کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
12:38
محمدحسن حمزوی

محمدحسن حمزوی

فرزند حاج بابا

تاریخ تولد
1339/01/02
تاریخ شهادت
1361/04/31
محل شهادت
کوشک
تحصیلات
دیپلم
محل تولد
فارس - مرودشت - مرودشت
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
مسئول گروهان
نحوه شهادت
مفقودیت
نوع خدمت
سپاه
عضویت
کادر ثابت
خلاصه اي از زندگي نامه سردار رشيد اسلام شهيد محمد حسن حمزوي : شهيد محمد حسن حمزوي در سال 1339 ديده به جهان گشود . دوران تحصيلات ابتدائي و راهنمائي را در مرودشت سپري کرد اما به دليل نبودن رشته مورد انتخاب ايشان در شهرستان ، جهت ادامه تحصيل به شيراز هجرت نمود و در دبيرستان ابوذر ( شاهپور سابق ) در رشته علوم تجربي مشغول شد . آن شهيد سعيد در بستر مناسبي پرورش يافت و يکي از عوامل بسيار مؤثري که در تربيت وي نقش مهم و اساسي داشت . جلسات زيارت عاشورا بود که توسط پدرش مرحوم حاج بابا در دهه اول محرم هر سال در منزلشان منعقد مي گرديد . علاوه بر توفيق ذکر شده ، آن شهيد بزرگوار جلسات هفتگي قرائت قرآن که در مرودشت برگزار مي گرديد نيز بهره برداري مي نمود . پس از شروع انقلاب اسلامي ، محمد حسن فعاليت هاي انقلابي خود را با توزيع کتاب ، نوار و اعلاميه بين هم کلاسي ها و هم چنين شرکت در مجالس مذهبي و راهپيمائي ها و تعطيلي اعتراض آميز مدارس شروع کرد . در ساختن کوکتل مولوتف ، بمب هاي سه راهه و ساعتي که انقلابيون پيش بيني کرده بودند که ممکن است روزي احتياج شود نقش فعالي داشت به نحوي که در يکي از آزمايشاتي که بر روي يک بمپ ساعتي انجام مي داد مجروح گرديد و دو انگشت يکي از دستان خود را از دست داد . پس از حصول بهبودي ، با توجه به فصل سرما و کمبود نفت به خاطر اعتصابات رايج ، به منظور کمک در تأمين نفت مورد نياز مردم ، در پمپ بنزين مرودشت تلاش هاي خستگي ناپذيري مبذول مي داشت . ضمن اين که در اکيپ هاي گشت شبانه اي هم که توسط جوانان انقلابي تشکيل شده بود به امور مربوط به نگهباني و تأمين امنيت شهر مي پرداخت . آن بزرگوار از جمله نيروهائي بود که به عضويت سپاه در آمد و در کنار ساير عزيزان ، هسته اوليه سپاه پاسداران انقلاب اسلامي مرودشت را تشکيل داد . در اولين مأموريت به عنوان مسئول واحد تدارکات و عضو شوراي فرماندهي پايگاه مرودشت در سال هاي 58 الي 59 در زمره والسابقون السابقون اولئک المقربون قرار گرفت . پس ا مدتي خدمت در مرودشت به فرماندهي سپاه پاسداران سده از توابع اقليد منصوب گرديد و در خرداد ماه سال 1361 همراه با گروه اعزامي از اقليد به منطقه جنگي عزيمت نمود و در عمليات رمضان شرکت کرد ولي متأسفانه پس از پايان عمليات هيچ گونه خبري از ايشان به گوش نرسيد و در نتيجه همه مشتاقان به اميد ديدار روي مهربان او به انتظار نشستند ، اما اعتقاد قوي بر اين است که دعاهاي مکرر آن بزرگوار مبني بر طلب شهادت در راه خدا و آرزوي وي در رابطه با مفقود شدن جسدش به هدف استجابت رسيده و شهادت آن زيباترين مرگي را که در کلاس معلم بزرگ انقلاب شهيد مطهري ( ره ) آموخته بود ملاقات نموده است .
