بسم رب الشهداء و الصديقين
زندگينامه برادر شهيد خدا کرم قاسمي : برادر شهيد خدا کرم قاسمي در خانواده اي کاملاً مذهبي ديده به جهان گشود در سنين طفوليت در دامن پدر و مادر مذهبي خود زندگاني را شروع کرد در سن 6 الي 7 سالگي شروع به خواندن قرآني در نزد استاد محترم جناب شيخ محمد قلي عباسي نمود بعد از چند سال درس خوندن در تدريس قرآن و ديگر علوم انساني کاملاً وارد شده بود و اين دوره تدريس و تحصيل به پايان رسيد بعد از ترک تخصيل مشغول کارهاي کشاورزي به کمک ديگر برادرانش پرداخت تا اينکه از طرف امام امت خميني کبير و اعلام ارتش بيست ميليوني شد و برادر شهيدمان خدا کرم قاسمي وارد اين ارتش بيست ميليوني گرديد و به نداي امام خود لبيک گفت و به گروه شهيد نور بخش که اولين گروه مقاومت در منطقه بود آگاهانه پيوست و مشغول تبليغ و انتشارات اسلامي در بين گروه و ديگر افراد پرداخت تا اينکه سن او تقاضاي مشمولي و خدمت به کشور جمهوري اسلامي را عهده دار گرديد بلافاصله به خدمت زير پرچم اسلام خود را معرفي کرد و دوره آموزشي رزمي خود را در پادگان نيروي هوائي تهران به پايان رسانيد و بعد از آموزشي بندرعباس منتقل گرديد و به انجام خدمت به اسلام در آن منطقه شد بعد از مدتي که در بندر عباس بود شهيد را به پادگان هوائي شيراز اعزام نمودن بعد از طي ايامي که در پايگاه بود به جبهه اعزام گرديد و در عمليات خيبر شرکت نمود که در آن موقع عمليات رزمندگان اسلامي نيروهاي بعثي عراقي را از جزيره مجنون بيرون راندند بعد از عمليات خيبر چون اين برادر خيلي فعال بود يک تشويقي از طريق نيروي هوائي به او داده شد و او را دوباره به پشتت جبهه اعزام کردند که در پدافند نيروي هوائي پالايشگاه شيراز دوباره شروع به خدمت به اسلام و کشور ؟؟؟ ميهن خود نمود و بعد از دوره سربازي 6 ماه احتياط خود را در پادگان قدس شروع کرد برادر شهيدمان را به کردستان اعزام نمودند در آن ايام در پيرانشهر با کومله هاي از خدا بي خبر زد و خوردهاي شديد داشتند در اين دوره احتياط را هم به پايان رسانيد و هنگامي كه خدمت سربازي پايان خدمت دريافت کرد به محل خود روستاي آببا بازگشت و چند روز در آغوش گرم خانواده بود تا اينکه زنگ کاروان راهيان کربلا به صدا در آمد و اين برادر شهيد در ستاد ناحيه کامفيروز براي اعزام به جبهه ثبت نام کرد بعد از فرستادن او و ديگر برادران بسيجي به مرودشت و ديگر هم رزمش راهي جبهه هاي حق عليه باطل شد بعد از سازماندهي در پادگان معاد وارد گردان امام حسين (ع) گرديد و مسئوليت تبليغات گردان را به عهده گرفت و فعالانه به تشويق و تبليغ برادران بسيج پرداخت. تا اينکه عمليات پيروزمندانه والفجر 8 به فرمان امام عزيز صورت گرفته و اين برادر شهيد شرکت نمودند و در مرحله اول عمليات خط شکن بودند و بعد از پيروز شدن رزمندگان اسلام و تسخير نمودن شهر فاو و آزاد شدن آن بدست رزمندگان اسلام و گذراندن 3 ماه خدمت در بسيج باز به آغوش خانواده محترم خود بازگشت. بعد از مدتي دوباره در تاريخ 18/1/1365 اعزام مجدد به جبهه شد. و بار ديگر برادران بسيج خود راهي جبهه هاي نور عليه ظلمت گرديد و در عمليات فکه شرکت نمود بعد از کشتن و کشتار رژيم منش حزب بعث عراق که رزمندگان با پيروزي کامل خود بر آن منطقه از جبهه برگشتند و براي بار سوم عازم جبهه گرديد و بياري ديگر هم رزمان خود شتافت که در عمليات باز پس گيري شهر مهران شرکت کرد تا اينکه در همان منطقه به پذيرش سپاه مراجعه نمود و براي پاسداري از دين مبين اسلام و ناموس و ميهن خود در پاسدار افتخاري استخدام گرديد بعد از 6 ماه در خدمت پاسداري سرانجام مأموريت خود عمليات کربلاي 4 صورت گرفت و با برادر هم رزمش علي صالح قاسمي در اين عمليات شرکت نمودند و برادر شهيد در عمليات کربلاي 4 سالم برگشتند تا اينکه دوباره عمليات کربلاي 5 اغاز گرديد و برادر هم رزمش صالح قاسمي سرانجام در روز 19/10/1365 به درجع رفيع شهادت نائل گرديد روحش شاد و يادش گرامي.
