کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
06:52
غلام رضا رحیمی

غلام رضا رحیمی

فرزند یداله

تاریخ تولد
1346/01/02
تاریخ شهادت
1366/01/19
محل شهادت
شلمچه
محل تولد
فارس-مرودشت-مرودشت
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
غواص
نحوه شهادت
گلوله
نوع خدمت
بسیج
عضویت
بسیجی
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد غلامرضا رحيمي : و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احيا عند ربهم يرزقون . درود بي کران به خداوند يکتايي که فيض شهادت را نصيب اين امت کرد و چه عاشقانه و مشتاقان درگاهش سر از پا نشناخته قدم در اين راه مي گذراند و جان به جان آفرين تسليم مي کنند و با الهام گرفتن از مکتب سرخ حسيني ، حسين وار به خصم زبون يورش مي برند و با شهادتشان و فداکاري و از خود گذشتگي و يا سوختن و خاکستر شدن خود ، محيط را براي ديگران مساعد مي کنند . مثل شهيد مثل شمع است و که خدمتش از نوع سوخته شدن و فاني شدن و پرتو افکندن است تا ديگران در اين پرتو که به بهاي نيستي او تمام شده بنشينند و آسايش يا بند و کار خويش را انجام دهند . آري شهدا شمع محفل بشريتند سوختند و محفل بشريت را روشن کردند و اگر اين محفل تاريک مي ماند و هيچ دستگاهي نمي توانست کار خود را آغاز کند يا ادامه دهد . الحق که منطق شهيد منطق سوختن و روشن کردن است منطق حل شدن جذب شدن در جامعه براي احياء جامعه است منطق دميدن روح به اندام مرده ، ارزشهاي انساني است و منطق حماسه آفريني و منطق بسيار دور نگريست و هر گاه چند صباحي سستيها افزون شد و هوشياريها کم مي گشت و دشمن به تاراج مي پرداخت و همين شهادت ها نمي گذاشت و که براي هميشه ارزشها فراموش شود . حال قسمتي از زندگي نامه شهيد بزرگوار مربي اخلاق غلامرضا رحيمي که در 28/2/1346 در شهرستان مرودشت در خانواده مذهبي ديده به جهان گشود وي از اوان کودکي همراه پدر به مسجد مي رفت دوران دبستان را در مدرسه جا مي گذراند و دوران راهنمايي را در مدرسه امير کبير ، از وقتي که خواندن و نوشتن را ياد گرفت شرکت در کلاس قرآن و يادگيري قرآن را بر خود واجب ميديد با اين انگيزه قرآن آموخت . و با آموختن به ديگران دانش خود را احياء مي کرد و با علاقه اي که به فعاليتهاي مذهبي داشت کتابخانه مسجد امام رضا عليه السلام را اداره مي کرد و همگام با اين امت به نداي امام لبيک و در تظاهرات با سن کمي که داشت فعاليت مي کرد و در اوايل انقلاب با رعب و وحشتي که رژيم دژخيم به وجود آورده بود با شجاعت و شهامت تمام و قلبي سرشار از ايمان اعلاميه امام را در مساجد شهر پخش مي کرد و هميشه دنبال گم گشته اش بود با تشکيل بسيج مستضعفين قدم در اين راه خير گذاشت و چه شبها که براي امنيت نگهباني مي داد تا انقلاب اسلامي را از شب پرستان ديو سيرت در امان نگهدارد . اوقاتش را صرف مطالعه کتابهاي مذهبي استاد شهيد مطهري شهيد دستغيب و شهيد بهشتي و قرآن و نهج البلاغه و مفتاح الجنان مي کرد و قلبي رئوف و آکنده از مهر و محبت داشت هميشه سعي مي کرد که به همه کمک کند و در مشکلات مردم و جامعه خود را سهيم ميديد او غمخوار محرومين بود سعي داشت که با دوستان و آشنايان خوشرفتاري کند اخلاق او در خانه بسيار خوب بود . در سال 1362 در عمليات والفجر 2 مجروح شد مدت مديدي در بيمارستان مشهد بستري بود و بعد براي استراحت به خانه برگشت براي امرامعاش خود در کارخانه آزمايش کار مي کرد . گه گاه در همين اثنا ماموريتي مي گرفت و مشتاقانه به جبهه مي رفت و هر گاه بر مي گشت شغل ثابتش را عوض مي کردند و که توام با ناراحتي و مشکلاتي بود که با سعي و صبر خود متحمل مي کرد . ولي اين بازيها هيچگاه او را از رفتن به جبهه منع نمي کرد و هميشه شرکت آخرين جبهه اي که رفت در رشته غواصي شرکت داشت و به فيض شهادت که حتي به خود از الهام شده بود و حتي به دوستان صميمي خود گفته بود که اين بار بار آخر است و وداع آخرين است و در تاريخ 19/1/66 در ساعت 30/1 در محور عمليات کربلا 8 (شلمچه) به درجه رفيع شهادت رسيد . شهيد قبل از رفتن به جبهه با شهادت دوستان همرزمش حميدرضا کوشکي مواجه شد که فعالانه در مراسم تشييع و ختم و چهلم وي حضور داشت و پس از آن به جبهه رفت و جا دارد خداوند را سپاس گفت که اين همه عزت و کرامت به خاندان ما عطا کرد . افتخار شهادت .
