعث شده بود که دوباره به مدت شش ماه به جبهه به طور داوطلب اعزام شود وبعد از برگشت از جبهه تاب ماندن در خانه را نداشت ولحظه اي آرام نمي گرفت چون شمع مي سوخت وآرام مي شد عاشق وارد دوباره به جبهه رفت اما اين بار به معشوق خود پيوست.از نظر فعاليت ؟؟؟فعاليتي بود از جمله تيليغات براي رئيس جمهور مجلس شوراي اسلامي وغيره انجام مي داد حتي قبل از اين که به جبهه برود اين شهيد در تيليغات که براي کانديدا مجلس شوروي انجام مي دادند شرکت مي کرد فعالانه در نماز جمعه شرکت داشت بسيار کم ديدم که ايشان در خانه نماز بخواند بيشتر اوقات در مسجد مي رفت ونماز را آن جا بجا مي آورد کارهايش فقط براي رضاي خدا بود حتي وضو گرفتن را در آشکارا انجام نمي داد سعي مي کرد جايي انجام دهد که کسي متوجه او نشود دوستاني انتخاب مي کرد که از نظر ايمان بالاتر باشند به تشويق خواهر وبرادر خود در انجام نماز به وقت ونماز جمعه وجماعت ورعايت حجاب ودوري از غيبت وتهمت واحترام به پدرومادر وپيروي از خط امام وانقلاب مي پرداخت.همان طوري که خود در وصيت نامه ذکر کرده بود حضور اين شهيد عزيز در جبهه هاي نبرد از روي هواي نفساني نبود بلکه اطاعت از خدا ورسول خدا واما؟؟؟بود رفتن به جبهه را خود با آغوشي باز پذيرا بود چون مي دانست اطاعت از امامش اطاعت از خداست ودستورات خداست وخوب فهميده بود که امامش کيست وبا جان ودل اطاعتش را قبول کرد او معناي جهاد در راه خدا را خيلي زود فهميده بود وخداوند هم مشتري جان ودعاي مؤمنان است.خاطره عجيبي که از اين شهيد بزرگوار دارم اين است که در يک شب زمستاني ديروقت به خانه آمد در حالي آن شب باران مي باريد مادر از او سوال کرد چرا دير آمدي جوابي نشنيد تا اين که متوجه شديم که اورکت را ايشان با خود نياورده بود فرداي آن روز دوباره سوال شد چرا ديرو وقت آمدي جوابي نداد تا اين که چند روزي از اين جريان گذشت متوجه شديم که اين شهيد عزيز پسر بچه اي را در راه ديده که گويا مادر ندارد وکنار خيابان جاي مخروبه اي زير باران ايستاده وقتي از جريان باخبر مي شود که اين پسر بچه فرماني را از نامادري نبرده والان که به خانه مي رود باعث اذيت او مي شوند به خانه نرفته بود عليرضا اورکت خود را به روي او مي اندازد وتا پاسي از شب را با او مي گذراند هرچه پافشاري مي کند که پسر بچه را به خانه بياورد نمي تواند بالاخره جايي را براي آن پسر بچه انتخاب مي کند که تا صبح راحت باشد تا فرداي آن روز چاره اي بيانديشد وفرداي آن روز اين مشکل را حل مي کنند بيشتر دوستان اين شهيد از خانواده محروم بودند وخدمت در راه محرومان بود واز جمله کارهايي که سه روز پيش از رفتن به جبهه انجام داده بود ساختن پل چوبي که عبورومرور مردم بود تا باعث آسايش مردم باشد اوقات فراغتش را بيشتر در گلزار شهدا بسر مي برد نيمه هاي شب در گلزار شهدا با خداي خود رازو نياز مي کرد گويا از خدا وشهيدان طلب شهادت را مي کرد.مرحله اول ودوم توسط بسيج سپاه پاسداران تنها اما مرحله آخر با چند تن از دوستان بسيجي خود به جبهه اعزام شد ودر منطقه شلمچه در تاريخ9/ 2/ 1367 به شهادت رسيد .
