کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
09:59
عبدالرحمن مزارعی

عبدالرحمن مزارعی

فرزند اسماعیل

تاریخ تولد
1342/03/03
تاریخ شهادت
1362/12/30
محل شهادت
جفیر
محل تولد
فارس - مهر-چاه شرف
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
*
نحوه شهادت
ترکش
نوع خدمت
ارتش
عضویت
وظیفه
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگينامه سرباز شهيد عبدالرحمن مزارعي . در 3/3/1342 در روستاي " چاه شرف " قدم به عرصه ي وجود نهاد . دوران شيرين کودکي را در کنار پدر و مادري مهربان و زحمتکش و در محيط آرام و سالم روستا سپري کرد . در هفت سالگي به دبستان رفت و پس از طي موفقيت آميز دوره ي ابتدايي وارد مدرسه ي راهنمايي شهيد اندرزگو در لامرد شد در سال هاي اول و دوم راهنمايي شاگرد ممتاز بود ولي به دليل دوري راه ناچار ترک تحصيل کرد و همراه پدر به کشاورزي پرداخت . در سال 1357 از هواداران انقلاب بود و به مولايش امام خميني (ره) عشق مي ورزيد . پس از پيروزي انقلاب فعاليت هاي خود را در پايگاه مقاومت بسيج ادامه داد و با شروع جنگ تحميلي به تهييج جوانان براي شرکت در جنگ پرداخت و خود پيشاپيش گروهي از جوانان راهي مناطق موسيان و دهلران گرديد . پس از بازگشت از جبهه به خدمت سربازي رفت و به لشکر 21 حمزه پيوست . در محورهاي شرهاني ، سر پل ذهاب ، دهلران ، مهران ، خرمشهر ، بستان و هويزه با دشمن پيکار کرد و در عمليات والفجر يک که همزرم فداکارش عباس بازرگان به شهادت رسيد از ناحيه دست و پا مجروح شد و پس از دو هفته استراحت دوباره به جبهه بازگشت . آخرين بار که به جبهه رفت و از شهادتش خبر داد و محل به خاک سپاري اش را مشخص کرد . در عمليات خيبر بر اثر اصابت ترکش خمپاره در تاريخ 3/12/1362 به فيض عظماي شهادت نائل آمد . ياد نگاهت در ذهن سبز خانه باقي است . روحش شاد و يادش گرامي باد . والسلام
وصيتنامه سرباز رشيد اسلام برادر عبدالرحمن مزارعى. بسم الله الرحمن الرحيم.
من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوالله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظروا ما بدلوا تبديلا. برخى از مومنين بزرگ مردانى هستند كه به عهد و پيمانى كه با خدا بستند كاملا وفا كردند، پس برخى بر آن عهد ايستادگى كردند (تا براه خدا شهيد شدند) و برخى به انتظار (شهادت) مقاومت كرده و هيچ عهد خود را تغيير ندادند. بارالها، آرزو دارم پايان جنگ را ببينم جنگى كه اسلام بر كفر جهانى پيروزى يابد و اگر اسلام با ريخته شدن خون من پيروز مى شود پس اى تيرها مرا فرا گيريد. پدرم دستهاى پينه بسته ات را از راه دور مى بوسم اگر شهيد شدم براى من گريه نكن، مادرم وصيت من بر شما و خواهرانم اين است كه براى من گريه نكنيد و مانند زينب پيامم را به دوستانم و امت برسانيد و براى امام دعا كنيد. برادرانم براى من ناراحت نباشيد كه من به راهى رفتم كه قاسمها رفتند و پيامم براى شما اين است كه تا مى توانيد به اين انقلاب عزيز كمك كنيدو در پايان پيامم به دوستانم و همه آزادگان جهان اين است كه صحنه نبرد حق عليه باطل وقتى به درجه نهايت متعالى خود خواهد رسيد كه درگيريها شديد و شديدتر شود تا انشاءالله حضرت مهدى (عج) بيايند و انتقام خون انبياء و شهداى كربلا و همه شهدا را بگيرند. از خداوند متعال جل اسماء عاجزانه مسئلت دارم اين بيماريهاى روانى و اين آفتهاى دين و ايمان از وجود همه مسلمانان ريشه كن كند و توفيق شناخت به شعائر اسلامى كه آنها من تقوى القلوب است بخصوص اخلاص در امور، به ما عطا فرمايد عليه توكلت اليه انيب. و آخرين كلامم اين است مردان خدا هيچوقت در بستر طبيعى نمى ميرند مرا در قبرستان پايينى و در كنار شهدا دفن كنيد. رنگين شدن زمين با خون خليفه گان الهى صداى سهمگين و چكاچك آلات و ابزار نبرد
و به شهادت رسيدن ياران صديق چقدر زيبا و جالب است. عبدالرحمن مزارعى ساكن چاه شرف 5/10/1361.