بسم اله الرحمن الرحيم
در تاريخ 21/8/1348 در روستاي بورکي رامجرد از توابع شهرستان مرودشت در دوراني که ظلم و ستم شاهان پهلوي خواب از چشم مادران و اميد را از ديده پدران گرفته بود و نوزادي به نام حيدر ديده به جهان گشود . کسي که هرگز فکر نمي کرد روزي رهبري هم چون پيرجماران بيايد و ريشه ظلم و ستم را از خاک ايران پاک نمايد اين نوزاد که اينک به سن 7 ساتگي رسيده است پا به عرضه خانه ادب و تربيت و آموختن دانش مي گذارد از همان دوران کودکي در پشت ميزهاي شکسته و درون چادري سفيد که چوبي به قامت ايستاده کوه ها آن را با پرچمي سه رنگ از ديگر جاها نمايان مي ساخت به عشق جهاد در راه زندگي قلم به دست و ديدگان را به کلمات کنار هم چيده سپرد . آري اينک پدر و مادرش در اين دوران سخت و درد ناک و در روستاي پنيه بسته و زحمت کش خود را از شيرابه خود گرفته و او را با قلب انقلاب آشنا کردند . دوران تحصيل ابتدايي را پشت سرگذاشت اما به دليل عشق به پدر و مادر و مشاهده زحماتي که آنان جهت گذارندن زندگي تحمل مي کردند تصميم گرفت در کنار تحصيل شغلي را نيز جهت تامين هزينه اي زندگي خانواده انتخاب کند و با شروع جنگ تحميلي نداي رهبر عزيز را جهت عضويت در بسيج لبيک گفت چرا که اعتقاد داشت عاشوراي ايران هم چون کربلاي حسين نياز به سربازاني دارد که قلب تاريخ را در هم شکافته و انسانيت و منش ايراني بودن را با عضويت در گروهاي مقاومت به گوش اهريمن برساند در آن روزها گروهاي مقاومت مسجد در سطح روستايي محل سکونت شهيد حالتي غير منسجم داشت لذا با تدابيري که پاره اي عاشق انديشمند روستاي نيروهاي بيشتري به عضويت در آن در آمده و جهت آمادگي رزمي شب ها را در اتاق مستقر در مسجد ابوالفضل روستاي بورکي دور هم گرده آمده و ضمن خود سازي فرهنگي در برنامه هاي آموزش مقدماتي نظامي نيز شرکت نموده به طوري که در کمترين مدت ممکن آمادگي رزمي را به حد بالاي رساندند و در سال 1363 حيدر زارع به مدت 3 ماه در پادگان احمد بن موسي (ع) رزم تکميلي را با موفقيت سپري کرد و بدون اين که از برنامه هاي او اطلاع داشته باشند اين بزرگوار راه جبهه را پيش گرفت. پدر و مادر مدتي از او اطلاع نداشتند تا پس از مدتي اولين نامه او رسيد فقط چند جمله خبر سلامتي خود را داده بود . پس از چند ماه که از جبهه هاي آبادان به منزل باز گشت با ديدن وضعيت خانواده دلش آزرده شد و براي کمک به خانواده در شرکت سابير مشغول به کار شد . اين وضعيت مدتي کوتاهي طول کشيد بار ديگر نوحه هاي آهنگران گلوله هاي مشقي بچه بسيجي ها که شب ها در مسجد تمرين مي کردند او را از خود بي خود کرد چون هنوز سن و سال شهيد جهت سربازي مناسب نبود از پدر و مادر اذن جبهه گرفت و قبل از موعد مقرر به عنوان سرباز داوطلب به منطقه شلمچه بود پس از مدتي به خاطر بيماري به اصرار دوستانش به مرخصي آمد سه در روز در کنار پدر و مادرش بود و چون تحمل دوري از ميدان نبرد شلمچه را نداشت باز راهي شد. اين آخرين مرخصي حيدر بود از همه اقوام و خويشان طلب آمرزش کرد و آن چه در زندگي خود اندوخته بود به خانواده سپرد .در اين آخرين ديدار حرف هاي شهيد معناي ديگري داشت بوي رفتن و پرکشيدن مي داد و سرانجام هم در تاريخ 27/3/67 به درجه رفيع شهادت نائل آمد . پيکر مطهرش را در زادگاهش و در کنار آرامگاه مطهر حضرت ايوب (ع) به خاک سپردند . يادش گرامي و روحش شاد .