عليرضا آن قدر عشق وعلاقه به شهادت وشهيد داشت که نه من نه خانواده اين عزيز بلکه هرفرد غير آشنايي عيناً بايد در چهره پاک ومعصوم او شهادت وشجاعت را زمزمه مي کرد واين عشق شديد باعث شد در سيزدهم رمضان408مصادف با 9/ 2/ 1367 در خاک گلگون شلمچه در سحرگاه صبح جمعه به ملکوتيان پيوست وداغي تازه را برخانواده ودوستانش آفريد.
بسم الله الرحمن الرحيم وصيتنامه شهيد عليرضا يونسيان ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين. خدايا ما را صبر و بردبارى بده و گامهاى ما را ثابت و استوار گردان و ما را بر كافران پيروز فرما. با سلام و درود بر مهدى موعود و نائب بر حقش حضرت امام خمينى و با سلام بى پايان بر رزمندگان كه در جبهه هاى نور عليه ظلمت هر روز حماسه اى تازه مى آفريدند. آرى آنان كه قبل از انقلاب، در حالى كه اسلام در اين كشور غريب بود قيام كردند و با جان و مال خود براى پيروزى حق بر باطل مبارزه كردند و با دژخيمان ستمگر درگير شدند و در برابر زور و ظلم تسليم نشدند و امام را با جان و دل يارى نمودند اين مبارزان بى نام و نشان كه بسيارى در اين راه مقدس غريب وار شهيد شدند. اجرشان در برابر پرودگار ضايع نخواهد شد و نامشان و يادشان جاودانه خواهد بود انسان نبايد از روى هواى نفسانى به جبهه برود به خدا قسم جبهه رفتن من نه به خاطر هواى نفس بوده است بلكه بخاطر احساس مسئوليت در برابر خدا و رسول خدا و رهبر انقلاب امام خمينى و شنيدن پيام حسين وار گونه او بود آرى پدر و مادر مهربان: شما اين حقيقت را بدانيد كه بى صبرى در سوگ شهيد به دشمنشان در راه رسيدن به اهداف منحرفشان كمك مى كند و صبر و استقامت چشم آنها را كور مى كند بلى وقتى كه آمريكاى جنايتكار و عمال خود فروخته اش قصد تجاوز به ميهن اسلامى ما را دارند و روز به روز تجاوز خود را افزايش مى دهند احساس كردم كه نمى توانم ساكت بنشينم و شاهد اين جنايتها باشم هر وقت به بمبارانهاى وحشيانه بعثى ها كه خانه هاى مسكونى را ويران كرده حتى از قتل و عام كودكان بيگناه فرو گذار نمى كنند فكر كنم اين چه زندگى است من در پشت جبهه مى كنم و عشق به الله مرا بسوى جبهه كشاند من نمى خواستم مانند مردگان متحرك فقط زبانى براى انتقاد داشته باشم و خود در برابر مسائل بى تفاوت باشم خواهشم از دوستان و همرزمانم اين است كه اگر مى خواهند مرا خوشحال كنند امام را تنها نگذارند براستى كه جهاد گران نزد خدا با بى تفاوتان قابل مقايسه نيستند. آرى پدر و مادر مهربان اگر براى من ناراحتى مى كنيد نگذاريد كه دشمن شاد بشود و هيچ ناراحتى براى من نداشته باشيد اى مادر عزيزم كه چهره رئوف و مهربانت از ديدگانم نارفتنى است اميدوارم كه با شهادت من هيچگونه خللى در اراده آهنين تو وارد نشود و اگر اذيتى از جانب من متوجه شما بوده مرا ببخشيد باز ميگويم اى برادر و مادر خواهر، پدر و دوستان مبادا شهادت من باعث شود كه از امام و ولايت فقيه دست برداريد اميدوارم شهادت اين سرباز حقير امام و انقلاب باعث شود كه شما هر چه توفنده تر ؟؟؟