بسم الله الرحمن الرحيم زندگي نامه شهيد جاويد سلطاني زاده
شهيد جاويد سلطان زاده در تاريخ 9/6/1344 در روستاي اتابک چشم به جهان گشود.سرپرستي خواهر کوچک و جاويد که طفلي کوچک بود چون پدر در چند ماه قبل از به دنيا آمدم ايشان فوت کرد به عهده برادر بزرگتر (که از دو مادر بودند) گذاشته شد.زندگي روال عادي خود را مي پيمود که در سن هفت سالگي براي ثبت نام در مدرسه او را به مرودشت آوردند و خانه اي خريداري کردند.جاويد در مدرسه طلوع آزادي (کورش قديم) واقع در خيابان دولت آباد مرودشت اسم نويسي کرد تا اين که با وجود بي علاقگي به درس و مدرسه به اصرار زياد برادر دوران ابتدايي را در همان مدرسه سپري کرد و ديگر راضي به ادامه تحصيل نشد و بار ديگر براي ادامه زندگي به نزد خواهر و مادر پيرش به روستاي اتابک رفت او در کارهاي کشاورزي گهگاهي به کمک برادر مي شتافت.هميشه رفتار و اخلاق بسيار خوب و مهرباني داشت.هفده سال بيشتر نداشت که براي آموزش به پادگان امام علي عليه السلام رفت.در سال 1365 برادر آستين بالا زد و يکي از دختران روستا را به همسري جاويد در آورد و اين در حالي بود که 18 سال بيشتر نداشت.بعد از ازدواج بايد به خدمت مقدس سربازي مي رفت دوران سربازي در لشکر 92 زرهي اهواز به مدت 12 ماه در منطقه عملياتي جزيره کوشک طلائيه مشغول به خدمت شد و اين در حالي بود که جاويد صاحب دختري يک سال و نيمه شده بود اما انگار دست سرنوشت بازي مشابه سرنوشت جاويد را براي فرزندش نيز بايد رقم مي زد.در تاريخ 4/4/1367 در حالي که خبر شهادت جاويد در روستا طنين انداخت که همسر جاويد طفلي چند ماهه در شکم داشت اين بار نيز برادر به همراه داماد و پدر زن شهيد با چشماني اشک بار و کمري شکسته براي تحويل جنازه جاويد به ديار شهادت (اهواز) رفت و چه دردناک بود زماني که مي بايست از ميان دهها شهيد در معراج شهدا جسد نيمه سوخته از آفتاب سوزان جنوب را شناسايي مي کرد.ساعت ها گريست و با قلبي دردمند با جنازه برادر شهيدش که با ضرب گلوله به سرش شربت شيرين شهادت را نوشيده بود به ديارش بازگشت.پيکر گلگونش را در تاريخ 24/4/1367 در قطعه شهداي شهرستان مرودشت به خاک سپردند.سه ماه بعد از شهادتش فرزند دومش جابر به دنيا آمد.سال ها از آن زمان مي گذرد هر چند شهادت افتخار بزرگي است ولي داغش همچنان براي خانواده مخصوصاً مادر پيرش جانکاه است. والسلام روحش شاد و يادش گرامي باد