بسم الله الرحمن الرحيم
من اطاع ربه ملک و اطيعوالله و اطيعو الرسول و اولي الامر منکم.ترجمه: حرکه (هرکس) پروردگارش را اطاعت کند رستگار است و از خدا و رسول و صاحبان فرمان ائمه اطاعت کنيد که از طرف خدا واجب است. متن وصيتنامه برادر پاسدار خدا کرم قاسمي بسمه رب الشهدا و لصديقين. با درود فراوان به يگانه منجي عالم بشريت حضرت مهدي موعود ودرود فراوان به نائب بر حقش خميني بت شکن طاغوتيان زمان و در هم کوبنده ظالمان و با درود و سلام به خانواده واقعي شهدا و سلام به آن عزيزاني که در جبهه در خط هاي مقدم با کفار مي جنگند وصيت نامه خودم را شروع مي کنم از اين که من کوچکتر از آنم که ملت شهيد پرور ايران بلخصوص ملت شهيد پرور کامفيروز و تنگ شول سخنهائي بگويم ولي از اين كه خودم واجب مي بينم که چندين کلمات را به عرض عزيزان هميشه در سهنه (صحنه ) برسانم. اول از شما ملت و مردم انقلابي و مسلمان مي خواهم که همواره در پشت سر امام عزيزمان و قائم مقام رهبري حضرت آيت اله منتظري حرکت کرده و تا پيروزي کامل اسلام دست از مبارزه عليه کفر و نفاق بر ندارند دوم آرزويم اين است که در راه مکتبم کشته شوم و اگر خداوند عالم مرا بپذيرد شهيد شوم سوم اميدوارم خوني که از من بر زمين ريخته مي شود در راه اسلام و مکتب مستضعفين جهان باشد . چهارم از امام و روحاني که در خط امام وحضرت آيت اله منتظري مي باشد جدا نشويد و اگر جدا شديد از اسلام و قرآن جدا شده ايد و بعد به خانواده هاي شهيدان و مجروحين سر بزنيد و از آنها دل جويي به عمل بياوريد که آنها خيال نکنند جوانان خود را که از دست داده اند ديگر کسي به آنها اهميتي نمي دهد اما وصيتي که به پدر و مادر و برادر و خواهر و اقوام خودم دارم اين است که براي من ناراحت مباشيد بلکه افتخار نمائيد که در راه اسلام و قرآن عزيز شما شهيد شد چون من خودم آگاهانه اين راه را که امام حسين و ياران با وفاع(وفا) او مي باشد انتخاب کردم و شما فکر نمائيد که انسان روزي از اين دنياء آمده است و روزي خواهد رفت چه بهتر که در راه خدا به خاک و خون غوطور ( غوطه ور ) گردد و با افتخار شهيد شود چون مقام شهيد کسي نيست که آنرا بيان کنند از شما پدر و مادر مي خواهم که براي فرزند خودت ناراحت مباشيد چون ميدانم زحمت زيادي کشيده ايد و از شما التماس دعا دارم و برادر و خواهر شما هم صبر حضرت زينب را داشته باشيد و در پايان وصيتم از ملت کامفيروز و تنگ شول و جوانان حزب اله آباد پلنگي مي خواهم که سنگر اين حقير را خالي نگذاريد و به جبهه برويد تا پليد زمان را ريشه کن نمائيد و اين حقير را در قبرستان تل پيري دفن نمائيد وسلام عليکم و رحمت الله و برکاته خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار تاريخ 10/3/1365