کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
09:43
عبدالحمید ابولی

عبدالحمید ابولی

فرزند حسین

تاریخ تولد
1344/03/01
تاریخ شهادت
1361/04/23
محل شهادت
شلمچه
محل تولد
فارس - مهر - مهر
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
بسیجی
نحوه شهادت
ترکش
نوع خدمت
بسیج
عضویت
بسیجی
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگينامه بسيجي شهيد عبدالحميد ابولي . در عرق ريزان سال 1344 در روستاي " قلعه محمد علي " ديده به جهان گشود . کودکي را در دامان پدر و مادري با ايمان سپري کرد و با اخلاق و آداب ديني آشنا شد . خواندن قرآن کريم را در مکتب خانه فرا گرفت . در هفت سالگي راهي مدرسه شد . تحصيلات ابتدايي را در زادگاهش و دوره راهنمايي را در لامرد به پايان رساند . در سال هاي پيروزي انقلاب اسلامي با آن که سن چنداني نداشت از آگاهي و شهامت زيادي بر خوردار بود . وي از اولين کساني بود که در محل شعار مرگ بر شاه سر داد و عليه نظام طاغوت شعار نوشت . هنگامي که در مدرسه راهنمايي شهيد اندرزگو درس مي خواند آتش جنگ عراق عليه ايران شعله ور شد . پس از فراگيري فنون نظامي در بسيج راهي جبهه گرديد . در عمليات رمضان شرکت کرد و سرانجام در حالي که مشغول پيشروي به سوي دشمن بود بر اثر اصابت ترکش خمپاره در تاريخ 23/14/1361 به شهادت رسيد . روحش شاد باد . والسلام
آفتاب عمر چه زود غروب مى كند آنگاه كه خد ا خواهد كه انسانى دنيا را وداع گويد اما چه زيباست كه اين تقدير به لطافت قلب مهربان مادرى باشد كه فرزند دلبندش رادرآغوش گيرد واين كار راه خدا مكتب و وطن اينك با ياد خدا به جبهه مى روم خداى من شاهد است كه نه براى گرفتن انتقام ونه براى اينكه وقتى شهيد شدم به بهشت بروم تنها هدفم از اين كار احيا ى دينم وتداوم انقلابم مى باشد براى رسيدن به اين هدف پاى ؟؟؟ چكمه مى كنم و خدا را به يارى مى طلبم زيرا هدفم خدا مكتبم اسلام‌و مرادم روح الله است هر قدمى كه بردارم و هرگلوله اى كه بطرف دشمن شليك كنم وقلب سياهش را هدف سازم خدا را بياد آوردم و هر گلوله اى كه به تنم بخورد با ياد خدا دردش را شيرينتر از شكراست تحمل كنم بخدا اگر قبل از كشته شدنم مى دانستم كه در هنگام كشتنم هزار تكه ام خواهند كرد و هر تكه ام را در آتش خواهند كرد بسوزانند و بعد خاكستر مرا بباد خداهند داد و بعد از من خانواده ام را به اسارت خواهند باز هم از صراط مستقيمى كه خدايم به آن هدايتم فرموده برنگشته و درزمره كافران در نمى آيم درخاتمه خلاصه شده اى از اشعار برادررزمديد را كه براى مادرم انتخاب كرده ام مى نگارم مبادا مادر كفران كنى لطف خدايى رامبادا كم كنى از شكرها ى خود مبادا اجر خود را كم كنى مادر مبادا صبر تو شيطان برد مادر تو بايد فخر برعالم كنى مادرشوى
شاداز كه فرزندت فداى راه حق گردد
چون نيرزد با مذلت يك پشيزى زندگانى مرگ با فخر وشرافت به ز عمر جاودانى «ازشهيداكبر ابولى » .
نمى خواهم تو اى مادر به جاى مرگ خفت بار و ننگ آور به جاى مرگ د ربستر شهيد راه حق گرددمخور مادر غم مادرم نالان مشو شيون مكن مادرشادان‌سرخوش باش شادى كن براى صبح پيروزى كه نزديك است مادر در كنار عكسى كه بر سرمزارم خواهيد گذاشت بنويسيد چون نيرزد يك پشيزى زندگانى مرگ با فخر و شرافت به ز عمر جاودانى
من بر اساس رسالت و مسئوليتى كه حس‌نمودم در راه الله و براى پاسدارى از انقلاب كبيركه خونبهاى ؟؟؟ كشته و مجروح است بطور داوطلبانه در جنوب كشو رآمدم و به جنگ عليه ضد خدا پرداختم من گام نهادم دراين مسير خدايى را يك فريضه ميدانم و در اين راه‌اگر دشمن را شكست دهيم پيروزيم و اگر به ظاهر شكست بخوريم و كشته شويم باز هم پيروز يم مادر جان اگر شهادت مرا شنيدى و جسم مرا ديدى من خواهش مى كنم اشك مريز زيرا امام بزرگوارمان درسو گ فرزندش اشك نريخت چون‌مى دانست رضاى‌خداوند دراين امر
مى باشد .

2%%
بسمه رب الشداء و به نستعين
انا فتحنا لك فتحا مبينا براستى پيروزى از آن ملت قهرمان پرور است وصيت نامه ام را با نام خداى تبارك وتعالى شروع مى كنم
من بفرمان اين روح خداو بت شكن زمان امام خمينى به جبهه حق عليه باطل ميروم تادشمنان اين آب وخاك دشمنان دين مبين اسلام سركوب وذليلشان بگردانيم و از تواى خداوند زمين و زمان وخلق كننده ستارگان مى خواهم كه هرچه زودتر دشمنان دين اسلام سرنگون بگردانى با ر خدايا از تو مى خواهم كه اين اما م عزيزمان را خار چشم دشمنان اسلام محفوظ نگهدار و پيام من به پدرومادرم اين است كه به اميد خداوند وهاب اگر چنانچه شهادت نصيب من شد و به درجه رفيع شهادت رسيدم براى من گريه و زارى نكنيد وبراى من شب وروز ناراحت نباشيد پدر ومادرم من را حلال كنيد چون كه شما طعمه اى براى اين اسلام ذخيره كرده ايد پدرم ومادرم مرا حلال كنيد زيرا موقع رفتن با شما خداحافظى نكردم مرا ببخشيد خواهرم مرا ببخش كه تورا اذيت مى كردم مادرم چون كه شما شبها ؟؟؟ پاى گهواره من مى نشستيد و خودت آرام نمى گرفتيد
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته 16/3/61