بسم الله الرحمن الرحيم
مسعود سجاديان در سال 1344 در روستاي سيدان متولد شد و دوران کودکي را پشت سر گذاشت و در سن 7 سالگي به دبستان رفت و تا پنجم ابتدايي بيشتر نخواند . بعد از آن مدتي در کار زراعت به پدرم کمک مي کرد و بعد از زراعت روي ماشين شاگردي مي کرد.در اين هنگام بود که جنگ تحميلي عراق شروع شد و مسعود شغل خود را ترک کرده و از پدر خود اجازه خواست تا به بسيج شيراز برود و پدرش هم اجازه رفتم را به او داد و گفت مايه افتخار است که براي حمايت از انقلاب اسلامي را آن جا گذارند . در اوايل سال 60 به جبهه آبادان اعزام گرديد و در اين هنگام ماموريت سه ماه خود را تمام کرده و به شيراز بازگشت و مدتي در شيراز گشت و بيست روز بعد به جبهه دارخوين اعزام شد. سه ماه آن جا بود و بعد از تمام شدن ماموريت به شيراز بازگشت و طولي نکشيد که به بستان اعزام کرديد تا اين که در حمله بستان شرکت نموده و پس از آزادي بستان مدتي در بسيج شيراز بود و به خاطر نزديکي به زادگاه خود (روستاي سيدان) به بسيج مرودشت تشکيل داده و ايشان چينن مي گفت : که من بايد به کربلا بروم و يا شهيد بشوم . مي گفت آرزو دارم که به قدس بروم و با مسلمانان آن جا هم دست بشوم آن جا را همه با هم از زير سلطه اسرائيل غاصب بيرون بياوريم و مي گفت : اگر من شهيد شدم اين شعر را بر سنگ قبرم بنويسيد: ما کشته عشقيم و به دلدار رسيديم ، جان داده ولي دولت جاويد خريديم . گر بر سر ما عاشق حسين ابن علي بود ، آخر به وصال رخ محبوب رسيديم .حدودا 29/11/60 بود که از طريق بسيج مرودشت به جبهه شوش و در حمله شوش شرکت کرد و ديگر خبري از آن کسب نکرديم تا اين که 6/2/61 به درجه شهادت رسيد و در جمع با شکوه مردم حزب الله سيدان تشييع و در گلزار شهداي به خاک سپرده شد . روحش شاد باشد که ما راهش را که راه حسين (ع) است ادامه دهيم و به هدفش پي برده باشيم و ما خانواده شهيد مسعود سجاديان افتخار مي کنيم که اين هديه عزيز را به پيشگاه امام زمان (ع) و نايب بر حقش خميني کبير تقديم کرده ايم .روحش شاد و يادش گرامي باد.