بسم الله الرحمن الرحيم
زندگينامه برادر شهيد مجتي آقائي
اينک سخن از زندگي يکي از اين ياران مجاهد و ستيز جو با باطل است که چون ديگر افراد برومند اين مرز و بوم زندگيش وقف خدمت به اسلام و مسلمين بوده و در آخر نيز اجر و پاداش خود را نيکو گرفت و فرجام او شهادت مقرر گشت. شهيد مجتبي آقايي در سال 1346 در شهر شيراز در خانواده اي مذهبي پا بعرصه وجود نهاد . از همان کودکي همزمان با قرار گرفتن در نشيب و فرازهاي زندگي ، عصاره پاک عشق به اسلام در پيمانه وجودش ريخته شد. بطوريکه در دوران طفوليتش ، علاقه فراواني به شرکت در مجالس مذهبي و کلاسهاي قرآن داشت و همواره روح خودش را با نماز، روزه و ساير عبادات جلا و صفا ميداد ، دوران ابتدايي از تحصيلاتش را در دبستان شهيد قطبي و دوره راهنمايي را در مدرسه راهنمايي شهيد فرزاد شاهين شيراز با موفقيت گذراند، مقارن با همين سالها بود که انقلاب شکوهمند اسلامي امت ايران بوقوع پيوست. شهيد آقايي در اوج شکوفائي انقلاب با شرکت در راهپيماييها و تظاهرات با وجود کمي سنش خطوط روشني را براي آينده پر افتخاري رسم ميکرد و همزمان با پيروزي انقلاب او در صحنه هاي مختلف اجتماع حضوري فعال داشت. شهيد آقائي نکات بارز و مشخصي در آداب معاشرتش داشت بطوريکه در هر حال تبسمي بر لب داشت و خوشرو بود و در برخوردهايش همه را بخود جذب ميکرد. او بسيار مايل بود که به مستضعفين و تهيدستان کمک نمايد موضع او در برابر گروهکهاي ملحد و از خدا بي خبر که مزدوري خود را در هواداري از عقايد باطل اربابان خود ثابت ميکردند بسيار جدي بود او با ايمان فراوان به آنها برخورد ميکرد و با آيات و سخنان ائمه بکساني که بنحوي با ادامه انقلاب مخالف بودند بشدت برخورد ميکرد. همزمان با تحميل جنگ از طرف رژيم جنگ افروز عراق، مجتبي وارد مرحله اي تازه از فعاليتهاي خود شد بطوريکه شوق رفتن به جبهه و مصاف با دشمنان دين و قرآن لحظه اي او را آرام نميگذاشت او که اکنون بعضويت گروه مقاومت شهيد حاج شير علي سلطاني در آمده بود در تمام مانورها و رژه هاي سرتا سری بسيج به منظور حفاظت از دستاوردهاي انقلاب شرکت گسترده اي داشت. او يکپارچه محو وجود امام امت شده بود و دستورات امام عزيز را به گوش جان ميشنيد و به آنها عمل مينمود. بدليل علاقه شديد او به حضور در جبهه در تاريخ 1/9/1361 براي اولين بار به عرصه پيکار حق و باطل اعزام شد و در جبهه زبيدات در پست ديده باني توپخانه با دشمن متجاوز نبردي قهرمانانه داشت و پس از چهار ماه پيروزمندانه و با روحيه اي قويتر از قبل از جبهه بازگشت و باز هم به فعاليت خود در سنگرهاي مختلف ادامه داد. او هر بار که از جبهه برميگشت خود را چون پرنده اي ميديد که دوباره در قفس زنداني شود . در تاريخ 23/1/1365 بود که براي دومين مرتبه عازم جبهه شد و در قسمت ادوات و ديده باني در منطقه عملياتي مهران و فاو فعاليت فراواني داشت مجتبي بحدي در ديده باني و محاسبه گرائي هدف دشمن مهارت کسب کرده بود که دوستان همرزمش او را ( پدربزرگ ديده بان) ميگفتند ، او در تاريخ 31/4/1365 از جبهه مراجعت کرد و به درس خود ادامه داد، شهيد آقائي فردي با پشتکار و با ايمان بود و در انجام عبادات و واجبات الهي خود را بسيار مقيد ميدانست و در اين راستا بود که خداوند روزنه هايي از علم و معرفت را بر روي قلب او گشود و از او انساني متعالي ساخت، مجتبي به شهادت عشق ميورزيد و چهره او نمايانگر اين علاقه بود او معتقد بود که مرگ مرحله اي است که خداوند براي هر انساني مقدر فرموده است پس چه بهتر که انسان شهادت در راه خدا را انتخاب نمايد. با اين روحيه و بينش خدائي بود که در تاريخ 8/9/1365 همراه با سپاهيان حضرت محمد(ص) براي چندمين بار به جبهه اعزام شد. او قبل از عزيمت به جبهه خانواده و آشنايانش را به صبر و پايداري و اطاعت از فرامين امام امت دعوت ميکرد و بر ضرورت اتحاد و يکپارچگي مردم تحت رهبري هاي امام تاکيد ميکرد، اينبار او در جبهه مدتي اقدام به آموزش ديده باني به برادران بسيجي نمود و سپس در تاريخ 4/10/1365 در جبهه شلمچه در عمليات فاتحانه کربلاي 4 عروجي خونين نمود و در حاليکه برلبان پاکش زمزمه مقدس يا حسين و يا مهدي بود در اثر اصابت تير مستقيم به بدن مطهرش بفوز عظيم شهادت نائل آمد. پيکر پاکش در تاريخ 9/11/1365 پس از تشييع و تجليل امت شهيد پرور شيراز بخاک سپرده شد. والسلام روحش شاد و راهش پر رهرو باد.