بسم الله الرحمن الرحيم
وصيت نامه شهيد غلامرضا رحيمي . با سلام به پير جماران اسوه مبارزه و قيام و استقامت و ايمان و شجاعت و بت شکن زمان و حسين زمان حضرت آيت الله العظمي امام خميني مدظله العالي و با سلام به تمامي خدمتگزاران صديق اسلام و بخصوص حضرت آيت الله العظمي منتظري و برادران گروه مقاومت و شهرباني و ژاندارمري و سپاه و بسيج و ارتش جمهوري اسلامي ايران و با سلام به روحانيت پيرو خط امام و با سلام به امت حزب الله و پيرو خط امام و با سلام به تمام خدمتگزاران صديق اسلام و بخصوص برادران گروههاي مقاومت بسيج سپاه و ژاندارمري و شهرباني . و با سلام به امت حزب الله و پيرو خط ايران و روحانيت در خط امام و پيرو ولايت فقيه اين حقير غلامرضا رحيمي متولد شهرستان مرودشت عضو گروه مقاومت شهيد دکتر باهنر کارگر کارخانه آزمايش . در تاريخ 14/7/63 روز عاشورا شنبه در جزيره مجنون خيير . کشته شدن عادت و شهادت کرامت ماست و امام سجاد عليه السلام . خط سرخ شهادت خط آل محمد و آل علي است و امام خميني ره . با سلام بر محمد مصطفي (ص) پيام آور آزادي و ما اسلام بر او که رحمه العالمين است و سلام بر او که شفيع ؟؟؟ است سلام بر علي عليه السلام که شاخص ايمان است و سلام بر او که عين عدالت است و سلام بر امام حسين عليه السلام که اسوه مبارزه و شهادت است و سلام بر او که فرياد خروشان مظلومين در تمامي عصرهاست و سلام بر او که نامش و يادش خوني به سرعت برق و به گرمي خورشيد در رگهاي رزمندگان کربلاي ايران مي دواند و سلام بر صاحب الزمان که حبل المتين براي جهان و جهانيان است و سلام بر رهبر کبير انقلاب اسلامي امام خميني اين کوه ايمان اسوه مبارزه و قيام واستقامت و با سلام به حضرت آيت الله منتظري اميد امت و امام وصيت نامه خود را به رشته تحرير در مي آورم و . سپاس بي پايان جهان آفرين را سزاست که هستي و ابراز اسرار قرار داده و محصول آنرا موجودي اسرار آميز تر به نام انسان قرار داده ما و سلام فراوان بر ستوده ترين فرزندان آدم يعني محمد (ص) که بشريت را به دنياي سعادت و روشنايي جاوداني رهبري فرمود و سلام بر علي و جانشينان ديگر محمد (ص) که هر يک به نوبه خود انسانيت را از پرتگاههاي خطرناک نجات بخشيده اند و سلام بر حسين که اسوه مبارزه و شهادت و شهامت است و فرياد خروشان مظلومين در تمامي عصرهاست و نام و يادش خوني به سرعت برق و به گرمي خورشيد در رگهاي رزمندگان در کربلاي ايران مي دادند و سلام بر صاحب الزمان و نايب بر حقش امام خميني فرزند علي عليه السلام و اين حقير غلام رضا رحيمي وصيت نامه خود را به رشته تحرير در مي آورم و گو اينکه اين حقير همين وصيت نامه است که مي نويسم و شايد سرنوشت شايد اين يکي هم مثل بقيه پاره شدن باشد اما اين بار احساس مي کنم که اين وصيت نامه ام ماندني است و زياد عمر نخواهم کرد . بار الها هر روز شاهد و ناظر تشييع رفيقان و دوستان خود مي باشم و هر گاه يکي از نزديکترين دوستانم شهيد مي شود احساس مي کنم که به شهادت و قيامت نزديکتر مي شوم الان که اين وصيت نامه را مي نويسم خبر شهادت دو تن از دوستان نزديکم را به من داده اند و (حميد کوشکي ، سيد نور الدين حسيني) به