کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
13:42
زین العابدین روابندی

زین العابدین روابندی

فرزند علی

تاریخ تولد
1345/06/30
تاریخ شهادت
1361/10/09
محل شهادت
زبیدات عراق
محل تولد
فارس-مرودشت-مرودشت
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
رزمنده
نحوه شهادت
ترکش
نوع خدمت
بسیج
عضویت
بسیجی
بسم الله الرحمن الرحيم . زندگينامه شهيد زين العابدين روامندي . شهيد زين العابدين روامندي در تاريخ شهريور ماه سال 1345 در خانواده اي مذهبي در کناره مرودشت ديده به جهان گشود او يا فقر زاده شد و با فقر بزرگ شد و کودکي اش به مانند بقيه کودکان عصر خود گذاشت و در شش 7 سالگي در مدرسه کاووسي که حال به نام شهيد حاصلي مي باشد دوران ابتدائي را به پايان رساند که بر اثر فقر و بيچارگي يک سال تمام در کوره ي آجر کار مي کردند تا مخارج خانواده ي خود را بياورند لذا در اين انقلاب فعاليت بسيار داشت و با بچه هاي کوچه در کوره ي آجرکار مي کردند تا مخارج خانواده ي خود را بياورند لذا در اين انقلاب فعاليت بسيار داشت و با بچه هاي کوچه و کنار شروع به پخش اعلاميه هاي امام مي کرد و در مساجد اسلحه شناسي و برنامه ديني مي پرداخت و در ميان تمام کساني که اسلحه شناسي را ياد مي گرفتند او از نظر همه مورد ؟؟؟ قرار گرفته بود . و در ميان کلاس اسلحه را باز مي کرد تا ديگران هم ياد بگيرند و به درس قرآن و برنامه هاي ديني و نماز جماعت خيلي شرکت مي کردند و با وجود اينکه بر اثر گرفتاري خانوادگي و فقر در کوره آجري کار مي کردند هر شب در کلاس درس قرآن و اسلحه شناسي حاضر بوده و در ضمن جزء گروه مقاومت شهيد جليل کنارفرد خيلي شرکت مي کرد و شب نگهباني مي داد او سني از 16 ساله بيشتر نداشت وي در راه اسلام قدم زياد بر مي داشت و هميشه در مساجد حاضر بود يا برنامه هاي اسلام شد از کوره بيرون آمد و دوباره شروع کرد به درسي خواند که در مورخه 15/8/61 با يکي از بچه ها به نام شهيد نجف علي زارع تصميم گرفتند که هر دو بروند به جبهه آمدند از پدر و مادر اجازه گرفتند تا برگ را امضاء کنند امضاء کردند و به پادگان امام سجاد که در تخت جمشيد مي باشد ثبت نام کردند . دوره بسيج را طي دوره کوتاهي در حدود 15 روز به پايان رسانيد که آماده شد به جبهه بروند و از پادگان امام زمان فلکه خاتون سوار اتوبوس شد و به جبهه دشت عباس رفتند و در حدود 45 روز در جبهه بودند که بعد از 45 روز در جبهه عين خوش در روز جمعه مورخه 10/10/61 رأس ساعت ده صبح هر دو در يک سنگر بوده اند که بر اثر ترکش خمپاره صداميان کافر هدف قرار گرفتند و به لقاءالله پيوست و پس از 6 روز يعني در مورخه 16/10/61 روز 5 شنبه ساعت 8 صبح در مرودشت از کمربند تا فرماندار تشييع شده اند با همکاري تمام ارگانهاي دولتي و ؟؟؟ در ساعت 45/11 در وسط آفتاب گرم بخاک سپرده شده اند . روحش شاد و راهش پررهرو و رزمش پاينده باد .
بنام خداوند در هم كوبنده ستمگران و آغاز هر سخنى بنام الله است او كه يارى دهنده مستضعفان و پاسداران خون شهيدان است و هركسى كه راه او رفت به نظر من احتياجى به وصيت ندارد و از خدا مى خواهم كه مرا بر هوى و نفس خويش در زنده بود ن غالب كند و اگر موفق شدم به آن چيزى كه آرزو دارم يعنى شهادت برسم نه اينكه با بى احتياطى جلو بروم و پايدار و مصمم خودرا بطرف دشمن ببرند لا اقل آنچه را كه بتوانم تلاش كنم و اين كار را مى كنم و پس رفتنم از اين ديار حرفم اين است كه بجاى گريه برقبرم روحم را شاد كنيد و روح من زمانى شاد مى شود كه شما از رهبرتان روح خدا پيروى كنيد و من بخاطر هيچ كس و هيچ چيزى به جبهه براى جنگ نيامده ام جز بخاطر اسلام و اسلام خمينى يافتم و حرف او حرف اسلام است و اسلام يعنى پياده شدن قرآن وقرآن كلام خداست شما بايد سخنى اورا با جان ودل بپذيريد و مبادا روزى خداى نكرده چون مردم كوفه با او رفتار كنيد مادر مهربان من اين وصيت نامه را قبل از اينكه به شهادت برسم نوشته ام و اميدوارم كه بايك پيروزى كلى يا جزئى براى خدا واسلام و قرآن جان بى ارزشم را به الله آفريننده خود تسليم نمايم اميدوارم كه براى شما يك فرزند نيكو صالح بوده باشم از شما مى خواهم پس از شهادتم هيچگونه گريه وزارى نكنيد بلكه خوشحال باشيد كه من پيروز شدم و به آرزوى خود رسيدم و اميدوارم برادرانم و دوستان من بعد از من بتوانند با پايدارى مرز وبوم اين كشور اسلامى را از دست دشمنان پليد و كافر پاك گردانند مادر جان هر موقع به ياد من افتادى و خواستى گريه كنى و با اينكه بر سر قبر من بيايى آن لحظه به ياد كربلا ى حسين (ع) باش كه در آن زمانى كه با كافران و ستمگران براى بر جا ماندن اسلام و آزادى تمام مسلمانان از زير سلطه يزيد جنايتكار جانى چگونه جان خود و فرزندان عزيزشان دو دستى تقديم حق تعالى كردند مادر جان مگر على اكبر و قاسم و فرزندانش و شش ماهه اش در عاشورا و در كربلا ى امام حسين كشته شدند و مگر حضرت عباس دو دستش را از تن جدا نكردند پس من كه از آن بزرگوار بيشتر نيستم بلكه بنده گناهكار بيش نيستم و اگر سالها عبادت و گريه زارى در مقابل گناهانش پاك مى شود من از شما مى خواهم كه نمازتان را اصلا فراموش نكنيد مگر خداوند يكتا مى گويند من طلبى وجدى و من وجدنى عرفتى و من عرفتى احبنى و من احبنى عشقى ومن عشقى عشقده ومن عشقه قتله خداى بزرگ كسيكه طلب كند مرا مرا خواهد يافت و كسى كه مرا يافت پس مى شناسد مرا كسى كه مرا شناخت دوستم خواهد داشت و كسى كه دوستم داشت عاشقم مى شود و كسى كه عاشقم شد شهيدش ميكنم كس كه شهيدش كردن روحش و يادش باقى است خون بهاى او خود من هستم والسلام عليكم و رحمة الله و بر كاتة 1/ 8/61