بسم الله الرحمن الرحيم : ً وصيت نامه ً ً الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله اولئک هم الفائزون ً ً انا لله و انا اليه راجعون ً بارها و بارها بود که مي خواستم نوشته اي به عنوان وصيت نامه از خودم بر جاي گذارم اما هر گاه که مي خواستم اين نوشته ها را شروع کنم ، انگار که مي ترسيدم و دستانم از نوشتن مي لرزيد و حقيقتاً وحشت داشتم که اگر چنين کنم خواهم رفت ... اما مگر مي شود که از زير بار آن حق شانه خالي کرد ؟ بايد پذيرفت که مرگ حق است و حال که انسان بايد بميرد چه خوب است که بهترين آن را انتخاب کند . و به قول شهيد مطهري زيباترينش ً شهادت ً را . اکثر اوقات در نمازها و سجده هايم دعا کردم و آرزو کردم : اللهم ارزقنا توفيق الشهاده في سبيلک ان شاء الله که خداي قادر متعال آن را نصيبم کند . به خدا قسم مي خورم که براي پاسدار حقيقي حدود الله اصلاً زشت است که همين طور و به مرگ طبيعي ( بيماري ، سکته ، تصادف و ... ) دار فاني را وداع گويد که بايد آن قدر في سبيل الله نبرد کند تا دشمنان خدا و قرآن را به ستوه آورد و آنان را از صفحه روزگار پاک کرده و به جهنم و به درک واصلشان کند و سرانجام سرنوشت رهبرش . امام حسين عليه السلام سرور شهيدان و آزاد مردان تاريخ بشريت و تشيع سرخ علوي را پيدا کند و چنان که در بال گفتم ، اميدوارم که خدايم مرا در زمره پاسداران - حدود خودش قرار دهد و سرنوشت سرورم امام حسين عليه السلام را سرنوشت من نيز قرار دهد . تا از اين قفس تنگ و نجاست ساز و متعفن جدا شوم و به سوي حضرتش پر گشايم و مسير معنوي او را طي کنم . در روزگار زندگاني ام که هيچ خدمتي به اسلام و مسلمين نکرده ام ، شايد شهادتم باعث خدمتي بشود . انشاء الله . من شهادت در راه خدا را به جان پذيرفته ام و زور و اجباري در کار نبوده و نيست و به آن کوردلان ديو سيرت نظير منافقين توده اي ، پيکاري و ... و احزاب آن چناني که همه وابسته به آمريکاي جهان خوار و شوروي متجاوز و اسرائيل غاصب و ديگر ابرقدرت هاي پليد مي باشند ، بگوئيد که اين راه و روشي که پيش گرفته ايد به ترکستانتان مي برد و سرنوشتتان دوزخ است و به قول قرآن کريم کرانيد و گنگانيد و کورانيد . هان اي دشمنان خدا و دين خدا گمان کرده ايد با کشتن عزيزان اين مرز و بوم و فرزنداني خلف اسلام هم چون بهشتي ها ، محمد منتظري ها ، رجائي ها ، با هنرها ، دستغيب ، صدوقي ها و هزاران ... هاي ديگر به اهداف پليد و غير انساني خود مي رسيد ؟ زهي خيال باطل و خام ، جواب شما را رهبرمان امام حسين عليه السلام داده است ً ان کان دين محمد لم يستقم الا تقتلي فيا سيوف خذيني . اگر دين محمد ( ص ) به جز با کشته شدن من در راه خدا استوار نمي ماند پس اي شمشيرها بگيريدم ، قطعه قطعه ام کنيد ، شهداي انقلاب اسلامي ما و جنگ تحميلي مزدوران بعثي عراق ، به نداي حسين زمان خويش نائب الام خميني لبيک گفته اند و مرگ سرخ را پذيرفته اند و به زندگي ننگين و سازش با دشمنان خدا تن در نداده اند به خدا قسم ما هم مانند آنان به فرياد هل من ناصر ينصرني حسين زمانمان امام خميني پاسخ مثبت داده و لبيک گفته ايم و تا آخرين قطره خون و تا آخرين دم نفسمان با دشمنان خدا در داخل و خارج خواهيم جنگيد . انشاء الله اي قرآنيان اي پيروان محمد ( ص ) اي شيعيان علي ( ع ) اي حسينيان اي امت شهيد پرور ايران براي تعجيل در ظهور حضرت بقيه الله الاعظم ارواحنا العالمين له الفداء و براي امام خميني عزيزمان دعا کنيد . و از خداوند سبحان بخواهيد که تا قيام و انقلاب