منزلشان رفتم و در مقابل خانواده شهدا نگه دارم و يک نکته مرا رنج مي دهد و آن اين است که من براي چه زنده ام و جز اين است که چند ساله ام را مانند يک خواب و رويا گذرانده ام و جز اينکه زندگي در اين دنيا و عمر کردن پوچ و بي ارزش است و از خداوند هم شرم دارم و از گذشته ام مي ترسم و راه آينده را نمي بينم و اما نمي توانم که گريه ام را پنهان کنم و وقتي احساس مي کنم که فردايم مثل ديروز بايد بين من و شهدا فاصله باشد بغض گلويم را مي فشارد و بالاخره او که هميشه شاهد و ناظر بوده و قطرات اشکم را که توام با شرمساريم را مي بيند و خدايا قلبم در فشار است روحم در قفس است و دنيا و ؟؟؟ بر من تنگ شده است و خدايا روحم را بگيرد و به قول شهيد چمران وحشت ؟؟؟ عشقم را بگير و نمي خواهم مانند گذشته خود را فريب بدهم و نمي خواهم که ديدار تو دور شوم و خدايا گمنام بميران و غريب وار جانم را بگير و پيکرم را ناشناخته بپذيريد و پروردگارا دستم را بگير که شيطان در کمين من است و تا مرا به زمين بزند و نيز گناه که با همه ي سنگيني اش مرا تهديد مي کند خدايا از تو پوزش مي طلبم که رحم کردي و عصيان کردم که اما دعوتم کردي و فرار کردم و تا عطا کردي خطا کردم عفو کردي گناه کردم و اکنون دستم به سوي تو دراز است دست مرا بگير و مرا به سوي خود فرا خوان و اگر من به تو عشق نورزيدم ولي مي دانم که تو عاشق همه بندگانت هستي خدايا ديگر نمي خواهم ديگر پيکر آغشته بخون دوستانم را ببينم و نمي خواهم که خود را با دنيا سرگرم کنم اگر قرار است عمرم چنانکه گذشت بگذرد و ديگر از تو عمري نمي خواهم کاش روياي شيرين و ؟؟؟ به حقيقت مي پيوست و که تو ارحم راحميني و الهي رضا برضائک و که تو خيرخواه مومنيني و اي خداي من خدايا من شرمم مي آيد که رهبرم و مولايم حسين عليه السلام با آن مظلوميت و آن همه مصيبت به شهادت برسد و من که غلام اويم در هواي خنک و غرق در دنيا در بستر راحت جان دهم خدايا سري را قرار نباشد در راه تو فدا شود همان بهتر به سنگ ندامت کوبيده شود و جسمي را که در راه اسلام تکه تکه نشود همان که زير خاک پشيماني پوشيده گردد و خدايا حرف زياد دارم اما اينک مجالش نيست . اما شما اي امت حزب الله و هميشه در صحنه ايران بدانيد که اگر سعادتي و موقعيتي هم نصيب من به واسطه وجود با برکت امام و شماست بالاخره شهاتم اگر نصيبم شود از برکات شما بود . اما اي برادر و خواهر چشم بصيرت را بگشا و به اطرافت نگاه کن به جهان بينديش چه مي بيني غوغايي عظيم دريايي خروشان موجي توفنده و بي امان دريايي گسترده و بي کران و قايقي بي سکان سرگردان دنيا همين است خواهرم و برادرم آنهاييکه در بهترين کاخها بودند بهترين خوراکي ها را خوردند با زيباترين زنان دنيا هم آغوش شدند و چقدر بيشتر از اين من و شما عمر کردند قد و قوره شان چقدر از کوهها بلندتر شده و زور و قدرتشان چقدر از شداد و غرور بيشتر شده پس به دنيا و مظاهرش خيره نشو تا تو را بفريبد و هواي نفس بر تو غلبه نکند و خودت را به چيزي جز رضاي خدا مفروش و تو بزرگتر از آني که فکر مي کني کل زمين و آسمان و کرات و کهکشانها براي توست و سپس به قيامت نظر کن به شب اول قبرت نظر کن . برادرم و خواهرم تو انقلاب کرده اي و جهان را به جنب و جوش انداخته اي تو به خدا متصل شده اي و تو به ائمه عليهم السلام پيوسته اي خود را نباز مغرور هم نشو عقب نشيني نکن محکم باش تو عليه جهاني قيام کرده اي که و با ؟؟؟ جهاني نيز عليه تو بپا خاسته است تو اي رسالت حسين پرچم اسلام در دست بايد راهي را که شروع کرده اي به پايان برساني خون پاک و معطر شهدا شاهد کار و تلاش توانست يک لحظه سستي برابر با نابودي خودت و اسلام است و برادر اگر خانه ات را و شهرت را ويران کردند دوباره آنرا بساز و اگر فرزندت را شهيد کردند دوباره توليد مثل کن اگر مزرعه ات را آتش زدند دوباره به زراعت بپرداز و اگر خداي ناخواسته بي رهبر شدي خودت رهبر شو اما اين پرچم سرخ حسيني را که امانت است محکم نگهدار و مگذار بر زمين بيفتد . فرياد کش و از خدا بخواه تا تو را ياري کند تا انتقام مظلومان و مستضعفين جهان را از مستکبرين بگيري . اي ملت مسلمان تابع رهبريت باش نزد خودت حساب کن جز او چه کسي من و شما را از فساد ستمشاهي نجات داد و سپس فرمانش را آويزه گوش کن و شکر خدا را که از هر نعمتي عزيزتر است با پيروي از او بجاي آوريد و الا منتظر باش و تا مثل قوم بني اسرائيل ذليل و خوار شويد و از خدا بخواه که تا او را براي تو حفظ کند . و حال چند وصيت به شما امت حزب الله و پيرو خط امام شهرستان مرودشت و روحانيت در خط امام دارم که ولي اول از خداوند مي خواهم که به شما توفيق دهد تا به اين چند جمله نيز عاصي جامعه عمل بپوشانيد ان شاء الله همانطور که در بالا ذکر کردم فقط امام امت بت شکن زمان خميني کبير بود که ما را از فساد ستمشاهي نجات داد و سپس مي بينيم طي 5 سال از گذشت انقلاب شکوهمند اسلامي ايران هنوز مي بينم که کماکان آمريکا در اين شهرستان مرودشت بر عليه خط امام و اين انقلاب اسلامي در لباسي مقدس روحانيت و به نام اسلام ضربه مي زنند و شما امت حزب الله هم با آنکه اطلاع داريد دست روي دست گذاشته اي و هيچ حرفي نمي زنيد . برادران من تقوا را پيشه کنيد و سعي کنيد و در کارتان ريا نباشيد چون انسان بي تقوا و رياکار قسي القلب مي باشد و انساني که قسي القلب باشد ديگر نمي تواند ببيند و بشنوند و بر گوش و دل و چشم او مهر زده مي شود و پرده اي جلوي آنها قرار مي گيرد و که ديگر نمي توانند حق را ببينند و سعي کنيد غيبت را کم کنيد و غيبت نکنيد و عيب جويي ديگران نباشيد و عيب خود را بگيريد و بر هواي نفساني غلبه کنيد واي به حال کسي که نفس عماره بر او غلبه کند اگر خواستيد و خدا را بشناسيد و علي عليه السلام و اسلام را بشناسيد و اول خود را بشناسيد و همانطور که عارف بزرگ مي گويد که خودشناسي خداشناسي است حال چطور خود را بشناسيم و خدا را بشناسيم و مبارزه با نفس و غالب شدني بر نفس . عزيزان شما خيال مي کنيد که شهداي ما جواناني که جان خود را در طبع اخلاص گذاشته اند و پرپر مي شوند و براي چيست ؟ تنها دليل او عشق الله بوده است و همانطور که خداوند مي فرمايد که هر کس عاشق من شد من نيز عاشق او مي شوم و او را به سوي خود مي برم و اينها همانهايي هستند که خداوند عظيم فرموده بلي امروز جوانان مسلمان ايراني هستيد .