بسم الله الرحمن الرحيم
ايشان در سال 1328 هجري شمسي در روستاي بندر امير در خانواده اي متدين چشم به جهان گشود . پدر و مادرش او را عبدالحسين ناميده اند و او فرزند سوم خانواده بود کودکي مادرش را از دست داد و خواهراش مراقبت از او را به عهده گرفت . به دليل برخي از مشکلات پدرش مجبور شد دوباره ازدواج کند اما با وجود سن کمي که داشت براي کمک کردن به پدرش در زمين هاي کشاورزي کار مي کرد و تا روزگار مي گذارند . تا اين که در سن 20 سالگي به خدمت سربازي به روستاي خدا باز مي گردد و در همان جا دوباره مشغول به کار مي شود و در سن 23 سالگي به با دختري از اقوام آشنا مي شود و در سال 1351 زندگي مشترکشان را آغاز مي کنند . بعد از ازدواجشان به شهر مرودشت مي آيند و در کارخانه ي آرد دادلي مشغول به کار مي شود . حاصل اين ازدواج 6 فرزند بود 4 پسر و 2 دختر . آن ها زندگي خوب و خوشي را در کنار هم مي گذارند . او پدري مهربان و دلسوز براي فرزندانش بود . او فردي مومن و متعهد و خداترس بود و هيچ گاه نماز و روزه اش را ترک نمي کرد . اگر کسي مشکلي داشت و ؟؟؟ مي آمد تا جايي که مي توانست آن ها را در حل کردن مشکل شان ياري مي کرد . از خصوصيات اخلاقي ايشان اين بود که هميشه شاد و خنده رو بود و هيچگاه در برابر مشکلات خم به ابرو نمي آورد .در همه حال شکر گزار خدوند متعال بود . وقتي پدرم به جبهه اعزام شد من 9 سال بيشتر نداشتم بقيه بچه ها هم کوچک بودند . به خاطر همين زيادي از پدرم يادم نيست پدرم در ذهنم نيست فقط در يادم مي آِيد شب هاي محرم که مي شد براي عزاداري به مسجد مي رفت و من هم با خودش مي برد و من را محکم مي گرفت و با دست ديگر بر سينه مي زد و اين خاطره را هيچ وقت فراموشم نمي شود و هر سال با آمدن ماه محرم اين خاطره برايم زنده مي شود . پدرم زياد با ما زندگي نکرد سايه اش را بر سرم حس کنم ولي با همين مدت کم هم ياد و خاطرش در ذهنم مانده و اکنون 32 سال دارم و هر چه از عمرم مي گذرد جاي خاليش را بيشتر حس مي کنم . هيچ چيز و هيچ کس نمي تواند جاي خاليش را برايم پر کند . او راهش را انتخاب کرده بود و چاره اي ندارم جزء پذيرفتن اين حقيقت که او در ميان ما نيست اميدوارم که بتوانم لياقت و شايستگي اين را داشته باشم که دختر شهيد هستم .روحشان شاد .کسي که تا ابد فراموشت نمي کند دخترت فاطمه .
وصيت نامه عبدالحسين رحيمى فرزند حاجى حسين شهرستان مرودشت انالله و انا اليه راجعون و كسانى كه در را ه خدا مى ميرند مرده مپنداريد بلكه آنها زنده اند و در نزد پروردگارشان روزى مى گيرند شهادت چيز زيبايى است و شهاد ت چيز پر معنايى است شهادت دريچه آزادى من از دنيا است شهادت آرزوى مشتاقان شهادت است اى ملت آزاد و قهرمان من چه مى توانم براى شما بنويسم چه سفارشى مى توانم براى شما بنمايم اى امت حزب الله اين شما بوديد كه ما را راهنما بوديد و اين شما بوديد كه جنگ را تا پيروزى كامل ادامه داديد اين خونها چه ارزشى دارد كه در راه شما راه مطلق است ريخته شود و اين انقلاب عزيز را سيراب كند اى اسلاميان بر خروشيد كه لحظه هاى پيروزى اسلام نزديك است بر خروشيد و به نداى انقلاب اسلامى ادامه دهيد تا بتوانيم به يارى الله پرچم اسلام را در سر تا سر جها ن بپا داريم اى امت قهرمان راه شهداء را ادامه دهيد و به صحبتهاى امام عمل كنيد اى امام عزيز اى استو ره مقاومت و ايثار حال بنگر كه امت مقاوم چگونه خون خودرا درراه اسلام عزيز ريختند اى جوانان پرتوان شما بايد انشاء الله جنگ را تا پيروزى ادامه دهيد و بعد از فتح كربلا با امام عزيزمان برويم و قدس عزيز را نجا ت دهيم اى برادران بعد از شهادت من راهم را ادامه دهيد و نگذاريد كه اسلحه ام به زمين بيفتد و سنگرم را حفظ كنيد و راه شهدا را ادامه دهيد تا مى توانيد دعا كنيدو ذكر خدا بگوئيد و دعا به جان امام يادتان نرود امام را دعا كنيد و مهدى ر ا صدا كنيد 29/9/65