مهدي ايشان را در پناه خود نگه داشته و از گزند حوادث مصون و محفوظش دارد . به خدا قسم ايشان موهبتي بسيار عظيم از طرف خداوند به همه مردم دنيا به خصوص ايران است و نعمت بسيار بزرگي است مبادا کفران نعمت کنيد که اين نعمت از شما گرفته خواهد شد و مي دانم که شما مانند مردم کوفه امام خود را رها نخواهيد کرد و ديگر اين که انقلاب اسلاميمان را خوب بشناسيد و هر گونه که مي توانيد آن را ياري کنيد و در صدور آن به اقصي نقاط جهان کوشش کنيد با جانتان و مالتان ، باشد تا به پيروزي نهائي اسلام بر کفر دست يابيم انشاء الله . چند سفارشي هم به خانواده ام دارم : اول اين که بايد بگويم که فرزند و عضو خوبي براي شما نبودم و کار خوبي هم برايتان انجام نداده ام اما اکنون که به جبهه نبرد حق عليه باطل مي روم اميد بخشش از شما دارم و اميدوارم که مرا حلال کنيد . اي مادر عزيزم که پس از مرگ پدر هم يک مادر واقعي برايم بودي و اي برادران مهربان و دل سوزم حسين ، عباس که پس از مرگ پدر براي من و برادرم باقر و خواهرانم هم چون پدر بوديد ، اين حقير چه ناسپاسي ، و دهان کجي ها به شما کرده است اما اکنون اميد بخشش دارد و مي گويد مرا ببخشيد و از سر لطف و مهرباني حلالم کنيد اي مادر و برادران و خواهرانم اگر به خواست خداي تبارک و تعالي شهيد شدم مبادا گريه و زاري و شيون سر دهيد که اولاً روح مرا آزار داده و ثانياً دشمنان انقلاب اسلامي ما از گريه ها و ناله هايتان خوشحال شوند . شما بايد صبر و مقاومت و ايثار پيشه خود کنيد و با اين گونه رفتارتان ضربه اي مهلک به دهان متعفن و مغز گنديده دشمنان انقلاب اسلاميمان بزنيد . سفارش ديگر اين که طلب کاري هاي خودم را مي بخشم و به شما مي گويم که اگر کسي پولي از شما به عنوان طلب از من مطالبه کند ، به او بپردازيد و مقداري حقوق از سپاه اقليد طلب کارم آن را دريافت داشته و يک سوم از آن را به حساب کمک رساني به جبهه هاي جنگ واريز کنيد . البته دقيقاً نمي دانم که به چه کسي بدهکارم يا اين که فراموش کرده ام و اين وظيفه شرعي کسي است که طلب دارد و بايد بگويد . عزيزان من سفارش هائي را که اين حقير به مردم کرد ، به شما مي گويد به خوبي به آن عمل کنيد . انشاء الله . در ضمن اگر مقدور بود و زحمتي برايتان نداشت به برنامه زيارت عاشورا يک روز به عنوان اين جانب اضافه کنيد تا شايد خداي منان و قادر و متعال ثواب آن را به من برساند و باعث راحتي روحم شود . همه شما عزيزان را مي بوسم و خدا حافظي مي کنم باشد تا انشاء الله در بهشت يک ديگر را ملاقات کنيم . از قول من از تمام خويشان و آشنايان و دوستان خداحافظي کنيد و حلال بودي بطلبيد و براي من دعا کنيد تا شايد خداي تعالي از سر تقصيراتم بگذرد . دعا براي سلامتي رهبر انقلاب اسلاميمان حضرت آيت الله العظمي نائب الامام خميني را فراموش نکنيد . انشاء الله . در خاتمه : سلام و درود فراوان بر شهيدان انقلاب کربلا و بر شهيدان انقلاب اسلامي و بر شهيدان جنگ تحميلي به خصوص برادر شهيد و مظلومم - نعمت جباري اولين پاسدار شهيد از سپاه پاسداران انقلاب اسلامي شهرستان مرودشت که به فراموشي سپرده شده است و برادر شهيد بيژن فرامرزي عض سپاه پاسداران انقلاب اسلامي اقليد که بيش از يک سال با او افتخار هم کاري داشتم . از خداي تبارک و تعالي مي خواهم مرا هم در زمره شهيدان در راه خودش قرار دهد . در صورتي که جنازه اي از من باقي ماند که انشاء الله نماند و مانند شهيدان بي پيکر بشوم انشاء الله ، آن را در جوار قبر پدرم به خاک بسپاريد .