کنگره ملی شهدای استان فارس

دوشنبه 10 آذر 1404
16:36
غلام علی سلیمانی

غلام علی سلیمانی

فرزند خانجان

تاریخ تولد
1345/04/28
تاریخ شهادت
1365/10/10
محل شهادت
سومار
تحصیلات
دیپلم
محل تولد
فارس-مرودشت-مرودشت
وضعیت تأهل
مجرد
مسئولیت
رزمنده
نحوه شهادت
اصابت ترکش در بمباران هوایی
نوع خدمت
ارتش
عضویت
وظیفه
بسم الله الرحمن الرحيم
زندگي نامه شهيد غلامعلي سليماني: شهيد غلامعلي سليماني در تاريخ 28/4/1345 در شهرستان مرودشت در ميان خانواده اي نسبتاً پر جمعيت که از لحاظ مالي در وضعيت متوسطي بودند متولد شد.شايد براي او روزها به سختي مي گذشت اما از همان کودکي صبور و مقاوم بود و همان موقع نيز در برابر سختي ها مقاومت و ايستادگي مي کرد روزها و شب ها مي گذشت و او روز به روز به دنياي واقعي خود نزديک تر مي شد.شايد با شروع مدرسه بود که فهميد بايد انسان ديگر مي باشد که جامعه به او افتخار کند،دوران ابتدايي را در مدرسه شهيد لامناتي سپري ساخت.هوش و استعدادي که در زمينه درس خواندن داشت همه را بر آن داشت که او بايد درسش را ادامه دهد دوران راهنمايي را موفق تر در مدرسه حافظ گذراند حالا ديگر پا به سن حساس تر مي گذاشته بود شايد تمام فاميل به وجودش افتخار مي کردند.افکار و رفتارش بزرگتر و عاقلانه تر از سنش بود.نمازهاي طولاني و نيمه شب هايش او را به خدا نزديک تر ساخته بود.هميشه چهره اي ساده و بي آلايش و دوست داشتني داشت.شايد درست از زماني که پا به دبيرستان گذاشت دفتر زندگي او صفحه جديدي را ورق زد.بسيار دوست داشت زندگيش دچار تحول شود و شايد اين بزرگترين آرزويش بود چه خوب و شايسته به آرزويش رسيد.زماني که اول دبيرستان را در دبيرستان امام خميني شروع کرد همزمان علاقمند به ورزش کاراته شد و آن روزي را که در کلاس کاراته ثبت نام کرد قشنگ ترين روز زندگي اش مي دانست و چقدر خوشحال بود که مي خواهد به هدفش برسد او در کنار ورزش همچنان با سر سختي درسش را ادامه مي داد و دلش نمي خواست هيچ چيز مانع از رسيدن او به هدفش باشد.هميشه به آينده آن چنان مي انديشيد که اگر گذشت حسرت آن را نخورد.در کنار همه اين کارها با دوستان خوب و شايسته اي چون خود به تفريح و گردش مي پرداخت و هميشه شخصي را که هيچ دوستي نداشت فقير مي دانست.حالا ديگر تنها آرزويش اين بود که روزي قهرمان کاراته شود و هميشه مي گفت:کاراته را ادامه مي دهم و با هر چيزي که جلو اين هدفم را بگيرد به شدت مبارزه مي کنم و نهايتاً اين که:خواستن،توانستن است. جمله اي از شهيد:خدايا به من قدرت،همت و اراده آهنين ده که من را در راه هدفم ياري کند خدايا من در راه هدفم از هر چيز حتي از جان خود هم مي گذرم.با،بازگشائي مدارس دوباره تلاش و کوشش او شروع مي شد.دبيرستان را در رشته علوم اقتصاد ادامه داد و هر روز با شرايط سخت و بدي که داشت از خودش همت و تلاش نشان مي داد و به کلاس بالاتر مي رفت.خودش هميشه معتقد بود که خداوند سرگذشت هر کسي را تعيين مي کند و چقدر آن روزهاي وصل برايش زندگي زميني طاقت فرسا شده بود چقدر دلش مي خواست به آسمان ها برود و در برابر خداوند دمي بياسايد تا لحظه اي از اين زندگي مادي دور باشد.در مدرسه به کارهاي امور تربيتي علاقه اي خاص داشت و در برنامه ها و جشن هاي مدرسه بسيار کوشا و فعال بود،در تاٌتر،سرود و برنامه هاي مختلف نقش هاي به سزايي داشت و چه جالب بود آخرين تئاتري که بازي کرد با عنوان (تولدي در خون) آن روز عاشوراي حسيني بود که همه شهر يک پارچه عزادار بود.شهيد غلامعلي بر سر خاک يکي از دوستان شهيد خود رفت و مي گفت که:دوستم بهمن شهيد زنده است او واقعاً پسر خوبي بود و عاشق شهادت مي گفت:آن روز وقتي عکس او را بالاي سرش ديدم تنم لرزيد و هرگز فکر نمي کرد که امروز ما از ديدن عکس او تنمان خواهد لرزيد چرا که مي گفت:او رفته ولي ما هنوز در فکر دنيا هستيم. شهيد غلامعلي در خرداد 1363 ديپلم خود را از مدرسه امام خميني مرودشت در رشته علوم اقتصاد گرفت و آن سال در کنکور دانشگاه شرکت نکرد ولي در کنکور تربيت معلم شرکت کرد که قبول نشد.اما از ابتداي سال 1364 شروع به خواندن دوباره کتاب ها کرد تا نهايتاً 7 خرداد همان سال در کنکور دانشگاه شرکت کرد... در همان روزها بود که تصميم نهايي خود را گرفت تا به خدمت مقدس سربازي برود ولي خواب آن شب چيز ديگري بود که او را در تصميمش استوار مي کرد شهيد نقل کرد:آن شب خواب آيت الله دستغيب را ديدم که با هم از کوه بلندي عبور مي کرديم ناگهان به کنار پرتگاهي رسيديم که من خيلي ترسيدم ناگهان آيت الله دستغيب به من رو کرد و گفت از چه مي ترسي جوان و دستم را گرفت و گفت:تو بايد راه من را ادامه بدهي تا به هدفت برسي اين راه همان راهي است که تو به دنبالش و نهايتاً به دشت سرسبزي رسيديم و همين خواب باعث شد که او را به دنياي ديگري سير دهد خيلي زود دفترچه آماده به خدمت را تهيه کرد و روز جمعه در تاريخ 18/5/1364 به خدمت مقدس سربازي رفت.او به دنبال هدف مقدسش رفت و دل مادر را نگران و لرزان ساخت.کمتر از جبهه و جنگ حرف مي زد چرا که آن روزها جنگ بود و با اين کار دل مادر را قرص و محکم مي کرد که باز هم بر خواهم گشت ولي هميشه به دور از چشم نگران مادر روي کاغذ مي نوشت (شهيد غلامعلي سليماني) اما مادر مي ترسيد،مي ترسيد از اين که اين بار آخرين فرصتي است که فرزندش را مي بيند شهيد غلامعلي دوران آموزشي خود را در توپخانه اصفهان شروع کرد و پس از آن هر 45 روز يک بار به مناطق جنگي ديگر از قبيل دهلران،خرمشهر،مهران،سرپل ذهاب و سومار مي رفت و آخرين محل خدمت او سومار بود که همانجا در تاريخ 10/10/1365 در سن 20 سالگي به ايمان و عشق و هدفش رسيد و شربت شهادت را نوشيد و پس از 10 روز پيکر مطهر شهيد را به مرودشت آوردند و او را در تاريخ 24/10/1365 تشييع کردند و در گلزار شهداي زرقان به خاک سپردند و ما نيز مي دانيم که شهيد غلامعلي سليماني و شهداي ديگر زنده و ناظر بر اعمال ما هستند و اميد بر آن که خداوند بلند مرتبه به ما اين توفيق را بدهد که پيرو خط آنها باشيم روح همگي آنها شاد.روحش شاد و يادش گرامي باد