بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد فرامرز رضايي ؛ شهيد فرامرز رضايي در سال 1333 در روستاي خانيمن کامفيروز از توابع شهرستان مرودشت در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد که او را از کودکي در راه درست قرار داد و به علت مشکلات مالي از تحصيل دست کشيد. اما ايشان با وجود مشکلات زياد امورات خانواده خود را مي گذراند و از همان شروع زندگي پيرو امام و عاشق اهل بيت عليه السلام بود. قبل از انقلاب اسلامي به علت نفرتي که از رژيم شاه داشت حاضر به سربازي براي رژيم گذشته نبود و نذر سنگيني به مقدار 400 کيلو برنج نذر حضرت عباس و ائمه کرده بود که معاف شود اما وقتي معاف شد انقلاب پيروز شد و شهيد که براي رژيم شاه حاضر به سربازي نبود با شنيدن پيام امام مبني بر تشکيل بسيج زندگي و فرزندان کوچک خود را رها کرد در حالي که فرزند آخر شهيد تنها 25 روز داشت شهيد به عنوان بسيجي وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ايران شد و پس از مدتي رسماً در اين گروه بزرگ قرار گرفت و به سمت آر پي جي زن مشغول و يک مرتبه در سال 1360 در جبهه بستان مشغول نبرد شد و بعد از مدتي طولاني پس از بازگشتي دوباره در عمليات خيبر واقع در پل طلائيه شرکت کرد و با دلي آرام و قلبي مطمئن و اميدي به فرداي دور در سال 1362 به درجه رفيع شهادت رسيد اما جسد شهيد به دست خانواده چشم انتظارش نرسيد و اهالي بنا به نظر شاهداني که قسم مي خوردند که شهيد را ديده اند قبري درست کردند تا خانواده کمي آرام بگيرد و قبر را در سال 1364 درست کردند و خانواده شهيد هر روز بر سر قبر پدر مي رفتند خصوصاً دختري که زماني که شهيد رفت 25 روز داشت زيرا او پدر را فقط در عکس ديد و سرانجام بعد از چندين سال در سال 1374 جنازه قطعه قطعه شده شهيد در وطن و زادگاه خويش دفن شد.روحش شاد و يادش گرامي باد
بسم رب شهدا ء و الصديقين سلام به امام امت وتمامى مستضعفان جهان حضرت آيت الله امام خمينى سلام بر تمام شهدا ى كربلا هاى ايران كه اينك در جوار حق آمده اند سلام به تمامى رزمندگان در تمام جبهه ها ى حق عليه باطل اينجانب فرامرز رضايى فرزند اسماعيل متولد 1333 ساكن خانيمن كامفيروز اين وصيت نامه را دربين خانواده خود باقى مى گذارم با وجودى كه فردى كارگر م و در تمامى ايران به جز دو عدد اتاق هيچ چيز ديگر ندارم و لى با تمام وجودم لمس مى كنم كه اين انقلاب اسلامى و اين رهبر است كه مرا و امثال مرا به جهاد مى خواند و برايما ن دلسوزى مى كند در صورتى كه داراى 5 فرزند و همسر مى باشم كه جز مزد روزانه هيچ در آمدى ندار ند و بعد از من سرپرستى بالاى سر آنها نيست ولى هميشه ترجيح مى دادم كه رفتن به جبهه از همه چيز واجب تر است و يك مرتبه در سال شصت در جبهه بوستان مشغول نبرد شدم و حال هم كه دو سال بعد است ديگر ماندن درپشت جبهه را ننگ مى دانم و براى جبهه دلم پرواز مى كند و مى خواهم هر چه زودتر بروم اما گر چه زن و فرزندانم به علت بى سر پرستى ناراضى مى شوند و ناراضى هستند همه آنها را به خدا سپرده ام اميدوارم كه خدا يار ضعيفان باشد همسرم خواهش دارم كه مرا حلال كنى و فرزندانم را طورى تربيت كنى كه راهم را ادامه دهند .خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته .