بسم الله الرحمن الرحيم
با سلام به امام زمان عجل الله و نائب بر حقش امام خميني و با سلام و درود فراوان به ارواح پاک و مطهر شهدا صدر اسلام از شهدا کربلاي حسيني تا شهداي ايران زندگي نامه شهيد محمد شريعتي آغاز مي کنم شهيد محمد شريعتي در سال 1343 متولد شد در روستاي دوبران و در سن شش سالگي روانه مدرسه شد البته سن کم بود نيز با اينکه خوش علاقه زياد داشت ما هم برديم مدرسه و مدير مدرسه يک نفر بودند به نام يحيي بهمني آدم خوش اخلاق و ؟؟؟ دوست بود يک کتاب نقاشي داد دستش آن ؟؟؟ شد بنا کرد درس خواندن آن وقت مدرسه در روستاي دوبران نبود در خانه درس شروع کردند بعد از دو سال ديگر مدرسه دبستان ساخته شد آن معلم عوضي شد يک معلم به نام عبدالحسين صبوري اهل داراب آمد آن هم زياد علاقه با شهيد محمد داشت مي گفت و محمد بچه خوبي است درسش حاضر مي کند .کلاس شش دبستان طي کرد و در دوبران مدرسه راهنمايي نبود فرستاديم جهرم و سه سال در جهرم درس خواند و معلم مدرسه ماشاء الله آستانه بود اسم مدرسه فردوسي و رفقاي شهيد محمد يکيشان به نام حمزه نجفي و يکي به نام جلال شريعتي يکيشان بنام ؟؟؟ شريعتي بود خلاصه چند رفيق ديگر داشت که ؟؟؟ فراموش کردم دوره اول متوسطه در جهرم هم درس خواند و بعد ا زجهرم آمد در روستاي دو بران و يک سال هم متفرقه درس خواند و ديگر نتوانست از لحاظ کم درآمدي درسش ادامه بدهد خلاصه رفت در شهرها براي کار مدتي کار کرد و بعدا اسمش درآمد براي سربازي و رفت دو سال در تهران خدمت کرد در ستاد پشتيباني ؟؟؟ ارتش داران خدمت سربازي تمام شد آمد گفت : پدر من زن مي خواهم گفتم محمدجان تازه از سربازي آمده اي و حال پولي در دست نيست که براي تو زن بگيريم بايد بروي کار کني تا بتوانم برايت زن بگيرم خلاصه رفت براي کار کردن دو سال هم کار کرد بعد از دو سال ديگر رفت در سرحد روستايي است به نام ؟؟؟ منزل دائي به نام علي نجات خسرواني ديدني و همانجا دختري به نام خانم تاج که اهل همان روستا بوده خواستگاري کرده بود و چند روز در همان جا مي ماند و بعد از چند روز آمد و به ما چيزي نگفت و ليکن براي دائي اش گفته بود ديگر رفت طرف لار براي کار مدتي گذشت يک نامه از طرف دائي اش به ما رسيد که هر چه زودتر بيائيد که محمد خواستگاري فرستاده کارش درست کردم بيائيد عقد کنيد ما خبر از کارش نداشتيم خلاصه ما از اينجا بلند شديم رفتيم روستاي گرده شور ؟؟؟ کنيم ؟؟؟ رفتم ديديم بله کارش درست شده و مبلغ هفت هزار تومان با ؟؟؟ داديم و عقد کرديم درمدت ش ماه شد عروسي کرده بود بعد از عروسي ديگر مي رفت براي کار تا انقلاب شد تظاهرات برپا شد و محمد بنا کرد در تظاهرات شرکت کند و اعلاميه امام پخش کرد انقلاب پيروز شد و شهيد محمد رفت در ژاندارمري جوانمرد شد مدت يک سال جوانمرد در ژاندارمري خدمت کرد بعد از يک سال گفت ژاندارمري خوب نيست همان ژاندارمري قديم دوره شاه است من مي خواهم بروم در جهاد کار کنم که توانسته باشم براي جامعه کاري کرده باشم رفت در جهاد مدتي در جهاد قيرآباد سرحد بود و مدت يک سال در ؟؟؟؟ بود بعد از يک سال فرستادن دو جهاد لار و مدت سه سال در جهاد لار بود و رانندگي مي کرد و در تعميرگاه هم کار مي کرد چند بار رفته جبهه و بعد هم ؟؟؟؟ آن فقط در لار بود مي رفت در روستاهاي دور براي راه سازي براي لوله کشي تا يک روز ديديم با سيکلت آمد گفت ک خوشحال و خرم گفت : پدر و مادر يک چيزي براي شما مي خواهم بگويم شما را ؟؟؟ يا نه گفتم : چه خبر شده گفت ک خبري نيست تمام نيروي جهاد از لار حرکت کرده براي جبهه کمک به رزمندگان من هم الان راننده لودر هستم بايد بروم جبهه وليکن شما ناراحت نباشيد من چقدر بار رفتم جبهه وليکن سالم آمدم اين دفعه ديگر سفر آخري من است هيچ ناراحت نباشيد که من ديگر شما را نمي بينم رفت تمام اقوام و خويشان کلا ديدن کرد و خداحافظي کرد حلال بودي از همه طلبيد و ديگر شب نماند گفت از طرف لار رفقا رفتند من براي خداحفظي از شما آمده ام اگر نه از ؟؟؟ مي رفت ديگر خبري ارزش نشد تا مدت بيست روز در مورخه 28/11/1363 که خبر آمد که محمد شهيد شده است من و مادرش فقط تا صبح جان به پشت شديم و دو برادرش هم رفته بودند جبهه به نام هاي احد و علي اکبر جنازه آمد در روستاي دوبران از ارگان جهاد لار از جهاد شيراز از جهاد داراب همان رفقاي جهادي که همراهش بودند و از سپاه ژاندارمري ارگانهاي دولتي همه و همه آامدن براي تشييع جنازه و در روستاي دوبران به خاک سپرده شد . روحش شاد و راهش پر رهرو باد . والسلام